به گزارش کانون خبرنگاران ایکنا، نبأ، «مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ: کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند همانند بذری هستند که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه، یکصد دانه باشد و خداوند آن را برای هر کس بخواهد (و شایستگی داشته باشد) دو یا چند برابر میکند و خدا (از نظر قدرت و رحمت) وسیع و (به همه چیز) داناست.»
ساعت 8 صبح بود، به سمت محل کار میرفتم که عدهای از کارتنخوابها را دیدم که کنار پیاده رو بهحالت اسفباری چمباتمه زده بودند و از گرسنگی و سرما میلرزیدند، با خود گفتم کاش میشد کاری برايشان انجام داد.
تقریبا تمام روز آن صحنه جلوی چشمانم بود و فکرم را مشغول کرده بود.عصر که به منزل برمیگشتم، دیدم عدهای در حال توزیع غذا در بین نیازمندان هستند، اشک شوق در چشمانم جمع شد، نتوانستم خودم را کنترل کنم، جلوتر رفتم و پرسیدم قضیه چیست؟ این کار خداپسندانه را چه کسی انجام داده است؟
فردی که مشغول توزیع غذا بود، با انگشت اشاره کرد و گفت مسئول این کار خیر همان آقایی است که کت مشکی پوشیده، جلو رفتم و پس از سلام و احوالپرسی گفتم: امکان دارد خودتان را معرفی کنید، بنده خبرنگار هستم، مایلم چند دقیقهای وقت شما را بگیرم و دلیل و انگیزه شما را از این کار خیر بدانم.
او نگاهی به من کرد و گفت: نیازی نیست این اقدام را رسانهای کنی جوان. کسی که باید ببیند، دیده است، با کلی اصرار توانستم چند سؤالی از او بپرسم.
وی خودش را منوچهر بیات معرفی کرد، تقریبا 45 ساله. با مزاح از او پرسیدم پولداری؟
با لبخندی ملیح گفت: نه اتفاقاً مستأجر هستم.
بدون معطلی از وی پرسیدم، پس حتما مجرد هستی و خرج و مخارج خانواده بر عهده شما نیست؟
با کمی تأمل پاسخ داد: خدا را شکر متأهلم و دارای سه فرزند هستم؛ همسرم این غذا را پخته و آماده کرده است.
واقعا تعجبم کردم. دوباره پرسیدم بدون شک شغل نون و آبداری دارید؟
خندید و با آرامش خاصی گفت: نه من هشت سال داور لیگ برتر فوتبال بودم و در حال حاضر هم معاونت آکادمی باشگاه فولاد خوزستان را بر عهده دارم. خدا را شکر رزق حلالی بدست میآورم.
از او پرسدیم: چرا و از چه زمانی به فکر اطعام و کمک به نیازمندان افتادید؟
وی پاسخ داد: بنده هرموقع که از کنار رستوران یا اغذیه فروشی رد میشدم و میدیدم که عدهای چه حسرتی در نگاهشان برای لقمهای غذا هست و یا به محلههای محروم شهر که میرفتم و وضعیت سخت معیشت این قشر را مشاهده میدیدم، آرزو میکردم که ای کاش میتوانستم «مَطعِم» باشم. شاید بپرسید مطعم چیست یا کیست؟
وی ادامه داد: باید عرض کنم مطعم یکی از اسماء و صفات الهی است و در آیات قرآن خداوند کسانی را که نسبت به اطعام بیتوجهی میکنند، نکوهش کرده و آنهایی را که نیازمندان را اطعام میکنند، ستایش میکند.
بیات با چشمانی اشکبار گفت: قطعا همین امر موجب شد که به فکر تشکیل گروه «دستان خدا» برای کمک به نیازمندان افتادم.
دوباره از او پرسیدم از این که به نیازمندان کمک میکنید، چه احساسی دارید؟
وی گفت: کمک کردن لذتی دارد که قابل توصیف نیست و باید عرض کنم که خداوند بر این نکته تأکید دارد که اگر صدقات، علنی پرداخت شود، مسلماً باعث تشویق دیگران به این کار خیر خواهد شد و از طرف دیگر مایه دلگرمی فقرا و حفظ جامعه میشود.
بیات در پاسخ به این سؤال که چه کسانی در این کار خداپسندانه شما را همراهی کردند؟ گفت: همسرم. او با تمام کسالتش مسئولیت پخت غذا را بر عهده گرفته است و باید بگویم تاکنون همچنین آقایان حامد اموله، علی مبینی، هوشیار و دوست خوبم مظفری مرا در تحقق این کار خیر یاری کردهاند.
در پایان از او پرسیدم، چه آرزویی دارید؟ در پاسخ گفت: امیدوارم گروه «دستان خدا» آنقدر بزرگ شود تا علاوه بر غذا برای فرزندان این قشر محروم هم نوشتافزار و لباس تهیه کنیم و اینکه بتوانیم در شبهای ماه مبارک رمضان هر شب کار خداپسندانه اطعام را انجام دهیم.
حسین عبدالعزیزی
انتهای پیام