به گزارش ایكنا از فارس، امروز، 17 مردادماه مصادف با روز خبرنگار است. روزی كه تمام همكاران عرصه رسانه در تكاپو هستند و هر سازمان و شخصیتهای حقیقی و حقوقی به نوعی سعی در قدردانی فعالیتهای یكساله خبرنگاران دارند.
اما این روز تنها متعلق به خبرنگاران نیست، بلكه روز عكاسان خبری هم هست؛ چرا كه اجر و اهمیت كار آنان اگر بیشتر از كار خبرنگاران نباشد، مسلماً كمتر هم نخواهد بود به خصوص در فضای مجازی و رسانهای امروز كه گاهی یك عكس بهتر از هزاران كلمه، بیانگر حقایق است.
در این روز احمدرضا مداح، جانباز و آزاده دوران دفاع مقدس كه خبرگزاری ایكنا بیش از 2 سال است افتخار همكاری با او را دارد، دلنوشتهای نوشته است كه خواندن آن برای دانستن مشقتهای فراوان عكاسان خبری، خالی از لطف نیست كه در ادامه میخوانیم.
«کجا میروی !؟ مجوز داری !؟ اسمت نیست نمیتوانی داخل بروی! بگذار هماهنگی کنیم....هماهنگی نشده !... آقا میخواهیم از شهید عکس بگیریم ... نه نمیشود .... آقا فلان شخصیت ... فقط فلانی و فلانی .... برو کنار ... برو کنار ... و لنزی که داغون میشود .... چرا از فلانیها عکس گرفتی ... میخواهی چاپلوسی کنی ؟! حق نداری از فلانی عکس بگیری ... او در جناح مخالف هست !؟ آنجا چرا رفتی ... آقا كارت حافظه ایشان را چک کنید .... و برنامه تمام.
الو ... بفرمایید ... آقای فلانی !؟ ... امر ... آقا عكسهای عكاس ما خوب نشده است، میشود یك فریم عكس به ما بدهی... نه متأسفانه ... بوق ممتد بدون خداحافظی....
در گوشه خلوت تنهایی با وجودی که دردی وجودم را رها نمیکند به آلبوم آرشیو های پراکنده عکسها نگاه میکنم! حس نوشتن را نداشتم ولی درونم پر از بغض یکساله هست! و آن هیاهوی کلمات اولیه هنوز در گوشم زوزه میکشند ... بغضی که شاید در وجود تمام عکاسان خبری هم باشد!
آرام آرام عکسها را نگاه میکنم و پاک ... هر عکس گذر لحظههای عمریست که آن را به ثبت رساندیم ...لبخندها و گریهها، شادیها و غمها ؛ میزهای پر از پذیراییها و آبهایی که برای آنان که پشت سر نشستهاند، نبود.
شاتهای عاشقانهاتان ستودنی است آن دم که لحظههای ناب بودنها را به کاممان تلخ میکردند ... ولی لبخند از لبانمان دور نمیشد. عکسها یکی پس از دیگری جلو چشمانم رژه میروند؛ تا رسیدم به عکسی که شاید هم آرامشم شد هم تنم را لرزاند.
...چرا یواشکی عکس میگیری ... بیا بگو کجا بایستم از من عکس بگیری ...
مثل اکثر لحظههای با او بودن لبخند بر لب داشت ... این روزها سخت محتاج آن لبخندها هستم .... حاجی چشم حتماً ... بیا کنار این کاج بایست قشنگه ... چگونه بایستم ... حاجی هر طور راحتی .... شات ....
و قاب عکسی دیگر ... مداح عکس بگیر پشیمان میشوی یك روز به دردت میخوره .... شات ... آره به درد خورد آن دم که دیگر ندارمتان و عکسهای شما قاب عکس چشمانم شدهاند.
بدو ... دارند از آیفای عراقیها آنها را پایین میآورند .... بایست، مجوزت كجاست؟ ... لحظهها داشت از دست میرفت ... کارت نشان دادم .... داشتم میدویدم که یك آن با صورت خوردم زمین ... سردردی که به یادبود همان سرزمینها رهایم نمیکنند.
دویدم سمت آیفای عراقیها تک و توکی دیگری مانده بود تا توانستم عکس گرفتم ... تابوتهایی که فقط تکه استخوانها درونشان بود...
بعضی از عکسها درون آدم رو آتش میزند سوای از عکس خبریاش، بوی ناب لحظههای بودنها ....
شاتهای عاشقانهتان ستودنی است؛ آنان که لحظهای فراموش میشوید، اما ثبت لحظههایتان فراموش نمیشود.
روز خبرنگار بر خبرنگاران اهل قلم و عکاسان خبری که عمر خودشان را برای ثبت لحظهها سپری میکنند، مبارک باد».
این روزها احمدرضا مداح، حال و احوال خوبی به لحاظ جسمی ندارد و بههمین دلیل فعالیتهایش در عرصه رسانهها كمرنگتر شده است لذا همگی ما بیاییم برای سلامتی این آزادمرد فداكار كه هم در عرصه جنگ سخت و هم در عرصه جنگ نرم و به خصوص در زنده نگهداشتن ياد و خاطره شهدا، جانانه و تمام قد ایستاد و دفاع و تلاش كرد، دعا كنیم.
انتهای پیام