به گزارش خبرنگار ایکنا، اولین دیدار کمیته شهدای قرآنی سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ در سال جدید با خانواده شهدای قرآنی که طبق روال هر هفته چهارشنبهها برگزار میشود، این هفته اختصاص به خانواده «شهید محسن گلستانی» داشت؛ شهیدی که عاشق قرآن و عمل به او بود و در وصیتنامهاش بر توجه به قرآن و عمل به فرامین الهی تاکید کرده است و خود نیز دعای کمیل، توسل، زیارت عاشورا و دعای صبحگاه «اللهم اجعل صباحنا صباح الابرار ...» و «إلهی قلبی مَحجُوب ...» را بعد نماز جماعت به زیبایی تلاوت میکرد و به آنچه اعتقاد داشت عمل میکرد. شهیدی که از صدای گرم و دلنشین خدادای برخوردار بود و به خاطر همین مزیت به عنوان قاری قرآن و مداح لشکر حضرت رسول(ص) در مراسم صبحگاه و دیگر مناسبتها تلاوت و مداحی میکرد.
شهید محسن گلستانی آرزو داشت مانند حضرت فاطمه زهرا(س) شهید شود و همانطور که دوست داشت در عملیات پیروزمندانه والفجر هشت در جاده فاو به امالقصر در حالی که دو برادرش حسن و حسین مجروح شده بودند، از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در حالی که دست به پهلو داشت در سن ۲۵ سالگی به شهادت رسید.
کمیته شهدای قرآنی سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ که پایان سال گذشته یادواره شهدای قرآنی را با زنده نگهداشتن یاد و خاطره ۲۸۰ شهید قرآنی شهر تهران زنده نگه داشته است، طبق معمول بانی این دیدار بود و نمایندگانی از جامعه قرآنی همچون رحیم قربانی؛ مسئول سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ، محمد نوران؛ رئیس اداره فرهنگ و ارشاد شهرستان اسلامشهر، غلامحسین جهانگیری، مدیر مجمع قرآنیان اسلامشهر و مدیر مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت «بیان جاوید» و جمع دیگری از نمایندگان دستگاههای فرهنگی و قرآنی در این دیدار همراهی میکردند.
جمع ما میهمان منزل «بهجت گلستانی» خواهر شهید «محسن گلستانی» بودیم. منزلی که از ابتدای ورود حس خوب و عجیبی را به ما میداد؛ درخت بزرگ انجیری که بر حیاط کوچک و دلنشین خانه و یک تخت کوچک چوبی کنار حیاط با چندین گلدان گل زیبا سایه افکنده بود و میان همه این زیباییها که ما را به خاطرات کودکیمان برده بود تصویر نورانی شهید محسن گلستانی خودنمایی میکرد. تنها خواهر شهید گلستانی منزل خود را تبدیل به موزهای از تصاویر برادر خود کرده بود و هرجا که سر را میچرخواندیم اثری از این شهید را میدیدیم و این نشان از عشق خواهری میداد که زندگی را به شیوه عاشقی حضرت زینب (س) آموخته بود. حالا او راوی خاطرات برادر شهیدش شده بود. «حسن گلستانی» برادر این شهید قرآنی نیز در ادامه این دیدار به جمع ما پیوست.
خواهر شهید در ابتدای این دیدار گفت: آقا محسن نهم فروردین سال ۱۳۴۰ در محله شهرستانک در ۲۶ کیلومتری جاده ساوه از توابع شهرستان اسلامشهر به دنیا آمد. به دلیل اینکه منزل ما نزدیک به کارخانه پشمبافی بود در سن یک سال و نیمگی به بیماری سل دچار شد و تا سه سالگی در بیمارستان بستری شد تا دوران درمانش کامل شود. برادرم تا پایان دوره راهنمایی درس خواند و همیشه شاگرد اول مدرسه بود. بسیار خوشاخلاق بود و حافظه بسیار قوی و خدادای داشت تا جایی که هر چیزی را یک بار میخواند حفظ میکرد.
به خصوصیات اخلاقی و قرآنی برادرش اشاره و اظهار کرد: آقا محسن بسیار مهربان، خندهرو و مظلوم بود. هوش، متانت، گشادهرویی و خلاقیت ایشان زبانزد خاص و عام بود. عاشق فوتبال بود و چند جام ورزشی را در مسابقات فوتبال کسب کرده بود. آنقدر آمار و تعداد گلهایش زیاد بود که دوستانش او را «پله» صدا میزدند. در کنار ورزش، اما آقا محسن هیچگاه خواندن قرآن و زیارت عاشورای روزانه و انجام تعقیبات نماز را ترک نمیکرد و همه را به انجام این نوع عبادات دعوت میکرد. برادرم قاری قرآن و موذن مسجد «حضرت ابوالفضل (ع)» محله گلشهر از توابع اسلامشهر بود و اواخر عمر بابرکت خود را صرف آموزش قرآن به دیگران کرد.
