نفی برداشت اتمام‌گرایانه از «اکمال دین» و ثبوت امامت
کد خبر: 3638339
تاریخ انتشار : ۱۷ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۳

نفی برداشت اتمام‌گرایانه از «اکمال دین» و ثبوت امامت

گروه اندیشه: با بررسی و تحلیل آیه «اکمال دین» هر گونه برداشت اتمام‌گرایانه به اکمال دین نفی می‌شود و لزوم امتداد رسالت در جایگاه «امامت» در سه بُعد اجتماعی، معرفت دینی و اخلاقی بازشناسی می‌شود.

یکی از سوالاتی که برخی از دین‌پژوهان معاصر به آن پرداخته‌اند، ابهام در ناسازگاری ظاهری آیه «اکمال دین» با وظایف «امامت» و فراتر از آن مسئله اجتهاد است.

برخی پنداشته‌اند که چون پیامبر(ص) از دنیا رفته‌اند و نزول وحی قرآنی به پایان رسیده و خداوند هم صراحتا در آیه 3 سوره مائده از اکمال دین سخن گفته است، پس دین به «اتمام» رسیده است! این پندار لوازم و مقدمات باطلی دارد که برآنیم تا در این نوشتار معنای اکمال را تبیین و در خلال آن به پیامدهای برداشت اتمام‌گرایانه از مفهوم «اکمال دین» بپردازیم.

نخست برای تقریب به ذهن، مثالی مطرح می شود؛ اگر بنیان دینی را همچون یک ساختمان در حال ساخت تصور کنیم، نگاه اتمام‌گرایانه نسبت به اکمال دین می‌پندارد که خداوند به واسطه رسول اکرم(ص) ساختن این ساختمان باعظمت را کامل و در پایان هم، یک درب برای این ساختمان نصب کرد و آن را بست! در حالی که آخرین مرحله از یک پروژه می‌تواند گشودن و باز گذشتن درب ساختمان به فضایی دیگر باشد که از ساختمان قبلی جدا نیست و در ادامه آن و در فازی جدید ساخته خواهد شد.

البته در این فرض منظور از دین، آن چیزی است از احادیث پیامبر و برداشت مردم از آیات قرآن و روایات ایشان باقیمانده است وگرنه در فضای نظری، هرآنچه در روایات معصومین(ع) و یا در تفسیر کلام الله بر بشر در آینده مکشوف میشود، داخل در علم پیامبر(ص) و متخذ از دین نفس الامری کامل است. لکن مراد این است که رسالت در معبر امامت تداوم یافته و باب توسعه و تکامل فهم دینی بر مردم بسته نشده است.

فلذا تشیع به واسطه اعتقاد به نازل شدن آیه «اکمال دین» در روز غدیرخم و ارتباط آن با امامت علی بن ابی‌طالب(ع) که ادله تاریخی فراوان دارد( که این نوشتار در پی اثبات آن نیست)، با نگاه تقلیل‌گرایانه و اتمام‌گرایانه به اکمال دین مخالف است و آخرین مرحله از پروژه تکوین جامعه اسلامی را در فازی جدید تعریف می‌کند که امامت نام دارد.

از این روی است که قرآن کریم از اکمال دین به عنوان «مایوس کننده کافران» یاد می‌کند: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ»(مائده/3)؛ زیرا کافران و ظالمان عصر نبوت این امید را داشتند که پس از او، ریشه اسلام را با پدیدآوردن بنی‌امیه‌ها و بنی‌عباس‌ها بخشکانند اما ائمه هدی(ع) و پیروان راستین ایشان با مبارزه و پیگیری اهداف و وظایف پیامبر اسلام(ص) حقیقت دین را زنده نگاه داشته و آموزه‌های صحیح دینی‌ را حتی به مخالفان مکتب اهل بیت تعلیم دادند.

تحلیل رویکردی قرآن کریم در این باره و نقد نگاه اتمام‌گرایانه به «اکمال دین» را در ادامه در سه بعد اجتماعی، معرفت دینی و اخلاقی پی می‌گیریم.

