به گزارش ایکنا از خوزستان، متن زیر خلاصهای از سخنرانی دکتر محمدرضا سنگری، نویسنده و محقق عاشورایی درباره ویژگیها و فضایل حضرت علی اکبر(ع) است. دکتر سنگری در این سخنرانی ویژگیهای ظاهری و اخلاقی حضرت علی اکبر(ع) را بیان کرده است:
بر اساس منابع تاریخی معتبر امامحسین(ع) نه فرزند داشتند شامل: شش پسر و سه دختر. علیاکبر(ع) اولین فرزند امامحسین(ع) است که بهترین الگو و سرمشق برای انسانها و بهویژه جوانان است که در سال 33 یا 34 هجری در عصر عثمان متولد شده است. ایشان در کربلا 27 ساله بودند و اینکه در برخی منابع، 18 ساله یا نوجوان معرفی میشوند درست نیست.
فرزند دوم امام حسین(ع) امام سجاد(ع) است که نام ایشان علی است. به طور کلی تمام پسران امامحسین(ع)، علی نام داشتند.
ویژگیهای حضرت علیاکبر
مادر حضرت علیاکبر لیلا دختر ابیمُّره پسر مسعود ثقفی است که شخصیّت جدِّ ایشان(عروهبن مسعود) یعنی پدر بزرگ حضرت لیلا(س) بسیار بزرگوار بودهاند. این شخصیت سال هشتم هجری خدمت پیغمبر(ص) رسید، اسلام را پذیرفت و ایمان آورد. پیامبر(ص) پس از بازگشت از معراج گفت:
در آسمان چهارم حضرت مسیح را دیدم. با دیدن او به یاد عروهبن مسعود افتادم. این سخن پیامبر نشان میدهد که عروهبن مسعود به حضرت مسیح شباهت داشته است. او پس از اسلام آوردن، به نزد پیامبر(ص) رسید و گفت: من در میان مردم طائف نفوذ زیادی دارم، اجازه دهید به این سرزمین بروم و مردم را به اسلام دعوت کنم. پیامبر(ص) فرمود: برو اما بدان این مسیر، خون دارد، خطر دارد. آیا هنوز هم آمادهای که بروی؟ گفت: عاشقانه میروم. ایشان بسیار خوش چهره بود و صدای زیبایی هم داشت او اذان را به زیبایی میگفت: به سمت ثقیف میرفت و مردم را به اسلام و خداپرستی دعوت کرد. جمعی به اسلام گرویدند و جمعی دیگر از پذیرش سرباز زدند. سپس تعدادی تیرانداز جمع کردند و او را در حالی که اذان میگفت و صدای اذانش تمام فضا را پر کرده بود تیر زدند و به شهادت رساندند.
اما شهادت این مرد بزرگ، اثر عجیبی بر روی مردم ثقیف گذاشت بطوری که پشیمان شده و برای عذرخواهی نزد پیامبر(ص) آمدند و گفتند که آمادهایم تا اسلام را بپذیریم. پیامبر(ص) بسیار خوشحال شد. این مردم برای مسلمان شدن خود سه شرط گذاشتند. ۱- بتخانهشان خراب نشود، ۲- بعد از سه سال اسلام بیاورند ۳- اگر پیغمبر(ص) خواست بتها را بشکند آنها با دست خودشان بتها را نشکنند.
پیامبر(ص) به ایشان گفت که این زمان را به شما نمیدهم. البته زحمت بتها را خودمان میکشیم. من و علی(ع) هستیم و خودمان میشکنیم. سپس گفتند نماز نمیخوانیم، چرا که نماز زحمت دارد. پیامبر(ص) فرمودند: دینی که نماز ندارد دین نیست و ارزش ندارد و من چنین شرطی را نمیپذیرم.
پس جد مادری حضرت علیاکبر مؤذن بود و چهره بسیار زیبائی هم داشت. مردم مکه و مدینه معتقد بودند که اگر خدا بخواهد پیامبری برگزیند احتمالا همان عروهبن مسعود را برمیگزیند. که در قرآن اشارهای به این موضوع نیز شدهاست. این نشان از فضیلت، وقار، شعور، عظمت و ابهت در سیمای ایشان دارد. او سخاوت و بخشندگی داشت و بسیار آزاداندیش بود. این خصوصیت یعنی اذانگوئی زیبا و شباهت به مسیح(ع) از عروهبن مسعود به مُرّه و از ایشان نیز به حضرت لیلا منتقل گشت و در هیئت علیاکبر(ع) خودش را نشان داد. اگر از سمت چپ به چهره علی اکبر نگاه میکردید، مسیح را میدیدید اما از سمت راست بسیار شبیه پیامبر بود؛ یعنی این زیبائی، وقارو صلابت در چهره این خانواده بود و به علیاکبر(ع) منتقل شد.