وی با اشاره به اینکه آقا محسن استعداد خدادای بسیاری در حفظ و آموختن قرآن کریم داشت، گفت: در دوران خدمت در مسابقات قرآن نیروی زمینی ارتش شرکت کرد و در بخش تلاوت مقام اول را کسب کرد. قرآن را به صورت خودجوش یاد گرفت و در جوانی تمامی صفحات و آیات قرآن را به زیبایی تلاوت میکرد. اما بعدها به شکل تخصصی تجوید را فرا گرفت تا با اصول قرائت به شکل کاملتری آشنا شود. اکثر دوستانش قرآنی و مداح بودند و شهید اربابی فرزند مرحوم اربابی، از اساتید به نام قرآنی کشور از دوستان صمیمی ایشان بود. با شهید صیاد شیرازی بسیار صمیمی بود و با محمد طاهری رفاقت داشت.
خواهر شهید گلستانی با اشاره به آشنایی برادرش با شهید «علی صیاد شیرازی» گفت: هنگامیکه شهید صیاد شیرازی خصوصیات اخلاقی و اهتمام محسن برای انجام واجبات و مستحبات را میبیند و صوت قرآن وی را میشنود، تمام تلاش خود را میکند تا محسن را به دفتر خود ببرد. محسن که آن روزها سرباز عقیدتی سیاسی ارتش بود، تا پایان دوره سربازی خود در کنار شهید صیاد شیرازی خدمت میکند. پس از آنکه سال ۱۳۶۰ خدمت سربازی برادرم به پایان رسید، آرام ننشست. مدام پیگیری میکرد که از بسیج به جبهه اعزام شود. آن روزها جنگ به اوج خود رسیده بود. ما نگران بودیم و میگفتیم، «خدمت شما که به پایان رسیده است» اما محسن پاسخ میداد، «دو سال برای دولت، در جبهه حضور داشتم؛ الان وقت آن است که برای رضای خدا و دل خود حاضر شوم.» و بعد در سال ۱۳۶۰ وارد گردان عمار شد و تا سال ۱۳۶۴ که در منطقه «فاو» و عملیات «والفجر ۸» به شهادت میرسد، دست از هدف خود نمیکشد.
وی افزود: بسیار خوشاخلاقی بود و همین امر سبب محبوبیتش شد، تا جایی که هر کس او را میشناخت علاقه زیادی به محسن پیدا میکرد. استعداد عجیبی در یادگیری خصوصاً یادگیری آیات قرآن داشت و اگر آیهای از کلامالله مجید را یک بار میخواند حفظ میشد. او فرمانده دسته اخلاص از گروهان یک گردان حمزه بود و تمام بچههای دسته اخلاص که همه زیر ۲۰ سال بودند از شاگردان قرآنی او بودند. این دسته در منطقه به کودکستان گلستانی معروف بود. آقا محسن از کودکی قاری بسیار خوبی بود و نوارهای قرآن منشاوی و عبدالباسط را گوش میداد و از سبک این اساتید هم استفاده میکرد.
خواهر شهید با اشاره به فعالیتهای برادر خود زمانیکه از جبهه برمیگشت، بیان کرد: هرگاه از جبهه برمیگشت برای زیارت امام رضا (ع) راهی مشهد میشد. اگر هم برای رفتن به مشهد فرصت نبود، به جمکران میرفت. محسن یک ثانیه از وقت خود را هدر نمیداد و همیشه میگفت، «وقت طلاست.» نوشتن اشعار برای مداحی و شرکت در مراسم عزاداری حاج «منصور ارضی» از جمله برنامههای ایشان برای روزهایی بود که در جبهه حضور نداشت. آقا محسن در محله کوی جهان کلاس قرآن داشت و اغلب بچههای محل در جلسات وی به تعلیم روخوانی، قرائت و تجوید قرآن به سک ایشان میپرداختند. برای خودش سبک خاص و سوزناکی از تلاوت قرآن داشت و همین امر موجب شده بود تا خیلیها به صدای ایشان علاقه داشته باشند.
خواهر شهید با بیان اینکه آقامحسن آنقدر برای من عزیز بود که به بچههای محله سپرده بودم، هرکسی خبر بازگشت برادرم از جبهه را بدهد، به وی مژدگانی خواهم داد. بچهها هم تا محسن را میدیدند، میدویدند تا هدیه بگیرند. پدر مرحومم نیز عاشق قرآن و مداح اهل بیت(ع) بود و همین امر موجب شده بود تا آقامحسن نیز به این موضوع علاقه نشان دهد به همین جهت از ۱۵ سالگی مداحی میکرد. فروردینماه ۱۳۶۴ در مراسم ختم یکی از اقوام در تاریکی دعای کمیل را از حفظ خواند و در پایان مراسم روحانی مجلس در جستوجوی محسن بود که ببیند جوانی که با این سوز و گداز، دعا را خوانده و مداحی کرده، چه کسی بوده است؟!
