هزار پا فیلمی که این روزها بهعنوان پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران نامیده میشود کاری از ابوالحسن داوودی است؛ فیلمسازی که آثار گوناگونی در کارنامه خود دارد و برخی از آنها مهر توقیف را با خود به یدک کشیدهاند.
داستان این فیلم روایتگر زندگی دو تبهکار است که با دزدی و فروش مشروبات الکلی زندگی خود را میگذرانند. رضا شخصیت اصلی فیلم که رضا عطاران ایفای نقش آن را برعهده دارد فردی است که در سانحهای دچار معلولیت شده و با دوستش منصور که جواد عزتی ایفای نقش آن را برعهده دارد به صورت اتفاقی از راز دختری ثروتمند به نام الهام عباسی که سارا بهرامی ایفاگر نقش آن است باخبر میشود.
خانم عباسی پزشک است و یک آسایشگاه جانبازان را اداره میکند؛ او نذر کرده تا با یک جانباز ازدواج کند و این موضوع شاکله اصلی این داستان را شکل میدهد و در کنار آن داستانکهای کوتاه در هم تنیده شدهاند تا مخاطب را در معجونی از عملیات کربلای 5، ترورهای منافقین و داستانهای جانبی عشقی غرق کند. طنزی با پایانبندی اکشن که مجموعهای از طنزهای اکران شده امروز اعم من سالوادور نیستم، اکسیدان و .... در خود دارد. صحنههایی که در آن مخاطب به مدد خوانندگان لسآنجلسی صحنههایی از حرکات موزون را مشاهده میکند.
شاید آمار فروش این فیلم این نکته را در ذهن مخاطبان تداعی کند که قطعا فیلم خوبی در حال اکران است که با فروش بسیار خوبی مواجه شده است اما متاسفانه باید گفت مخاطبان سینمای طنز چیزی درخور توجهتر از امثال این فیلم را در سینما ندارند که بتوانند از میان آن انتخاب کنند. بدون شک اگر کسی بخواهد روند سینمای کشور و تنزل آن را به خوبی رصد کند هزارپا یک مصداق تمام عیار برای آن است. مخاطب سالهاست با لودگی و لمپنیزم خو گرفته است و شاید دیدن این فیلم برایش دیگر حیرت آور نباشد.
در روزهایی که دغدغههای گوناگون اقتصادی و اجتماعی افراد جامعه را به شدت درگیر کرده است. سودجویانی هم حضور دارند که با هر لطایف الحیلی درصدد خنداندن این خیل افسردهاند. سینمایی که با توسل به لودگی و شوخیهای سخیف جنسیتی سعی در جذب مخاطب دارد و مخاطبانی که ناچارند در میان فیلمهای سیاه اجتماعی و یا طنزهای بیهویت یکی را برای تماشا انتخاب کنند و با این حال و روزی که جامعه دارد به نظر شما دیدن فیلم اجتماعی حال نذار جامعه را بهتر خواهد کرد؟
زمانی که این فیلم را تماشا میکنید از خود میپرسید آیا سینما باز هم محیطی خانوادگی است؟ اگر اینگونه است پس این دیالوگهای زننده چگونه به سادگی بیان میشوند و اگر ما مدعی کرامت اجتماعی هستیم پس چرا وزارت ارشاد از کنار بیحرمتیهایی که به زنان و جانبازان در این فیلم شده است به سادگی میگذرد.
چرا هنجارهای اجتماعی و اخلاقی در ممیزیهای وزارت فخیمه فرهنگ و ارشاد اسلامی اینقدر سست است که هر چرندیاتی بهعنوان شوخی به خورد مخاطبان داده میشود. آیا وزارت ارشاد به عنوان داعیهدار فرهنگ کشور پاسخگوی نسلی خواهد بود که تماشاگر چنین محتوایی است. متاسفانه تنها چیزی که این روزها در وزارت ارشاد به خوبی رعایت میشود خطوط قرمز سیاسی است که مبادا به مذاق عدهای از آقایان خوش نیاید. اما تنزل ذائقه مردم در فرهنگ اعم موسیقی، تئاتر و سینما دیگر محلی از دغدغه آقایان نیست.
در جامعهای که در مدعی کرامت زنان هستیم به سادگی نگاهی عقب مانده و وا خورده نسبت به زنان داریم که چیزی جز یک کالای جنسی برای ارائه ندارند و تنها هدف آنها ازدواج است و تنها آمال و آرزوهای خود را در ازدواج با هر تازه از راه رسیدهای میبینند.
گذشته از سیستم فشل مجوزدهی که وا اسفای آن گریبان همه جامعه را گرفته است سوال از من کارگردان هزار پا این است که آقای داوودی عزیز، آیا تاکنون به آسایشگاههای جانبازان سر زدهاید؟ آیا میدانید که برای نگهداری از اعضای مصنوعی بدنشان آنها را روی چشمشان میگذارند تا از آن مراقبت کنند. آیا در جریانید که برای ساخت یا تعمیر یک پا یا دست شکسته هفتهها زندگی یک جانباز مختل میشود. نه؛ قطعا ندیدهاید که در فیلمتان برای خنداندن مخاطب چندین پای مصنوعی را ملبعه میکنید تا پرت شدنشان عامل خندیدن مخاطبتان شود.
آقای داوودی عزیز؛ قطعا با یک جانباز همخانه نبودهاید تا بدانید که روزهای تب و بیماری آنها چگونه میگذرد؛ نبودهاید تا بدانید ریشخند باورهای خیل عظیمی از جامعه درد دارد اما همین درد جیب شما و تهیه کننده محترمتان را پر میکند. از شما انتظار میرود بهعنوان عضوی از جامعه بر روی رنجهای عده کثیری که جانشان را فدا کردهاند موج سواری نکنید. این موجها فرو خواهد نشست و چیزی که در این میان خواهد ماند شعور مخاطبانی است که شما با بیتوجهی زیر پا گذاشتهاید.
نگاه کاسبکارانه را کنار بگذارید. عرصه فرهنگ جولانگاه شما نیست. این سینما متعلق به امثال زنده یاد علی حاتمی است. سینمای ما در دورهای که ما کودکمان را با آن گذراندیم و شما جوانیتان را در آن سپری کردید آثار فخار کم ندارد. مطمئن باشید که هنوز صدا و سیما در زمانهای گوناگون به سراغ بوی پیراهن یوسف، سفر به چزابه و ... این دست کارهای معناگرا خواهد رفت. این دوره افول نیز سپری خواهد شد و این فیلم لکه ننگی بر دامانتان خواهد بود. به آمار فروش دل خوش نکنید چون در حالیکه که بلیط سینماها گران شده است و مخاطب حقی برای انتخاب حتی میان بد و بدتر را ندارد پس اثر خود را شاهکار گونه نگاه نکنید.
مینا حیدری/ دبیر فرهنگی ایکنا
انتهای پیام