اما یک خصوصیت هم از مادرش گرفت لقب حضرت لیلا «بِرّه» بود، به معنی نیکوکار و بخشنده که این بخشندگی به حضرت علیاکبر(ع) منتقل شد. جالب است که در تمام طول مسیر، یعنی از 27 رجب که حضرت اباعبدالله حرکت میکند، تا کربلا مؤذنهای کربلا مشخصاند، از جمله ابوثمامه صائدی، حجاجبن مسروق. اما در صبح عاشورا، امام از حضرت علیاکبر(ع) میخواهد تا اذان بگوید. تا صدایی شبیه صدای پیامبر و عروهبن مسعود در فضای کربلا بپیچد. میگویند در این زمان وقتی حضرت علیاکبر(ع) اذان گفت، سپاهیان عمر سعد از خیمهها بیرون آمدند و آنهایی که صدای پیامبر را شنیدهبودند گفتند که پیغمبر به یاری فرزندش آمدهاست، ما با پیامبر نمیجنگیم.
عمرسعد(لعنتالله علیه) کسانی را فرستاد تا ببیند چه خبر شده، دیدند که علیاکبر(ع) روی ارتفاع ایستاده و صدای دلنشین او که شبیه صدای پیامبر(ص) است در فضای کربلا پر و بال گشوده است. و چنین است که امامحسین(ع) زمانیکه حضرت علی اکبر(ع) را به میدان فرستاد سرش را بلند کرد و در پیشگاه الهی عرض کرد: من جوانی را به میدان میفرستم که «اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله(ص)» است؛ یعنی سه ویژگی او خَلقش (خصوصیات ظاهری)، خُلقش (اخلاقش) که خداوند در قرآن در مورد پیامبر(ص) میفرماید: انّک لعلی خلق عظیم؛ پیامبر(ص) خلق عظیم داشت و این خلق عظیم در علیاکبر(ع) هم بوده است.
حضرت علیاکبر(ع) در نوجوانی یعنی در حدود ۱۵ سالگی از امامحسین(ع) درخواست میکند که خانهای در اختیارش بگذارد بر روی یک تپه تا از مسافران بیابان پذیرایی کند. گفت میخواهم با پای برهنه روی تپه بایستم و نزدیک غروب آتش روشن کنم، تا همه کسانی که از دل بیابان میآیند با دیدن این آتش بدانند که اینجا از آنها پذیرایی میشود. خودش دیگهای غذا را روی آتش میگذاشت و نظارت می کرد تا غذا خوب میپخت(که در وصف همین هم شعری سرودهاند) و گوشتها رشتهرشته میشدند، آنوقت از مهمانان پذیرایی میکرد. بیرون در میایستاد و به اینها خسته نباشید میگفت و دست محبّت بر سرشان میکشید و با پای برهنه بدرقهشان میکرد تا به خانه وارد شوند.
این خصوصیت بخشندگی از مادر به او منتقل شده بود. اما به نظر میرسد کسانی که به این مهمانسرا وارد میشدند علاوه بر این که از نظر جسمی به آرامش میرسیدند از نظر روحی هم دیگرگونه میشدند. معلوم میشود که حضرت علیاکبر علاوه بر غذای جسم از این فرصت برای برای تغذیه معنوی آنها بهره میجست و شخصیت و منش مناسب را نیز به آنها می آموخت.
هم مسیحی که در خواب دیدم شبیه این نوجوان بود و هم محمدی که دیدم مثل او بود
میگویند یک روز که امامحسین(ع) به همراه علیاکبر(ع) در مسجد بودند، مردی وارد شد و هراسان و هیجانزده گفت: حسین(ع) کجاست؟ دلیل را پرسیدند، گفت: من مسیحی هستم، دیشب در عالم رؤیا حضرت مسیح(ع) را دیدم. دست مرا گرفت و مرا نزد پیامبر(ص) آورد و گفت: اکنون وقت آن رسیده است که به او ایمان بیاوری و من صبح، هنگام بیدارشدن به جستجوی یادگار پیامبر(ص) پرداختم تا به دست او ایمان بیاورم. زمانی که او را نزد امام حسین(ع) آوردند قبل از این که او را زیارت کند در پای علیاکبر افتاد و گفت: هم مسیحی که در خواب دیدم شبیه این نوجوان بود و هم محمدی که دیدم مثل او بود. و این نشان میدهد که علیاکبر(ع) در ۱۷-۱۶ سالگی به شهرت رسیده است. همه او را میشناختند و به محضرش میآمدند.