در ادامه این دیدار «حاج حسن گلستانی» همرزم برادر شهیدش «محسن گلستانی» به بیان خاطراتی از وی پرداخت و گفت: محسن در هفت سالگی راهی مدرسه شد و در تمام دوره ابتدایی از شاگردان ممتاز به حساب میآمد. آرامش و گشادهرویی و متانتش زبانزد بود. بعد از دوره ابتدایی برای کمک به خانواده مشغول به کار شد در حالی که از آموزش و پرورش برایشان تشویقنامه آمده بود و همه معلمان اصرار داشتند که باید به درس خود ادامه دهد، محسن از آنجا که دلسوز خانواده بود تصمیم گرفت که در کنار تحصیل، مشغول به کار شود.
وی بیان کرد: محسن ابتدا در گردان عمار بود و سپس به گردان حمزه در لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) رفت. مسئولان زمانیکه رفتار محسن با نوجوانان را میبینند، وی را در ۲۱ سالگی مسئول دستهای میکنند که تمام اعضای آن نوجوانان کمسنوسال بودند، از این رو نام این دسته را «کودکستان محسن گلستانی» مینامند. محسن بسیار مهربان و با اخلاق بود و در این دسته آنقدر با بچهها مهربان و دلسوز بود که بعد از شهادتش احساس میکردند پدرشان را از دست دادهاند.
وی افزود: محسن بچههای این دسته را به خوبی آموزش داده بود و با اخلاق قرآنی که داشت همه مجذوبش شده بودند این دسته پیشانی لشکر ۲۷ بود و بچههای دسته رشادتهای زیادی در عملیاتهای مختلف از خود نشان دادند. محسن قبل از عملیات والفجر ۸ با بچههای گردان به مشهد رفت اما چند روز بعد دوباره راهی مشهد شد و گفت «میخواهم دوباره، اما تنها به مشهد بروم و نکتهای را در گوش امام رضا (ع) بگویم». بعد از زیارت به منطقه رفت من هم در دستهای که محسن مسئولیت آن را بر عهده داشت عضو بودم. شب ۲۴ بهمنماه سال ۶۴ در محور فاو به امالقصر به همراه تعدادی از بچههای دسته منتظر فرمان بودیم زیرا وظیفه داشتیم یک پل و مقداری از ادوات دشمن را منهدم کنیم تا رزمندگان پس از ما عملیات را آغاز کنند. آن شب ناگهان با یک سنگر کمین عراقی مواجه شدیم و گویا آنان آماده پذیرایی از ما بودند. تا ۱۰ متری سنگر پیش رفتیم و نارنجکی را به داخل سنگر انداختیم که عراقیها فوراً نارنجک را به بیرون انداختند و ما را به رگبار بستند. محسن در این عملیات با اصابت گلوله مستقیم دشمن از ناحیه پهلوی چپ که به قلبش اصابت کرده بود و چندین ترکش به شهادت رسید. بعد از شهادت محسن، شهید آوینی درباره وی گفت: «دیگر صدای آسمانی گلستانی در دوکوهه نمیآید.»
گلستانی اظهار کرد: آقا محسن جبهه را به عرصه تعلیم و تربیت و فعالیتهای فرهنگی و قرآنی بدل کرده بود. شبها در منطقه کلاس قرآن و محفل قرآنی برپا میکرد. محسن به حدی بر روی این بچهها اثرگذار بود که بعضی از آنها در انجام واجبات و مستحبات و خواندن نماز شب از محسن پیشی میگیرند. قبل از عملیات والفجر هشت بچههای دسته شهید گلستانی و یا همان کودکستان شهید گلستانی متوجه شده بودند که عملیات سختی را در پیش دارند بنابراین سعی داشتند هم از لحاظ جسمی وهم از لحاظ معنوی خودشون را آماده کنند. یک شب که شب چهارشنبه و شب خواندن دعای توسل بود شهید گلستانی به همراه چهارده نفر از دسته گلستانی شروع به خواندن فرازهای دعای توسل میکنند و آقا محسن به آنها میگوید هرکدام به یک معصوم توسل کنید. آقامحسن دعا را شروع میکنند و بعد هرکدام از بچهها به یکی از معصومین متوسل میشوند و آن فراز از دعا را میخوانند. وقتی عملیات والفجر هشت تمام شد، آمار شهدا همان چهارده نفری بودند که آن شب به چهارده معصوم علیهمالسلام توسل کرده بودند و دعای توسل را خوانده بودند.
در پایان این دیدار لوح یادبود و تصویر شهید قرآنی به خانواده این شهید والا مقام اهدا شد.
گزارش از وهاب خدابخشی