بعد اجتماعی

نخست می‌توان گفت جامعه برای رشد و بالندگی به جهت‌گیری صحیح نیاز دارد. گاهی ممکن است فضایل اخلاقی از اساس در جامعه‌ای وجود نداشته باشد یا این فضایل در جهت و راستای مناسبی قرار نگرفته باشند.

یکی از معانی هدایت این است که فضایل اخلاقی ایجاد یا آن‌ها را در جهت صحیح و توحیدی قرار می‌دهد؛ از این روی امامت به مثابه هدایتگر الهی در جامعه اسلامی جهت‌گیری صحیح ضد استکباری، ضد استبدادی، ضد طبقاتی و ... را به مردمان نشان می‌دهد در حالی که خود در متن تحولات حرکت می‌کند: «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» (رعد/7).

اگر با برداشت غلط از معنای «اکمال دین» به هدایت امامت که مبتنی بر فهم الهی از قرآن و مقتضی از شرایط روز می‌باشد، بی‌تفاوت باشیم ممکن است جامعه اسلامی در عین حال که فکر می‌کند پیرو قرآن و سنت پیامبر است جهت‌گیری یزیدی، آمریکایی و ... پیدا کند.

مساله بعدی و مهم‌تر، تحقق آرمان عدالت در جامعه است که از اهداف همه ادیان الهی بوده: «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید/25)، پیامبر اسلام(ص) نیز مامور شدند تا وظیفه خود را برقراری عدالت میان مردمان اعلام کنند: «وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ» (شوری/15)

پس تحقق آرمان عدالت از وظایف دین است و از آن جا که این هدف در حیات محدود نبی مکرم اسلام(ص) به طور کامل محقق نشده است، باید توسط مسلمانان و با راهبری امامت الهی در طول تاریخ دنبال شود تا وعده خداوند مبنی بر پیروزی مستضعفان بر ظالمان در دنیا محقق شود: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»(قصص/5)

دکترعلی شریعتی در چند کتاب از جمله «جهت‌گیری طبقاتی اسلام» و «امامت و امت» به بیان جایگاه جهت‌گیری و عدالت در جامعه اسلامی و لزوم وجود امامت برای پیگیری آن، پرداخته است.

سومین ساحتی که نیاز جامعه به تداوم رسالت و نفی نگاه اتمام‌گرایانه به «اکمال دین» را بیان می‌کند، نیاز به یک مرجعیت سیاسی و اجتماعی برای ایجاد وحدت، حل اختلاف و تشخیص مصلحت در جامعه است.

خداوند در آیه 59 سوره مائده می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُول» یعنی مومنان باید از دستورات خداوند و رسول و «صاحبان امری که از مردم اند» تبعیت کنند و اگر در موضوعی اختلاف پیدا کردند باید موضوع را به دستورات الهی و شخص رسول(ص) ارجاع دهند.

از آنجا که در حیات رسول(ص)، تنها صاحب امری که حکمش نافذ باشد، ایشان بودند درمی‌یابیم که قرآن کریم با طرح «اولی‌الامر» صراحتا به امتداد رسالت اجتماعی پس از پیامبر در فازی جدید اشاره می‌کند.

البته منتقدان در این مورد، سوالی را مطرح می‌کنند که آیا مراد از اعمال این ولایت ظاهری، تحمیل و اجبار در پذیرفتن آن برای مردم است؟ پاسخ این است که اولا خطاب آیه، مومنان هستند و ثانیاً امام نیز همچون پیامبر نمی‌تواند مردم را به اجبار و اکراه به موضوعی وادار کند:«لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ»(بقرة/256) بلکه وظیفه اصلی امام همچون پیامبر، امتداد رسالت و مبارزه آگاهانه(اعم از مبارزه علن و مخفی) با ظلم است، در این راه اگر مردم به او رجوع کنند و از او بخواهند تا بر مسند سیاست بنشیند و حجت بر امام تمام شود، او می‌پذیرد (مثل بیعت سیاسی مردم با امام علی پس از 25 سال و دعوت مردم کوفه از امام حسین بعد از 10 سال).