سخن معاویه درباره حضرت علی اکبر(ع)
یک روز معاویه از اطرافیان خود سؤال کرد که به نظر شما شایستهترین فرد بعد از من برای حکومت کیست؟ تمام اطرافیان دنیاپرست و جاه طلب برای نزدیکی به او گفتند: که یزید و برخی دیگر را معرفی کردند. معاویه خندید و گفت: میدانید که همه اینها را که گفتهاید به مداهنه گفتید و سپس گفت: از نظر من، علیبن حسین(ع) به دلیل سه خصوصیت: جرأت، غیرت، شجاعت. این که سخاوت بنیامیّه را دارد(معاویه سر کیسه را شل میکرد). کمالات و فضایل بنیهاشم را دارد که هیچ کس اینها را با هم ندارد. یکبار هم معاویه خودش گفت: من بر علی پیروز نشدم مگر به برکت این بخشندگیها. هر کس را فکر میکردم علی، میتواند جذب کند با کیسههای طلا جذب کردم. در سپاه عمر سعد ۴۰۰۰ نفر محصول این بخششهای معاویه بودند.
گفت: این جوان سخاوت ما را دارد. ضحف(زیبایی و برازندگی) ثقیف را دارد. (طایفه عروهبن مسعود) حسامبن ثابت که شاعر زمان پیامبر(ص) بود و علیاکبر(ع) را در نوجوانی دیده بود دو بیت شعر در مورد او بیان کرده است:
واحسن من کلم ترکت و عین و اَحْمِلَ مِنْکَ کم تلد النساء
خلقت مُبَرِؤَ من کل عیب کانک قد خلقت من تشاء
من تا کنون هیچ کس را به زیبایی تو ندیدهام، هیچ زنی دیگر مثل تو را نخواهد زاد. تو از هر نقص و عیبی مبری هستی، تو آن هستی که آنگونه که خدا میخواست تو را آفرید(یا آنگونه که خودت میخواستی خدا تو را آفرید) ما هیچ کدام طرح وجودی خودمان را پیشنهاد ندادهایم. شاعر میگوید تو(علی اکبر) آنچنان هستی که گویی خدا بعد از خلقت تو با تو مشورت کرده است که دوست داری چگونه بسازمت خودت پیشنهاد بده که چگونه باشی؛ یعنی، تا این اندازه زیبا و برازنده بود، زشتی در شخصیت او راه نداشته است.
حضرت علیاکبر(ع) بر اساس این سندها دارای فرزند بوده است: ۱- در زیارتنامه آمده: صلیالله علیک و علی عترتک و علی اهل بیتک و آبائک و ابنائک؛ کلمه «ابناء» نشان میدهد که چند فرزند داشته است.
در کاملالزیارات صفحه ۲۳۹ است که یکی از منابع بسیار مهم در باب شناخت زیارت است. مقتل مقرم، نویسنده و پژوهشگر و محقق بزرگ روزگار ما که میگوید: (هو کان عقبه منقطع الاخره) ایشان فرزند داشته است ولی نسل ایشان ادامه پیدا نکرده است یعنی فرزندانش از دنیا رفتهاند.
حضرت علی اکبر قدرت تسکین و آرامشبخشی فوقالعادهای داشت
آن . در مسیر کربلا، یعنی از حرکت حضرت اباعبدالله از مکه تا کربلا، چهار بار اوضاع خیمهها به هم میریزد و شیون اهل حرم بلند میشود. یکجا موقعیتی است که خبر شهادت حضرت مسلمبن عقیل میرسد، بار بعد زمانیکه حضرت زینب(س) صدایهاتفی را بین زمین و آسمان میشنود و…، در تمام این موقعیتها دو نفر مسئولیت داشتند که خیمهها را آرام کنند و لیکن وقتی حضرت علیاکبر(ع) وارد خیمهها میشد لحظاتی بعد تمام صداها آرام میشد تمام شیونها گم میشد. حضرت علیاکبر(ع) خوب میدانست که دیگران به خصوص کودکان را چگونه شاد کند.
هر کس شیوه آرامشبخشی در خانواده میداند به شیوه و به فضیلت اخلاقی حضرت علیاکبر(ع) خود را آراسته است. میگویند: وقتی خیمهها به هم میریخت و سر و صدا بلند میشد به خصوص وقتی که شمر آمد و با چهار هزار نفر حمله کرد و دور خیمهها را گرفت و میخواست جنگ را شروع کند، حضرت اباعبدالله(ع) به علیاکبر(ع) فرمود: سکناهّن، برو و به خیمهها آرامش ببخش. وجود علیاکبر(ع) در کربلا آرامشبخش بود، برای همین است که در کربلا وقتی که میخواست به میدان برود تمام اهل حرم به دور او حلقه زدند. در آن لحظه کارهای عجیبی میکردند، میگویند: گردنبندهایشان را به اسبش آویزان میکردند، بچهها گوشوارههایشان را درمیآوردند و چنان حلقه زده بودند که حضرت ابا عبدالله(ع) فرمود: زودتر حرکت کن وگرنه فرصت رفتن به میدان را از تو خواهند گرفت. همه آنها و خود ابا عبدالله(ع) او را برای رفتن به میدان بدرقه کردند.
