منصوره کرمی، همسر شهید مسعود علیمحمدی، نخستین دانشمند برجسته هستهای کشور، در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، به مناسبت هشتمین سالگرد شهادت همسر گفت: محصول زندگیام با مسعود، دو فرزند به نامهای ایمان والهام است که به هنگام شهادت پدرشان، دخترم 19 ساله و پسرم 25 ساله بود. فرزندانم پس از شهادت پدرشان ازدواج کردند و هرکدامشان یک فرزند دارند؛ یعنی دو نوه دارم.
وی افزود: دقیقا هشت سال پیش بود که مثل همیشه مسعود را اوایل صبح بدرقه کردم؛ او آماده رفتن به دانشگاه بود. ساعت دقیقا هفت و سی دقیقه بود که مسعود ظرف غذا را از من گرفت و از خانه بیرون رفت. برای بار سوم از من خداحافظی کرد و وقتی در کوچه به رویم بسته شد، بمب منفجر شد.
همسر شهید علیمحمدی تصریح کرد: منزل ما نزدیک پل رومی و حوالی شریعتی است درحالی که در آن زمان رسانهها به اشتباه عنوان کردند، منزل ما قیطریه است. شدت بمب آنقدر زیاد بود که کارمندان بانک پاسارگاد واقع در تجریش، ابتدای خیابان ولیعصر، متوجه صدا شده بودند. به علت شدت انفجار بمب، شیشههای همسایهها شکسته بود و حتی همسایهها میگفتند که لوسترها پایین آمد و کتری از روی گاز پرت شده بود. همچنین از شدت انفجار، آسانسور یکی از همسایگان دچار مشکل شد و تا مدتها نمیتوانستند از آن استفاده کنند.
وی بیان کرد: صدای بمب آنقدر عظیم و وحشتناک بود که با گذشت هشت سال از آن فاجعه، من و فرزندانم با باز شدن در و بهم خوردن صدایی هرچند کوچک، حالمان بد میشود. وقتی در اتاق را باز میکنم انگار چیزی روی صورتم منفجر میشود؛ چراکه آن موقع وقتی درب را بستم، بمب منفجر شد و حس انفجار بمب را همچنان احساس میکنم.
کرمی اظهار کرد: به هنگام فاجعه دخترم خانه بود اما پسرم بیرون از خانه و هنوز سه کوچه پایینتر از منزل را رفته بود که با شنیدن صدای انفجار نگران میشود و به خانه زنگ میزند و زمانی که کسی پاسخگویش نبود، شماره پدرش را میگیرد باز هم بیجواب میماند. دلش به شور میافتد و سریع برمیگردد. وقتی به سرکوچه میرسد، وسط کوچه را میبیند که ماشین پدرش وسط است و فکر میکند که پدرش تصادف کرده است؛ وقتی جلوتر میآید و متوجه فاجعه میشود. همان لحظه همهمان متوجه شدیم که دیگر مسعودی وجود ندارد و دیگر پدری نیست و پناهی دیگر برای من و بچه هایم نمانده است.
وی بیان کرد: پس از هشت سال شرایط بسیار سخت شده است مردم با نظرتنگی و زخم زبانهایشان برایمان مشکلات را بیشتر میکنند. یک نفر به من گفت که همسرت شهید شده است و خانهای در قیطریه به شما دادهاند درحالی که من در خانه ورثهای پدرشوهرم زندگی میکنم این حرفها بسیار آزاردهنده است. همه خانواده شهدا با زخم زبانهای برخی از مردم در عذاب هستند. شهدا برای مادیات شهید نشدند آنها هدف خاصی را دنبال میکردند که در راه این هدف، کشته شدند. وقتی مردم اینگونه صحبت میکنند یعنی زحمات شهدا را نادیده میگیرند و ای کاش این موضوع فرهنگ سازی شود و سمت و سوی نگاهمان به زندگی دیگران نباشد و از روی ظاهر آدمها باطن زندگیشان را قضاوت نکنیم، اگر بتوانیم این فرهنگ را در کشورمان راه بندازیم، کار بزرگی کردهایم.
وی بیان کرد: با بسیاری از خانوادههای شهدا در ارتباط هستم و وضعیت آنها بدتر از من است. مردم متوجه نیستند، عزیزی جانش را برای مملکت داده و تنها یک قاب عکس از او باقی مانده است. چقدر ما خانواده شهدا باید حرف، توهین، تهمت بشنویم و چقدر پشتمان غیبت میکنند.
کرمی اظهار کرد: بنیاد شهید در حد خودش ما را هم مثل همه خانواده شهدای دیگر تأمین میکند. تعداد شهدا در کشورمان بسیار است و بنیاد بودجهاش کم است. توقعی از بنیاد شهید نداریم. ما از مردم کشورمان انتظار بیشتری داریم، انتظار قضاوت نکردن؛ نباید اینگونه فکر کنند که خانواده شهدا به اصطلاح در حال «بردن و خوردن هستند و سرآنها بیکلاه مانده است.»
وی بیان کرد: گاهی دخترم میگوید که ای کاش پدر شهید نمیشد و دختر شهید نبودم تا حداقل مردم اینگونه با ما رفتار نمیکردند و اگر پدرم بود رفاه ما بیش از اینها بود.
یادآور می شود، مسعود علیمحمدی (زاده ۳ شهریور ۱۳۳۸ در تهران (کن)، استاد فیزیک دانشگاه تهران بود که در بامداد ۲۲ دی ماه ۱۳۸۸ و در سن ۵۰ سالگی، به هنگام بیرون آمدن از منزلش بر اثر انفجار یک، بمب کنترل از راه دور ترور و شهید شد.او مدرک کارشناسی را از دانشگاه شیراز (۱۳۶۴) و کارشناسی ارشد (۱۳۶۷) و دکترای فیزیک با گرایش ذرات بنیادی را از دانشگاه صنعتی شریف در سال ۱۳۷۱ کسب کرد. او از دانشجویان نخستین دوره دکترای فیزیک در داخل ایران بود و نخستین شخصی است که در ایران دکترای خود را در فیزیک دریافت نمودهاست. او دهها مقاله ISI منتشر کرد. او همچنین به همراه وحید کریمی پور اولین دانشجویان پسادکترا در پژوهشگاه دانشهای بنیادی بودند.
هیچوقت یادم نمیره، اون شبی که ایشون از نزدیک با قاتل همسرشان دیدار کردند.
در اونجا من زنی محکم، صبور و مقاوم را دیدم.
وقتی اون تصاویر رو از تلویزیون دیدم بیشتر از گذشته به اين آیه قرآن کریم ایمان آوردم؛
لا یکلف الله الا وسعها