وقتی هم که امام بر سیاست جامعه مسلط شود بر اساس اصول سیاست قرآنی همچون تصمیمات شورایی، اعتقاد به کرامت انسانی و ... حکم می‌کند. (چنان که نامه‌ها و خطبه‌های سیاسی امام علی در نهج‌البلاغه موجود است و حتی دشمنان ایشان را به تحسین وادار کرده بود).

اما در صورتی که امام، جایگاه سیاسی را نپذیرد و یا عدم حضور مردم، حجت را بر او تمام نکند، او همچنان ظرفیت الهی خود را برای مرجعیت علمی و اجتماعی دارا می‌باشد؛ همچون دوران 25 سال خانه‌نشینی امام علی(ع) و دوران امامت سایر ائمه(ع) که هر کدام با وجود اینکه بر مسند سیاسی نبودند اما محور وحدت و آگاهی جامعه بودند.

بعد فهم معارف دینی

قرآن کریم فهم تاویل و تفسیر آیات الهی را در انحصار «راسخان در علم» می‌داند: «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» (آل عمران/7). به راستی چه کسی می‌تواند پس از پیامبر، مصداق راسخ در علم باشد و فهم قرآنی مسلمانان در پرتوی آن تکمیل شود؟

پیام آور اسلام (ص) در واپسین ماه‌های حیات خود فرمودند: پس از من دو چیز به یادگار می‌ماند که باید به آن دو توامان تمسک جویید: قرآن و عترت.

معنای مشهور «عترت»، ذریه و نسل بیان شده است در حالی که یکی دیگر از معانی مهم آن در ادبیات عرب، ریشه درختی است که تنه آن بریده شده باشد.

پیامبر اسلام با این منظور می‌خواهند بگویند من همان تنه درختی هستم که عمرش به پایان می‌رسد اما ریشه‌ای وجود دارد که بار دیگر از آن درخت می‌روید و شاخ و برگ و میوه‌هایش در اختیار مردمان است؛ پس آن درختی که قرار است بار دیگر بروید باید منبعث از همین ریشه و از جنس همین علم و حکمت الهی باشد.

از این روی تعبیر قرآنی «انفسنا و انفسکم» که امام علی بن طالب (ع) را جان پیامبر بیان می‌کند و نیز حدیث نبوی «انا مدینةُ العِلمِ و علیٌ بابُها» در راستای شناساندن همان تنه درختی است که از ریشه پیامبر روییده است.

با این تعابیر و احادیث فراوانی که ایشان در تبیین «راسخان در علم» داشته‌اند، تمسک به قرآن کریم در پرتوی هدایت امامت کامل می‌شود وگرنه خداوند، خود از گمراهی عده‌ زیادی به واسطه اکتفا به ظواهر قرآن خبر می‌دهد: «يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا»(بقرة/26).

دومین ساحتی که در بعد فهم معارف دینی، نگاه اتمام‌گرایانه به «اکمال دین» را نفی و لزوم امتداد رسالت را بیش از پیش آشکار می‌سازد، نیاز مسلمانان به تبیین و تحلیل احکام قرآن کریم و سنت نبوی است.

قرآن کریم، کتاب هدایت و نجات بشریت اما از جنس «کتاب» و همانند هر کتاب دیگری، متن صامت است؛ به علاوه اینکه سنت پیامبر(ص) هم محدود به اقتضای زمان و مکان خود بوده است و همانطور که در توضیح حدیث ثلقین اشاره شد، عمل به قرآن کریم در پرتوی تمسک توامان به عترت معنا پیدا می‌کند.

رویکردی که جوشش معارف دینی و هرگونه تفسیر و تبیین آن را محدود به دوران حیات پیامبر اسلام(ص) بداند، به اجتهاد مقتضی از دین اعتقاد ندارد و به جای برداشت پویا و به روز از نیازهای جامعه دین‌دار به افراط و تفریط کشیده شود.

جالب اینجاست که یکی از افراطی‌ و تفریطی‌ترین نگاه‌های منتسب به گفتمان دینی از همین برداشت اتمام‌گرایانه به معنای «اکمال دین» ناشی شده است.