آرامشآفرین کربلا حضرت علیاکبر(ع) بوده است
آرامشآفرین کربلا حضرت علیاکبر(ع) بوده است، همچنان که در خانه خودش بر فراز تپه به رنج دیدگانی که از دل بیابان میآمدند آرامش میداد، شب برایشان بستر میگستراند و میخواباند و غمها را از دل آنها میگرفت.
غصهزدایی و غمگرفتن از دلها شیوه علیاکبر(ع) است. ببینید آیا میتوانید شما هم این کار را بکنید؟ چهقدر میتوانید از دل کسی غصه را بزدایید؟ اگر دل کسی را شکستهاید امشب میتوانید دلش را به دست بیاورید. اباعبدالله(ع) در روز عاشورا اعلام کرد که: هر کس دلی را شکستهاست و عذرخواهی نکرده است از کربلا بیرون برود؛ این پیام روشنی است برای همهی ما.
ویژگی دیگر علیاکبر(ع) که جلوهای بارز و شاخص در رفتار او دارد، وقار و ادب فوقالعادهاش نسبت به دیگران، بهویژه پدر بزرگوارشان است.
به عنوان نمونه: در قصر بنیمقاتل نزدیک کربلا(آخرین منزل قبل از رسیدن به کربلا یا نینوا)، حضرت اباعبدالله(ع) یک لحظه سر را روی زین اسب گذاشت، حضرت علیاکبر(ع) احساس کرد که پدر میخواهد استراحت کند. با آرامش بسیار اسبش را نرم با اباعبدالله(ع) فاصله داد تا صدای قدمها آرامش خواب پدر را آشفته نکند. البته اباعبدالله خواب نبوده است. ما نمیدانیم چون ایشان چشمشان را روی هم میگذاشتند و دلشان بیدار بود و صحنهها را میدید. ناگهان چشم گشود و شروع کرد به گفتن: «انا لله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین» این جمله را سه بار تکرار کرد. حضرت علیاکبر(ع) برگشت و به پدر گفت: یا ابه لماسترجعت؛ برای چه استرجاع کردی؟ حضرت فرمود که: فرزندم من یک لحظه سرم را روی زین گذاشتم و اسب سواری از دور پیدا شد، دیدم به سمت ما میآید میگوید: القوم یسرون و المنی یسری الیهم؛ اینان حرکت میکنند، سیر شب میکنند. معلوم میشود که این موقعیت نزدیکهای شب بوده. این سوار به تاخت به سمت ما میآمد و میگفت که اینها به سمت مرگ میروند و مرگ برای آنان آغوش گشوده است.
اگر ما میبودیم چه میکردیم آن هم از زبان امام بفهمیم که قطعاً قرار است که ما کشته شویم؟ در این موقعیت وقتی که اباعبدالله(ع) این سخن را مطرح کرد، حضرت علیاکبر(ع) گفت: لا اراک الله بسوء اولسنا علیالحق؛ خدا بد پیش نیاورد، پدر جان ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: بله پسر عزیزم، قسم به آن کسی که بازگشت همه ما به سوی اوست ما برحقیم. (سخن گفتن پدر و پسر را با همدیگر ببینید)
پس حضرتعلیاکبر(ع) این جمله را گفت: «اذاً لا نبالی… » پدر جان ما باکی نداریم، چون بر حق کشته میشویم. منظور این است که من آمادگی خود را برای مرگ اعلام کنم؟ وقتی این حرف را بیان کرد اباعبدالله(ع) لبخند زد و برایش آغوش باز کرد و گفت: «جزاکالله من ولده بالخیر ما جزا ولد من والده»؛ خدا خیری را به تو بدهد عزیزم، آن خیری که بهترین دعای پدر در حق یک فرزند است.»
اینها تنها گوشهای از زندگی حضرت علیاکبر(ع) جوان الگو، اسوه و سرمشق برای همه ماست. امیدوارم که ما این سرمشقها، اسوههای عظیم، عزیز و بزرگ خود را بهتر بشناسیم و در زندگی خود از آنها بهرهگیری کنیم.
انتهای پیام