برخی جریان‌های سلفی با این استدلال که پس از پیامبر، اجتهاد در دین معنا ندارد و هرچه هست همان ظاهر قرآن و ظاهر احادیث پیامبر(ص) است از اقتضائات روز جا مانده و زمینه‌ساز تقویت گروه‌های تندروی افراطی و حتی جنایت‌کار شده است. مثلا رسول اکرم در دوره پایانی حیات خود با کفار مبارزه مسلحانه کرده اند و قرآن هم گفته است با کفار بجنگید اما این معرفت دینی، نیاز به تبیین و توضیح دارد؛ آیا هر کس که به اسلام اعتقاد ندارد کافر است؟ چه دلایلی باعث شده است تا اعتقاد نداشته باشد؟ آیا کافر ظالم با کافرغیرظالم تفاوت دارد؟ و سوالات بسیاری از این قبیل که امامت به عنوان ادامه دهنده راه نبوت به آن پاسخ داده است اما ذهن سلفی با این رویکرد افراطی تنها به ظاهر آن چه که در قرآن کریم و کتاب حدیث می‌خواند اکتفا می‌کند.

سویه دیگر نیز رویکرد تفریطی برخی دین‌پژوهان معاصر اعم از مصری و ایرانی است که ضمن دلبستگی به میراث اسلامی خود، جهان‌بینی لیبرالیسم را اتخاذ کرده‌اند و برای حل این تناقض «اکمال دین» را اتمام معارف دینی و رسالت اسلامی معنا کرده اند. فلذا معتقدند اسلام، خوب اما محدود به عصر پیامبر است و امروز باید آموزه‌های دینی را با جهان‌بینی‌های جدید غربی پیوند بزنیم که این برداشت از اساس مشکل ماهیتی دارد.

نکته مهم دیگر این است که نیاز به مرجعیت علمی پس از پیامبر در آیه شریفه «وَما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرونَ»(توبه/122) خود را نشان می‌دهد؛ این آیه بیان می‌کند که عده‌ای از مسلمانان باید به درجه فقاهت و فهم حداکثری از معارف دین برسند و بعد به انذار قوم خود بپردازند.

از آن جا که تعلیم و جهت‌دهی فقیهان و دین‌شناسان در زمان پیامبر، توسط شخص ایشان انجام می‌‎شد، این وظیفه پس از ایشان به عهده امامان است. همانطور که پیامبر اسلام به علی فرمود: انتَ تُبیّنُ لِامّتی مااختلفوا فیه من بعدی (مستدرک حاکم نیشابوری، ج ۳، ص ۱۲۲، حدیث ۴۵۹۷).

بعد اخلاقی:

مومنان به الگویی اخلاقی نیاز دارند که در سایه حکمت‌های الهی ودیعه گذارده شده در او، مورد «تزکیه نفس» که دستوری قرآنی و از وظایف پیامبر بود، قرار گیرند: « وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» (جمعه/2).

پیامبر اکرم(ص) در حدیثی مشهور می‌فرمایند: «من برای کامل کردن مکارم اخلاق، مبعوث شده ام». فلذا اخلاق و تزکیه نفس از مهم‌ترین اهداف دین اسلام است از این روی وظیفه تزکیه اخلاقی هیچگاه قطع نمی‌شود و امام می‌تواند روح و جان مومنان را صیقلی دوباره دهد.

جامعه ایمانی به میزانی که خود را در راستای تعالیم اخلاقی یک الگو قرار می‌دهد با او محشور می‌شود و سعادت یا شقاوت خود را رقم می‌زند: «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» (اسرا/71) یعنی روزی که هر گروهی را با امام‌شان فرامی‌خوانیم.

به علاوه اینکه در اندیشه شیعی بر مبنای احادیث متواتر این اعتقاد وجود دارد که امام همچون پیامبر برای امت استغفار می‌کند: «وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ» (آل عمران/ 159) و برخی موارد دیگر که در کتب عرفانی شیعی بدان پرداخته شده است.


captcha