به گزارش ایکنا از خوزستان، همزمان با سالروز رحلت پیامبر اکرم(ص) نشست «فراز و فرودهای سیرهنگاری نبوی در تاریخ اسلام» با حضور حجتالاسلام والمسلمین محمدرضا هدایتپناه، نویسنده، محقق تاریخ و مدرس دانشگاه، عبدالحسین طالعی، سردبیر مجله کتاب شیعه و عضو هیئت علمی دانشگاه قم به همت ایکنای خوزستان و با همکاری بنیاد مهدویت دزفول برگزار شد که بخش نخست آن از نظر میگذرد.
در آغاز این نشست حجتالاسلام محمدرضا هدایتپناه در ارتباط با توجه امامیه به تاریخ انبیاء و سیره نبوی و همچنین نقش شیعه در ثبت و ضبط حوادث عصر نبوی گفت: با توجه به جایگاه رسول اکرم(ص) و تأکیداتی که خود قرآن کریم نسبت به حوادث عصر نبوی داشته، توجه مسلمان به تاریخنگاری، نسبت به علوم دیگری که بعداً در جامعه اسلامی تولید شد، جلوتر و پیشگام است.
وی با بیان اینکه با آغاز فتوحات و افزایش جغرافیای اسلام و حوادث عصر نبوی، اخلاقیات، رفتار و سخنان پیامبر اکرم(ص) و هرچه در ارتباط با ایشان بود، برای تازهمسلمانان مهم بود، تصریح کرد: با توجه به اینکه صحابه بعد از فتوحات در شهرها و کشورهای مختلفی پراکنده شدند، طبیعی بود که مرجع اولیه مسلمانان برای پاسخ به این سؤالها، صحابه باشند، اما ثقل قضیه در مدینه بود. هنوز جمع کثیری از اصحاب رسول خدا(ص) در مدینه بودند و افرادی که خود شاهد و ناظر قضایا بودند، این ضرورت را بیشتر احساس کردند، بهویژه که سؤالات متعددی از نقاط مختلف روانه مدینه و پاسخ آنها باید داده میشد.
آغاز نقل سیره پیامبر(ص) و سیرهنگاری
این محقق تاریخ اظهار کرد: این یک نکته است که شروع مباحث سیره و یا به طور کلی حدیث، از نقل هر آنچه در ارتباط با پیامبر اکرم(ص) بود، آغاز شد. مسلماً قرآن به عنوان تنها مرجعی که ثبت و ضبط شده بود، محل مراجعه مسلمین بود اما خیلی از جزئیاتی که به عصر نبوی مربوط میشد، در قرآن نبود؛ لذا صحابه که خود شاهد قضایا بودند، بایستی این جزئیات را به اطلاع مسلمانان یا تازهمسلمانها میرساندند، حتی داریم که فرزندان صحابه هم اطلاعات چندانی در این زمینه نداشتند، بهویژه آن دسته از صحابهای که در زمانی وفات پیامبر(ص)، در سنین پایینی بودند و کمتر آن حوادث به یاد آنها مانده بود یا دیده بودند.
هدایتپناه در ادامه تصریح کرد: این قضیه متأسفانه با مسائل سیاسی هم آمیخته شد و طبیعی بود با توجه به جایگاه صحابه و هجومی که مسلمانان به این طبقه آوردند، آنها هم درصدد بودند در حوادث عصر نبوی تا حدودی برای خود جایگاه ایجاد کنند؛ لذا هر کس که قدرتمندتر بود، بیشتر میخواست نمود خود و اجدادش را در حوادث عصر نبوی نشان دهد. از طرفی همه دارای اطلاعات نبودند یا برخی مکانها اطلاعات کم بود و متأسفانه بحث جعل و تحریف سیره نبوی هم رخ میداد. بالاخره وقتی سؤالی میکردند، مثل بعضی از ما که وقتی چیزی را نمیدانیم، رویمان نمیشود بگوییم نمیدانیم، مسائلی را نزد خود در این بحث داخل کردند و در حقیقت آن سیرهنگاری یا حدیث با داستانسرایی آمیخته شد. این حرکتها آغاز شده بود و تا بخواهد به یک نقطه درستی برسد، هنوز راه مانده بود.
تأثیر مسائل سیاسی در شکلگیری دفاتر اولیه سیره نبوی
نویسنده کتاب «زبیریان و تدوین سیره نبوی» با تصریح به اینکه قضایای سیاسی نقش مهمی در شکلگیری دفاتر اولیه در ارتباط با سیره نبوی داشت، توضیح داد: این قضایا خود را در کم و کیف ارائه سیره نبوی و افراد نشان داد؛ به این معنا عدهای که وابستگی یا هماهنگی بهتری با نظام خلافت داشتند، مورد توجه قرار گرفتند و عدهای هم که مورد توجه قرار نمیگرفتند، به حاشیه رانده میشدند. بعد از دوره عبدالملک مروان و حاکمیت بنیامیه این قضایا بیشتر تشدید شد، چون تا میزان زیادی مسائل سیاسی، مسلمانان را از هم تفکیک کرده بود؛ به ویژه بعد از قتل عثمان.
وی ادامه داد: برخی منابع میگویند که بعد از قتل عثمان بود مسلمین به دو گروه تقسیم شدند؛ یک نظریه درباره آغاز تشیع هم همین است که میگوید تشیع از دوره قتل عثمان آغاز شد اما ما آغاز تشیع را قبل از این و از واقعه غدیر و سقیفه میدانیم. در جریان عثمان، مسائل سیاسی و اختلافات بین مسلمانان شدید شد؛ به طوری که در پس این قضیه سه جنگ در حکومت امیرالمؤمنین(ع) رخ داد که همه به خاطر قتل عثمان است؛ این مسائل خود را به این شکل در حوزه سیاسی و نظامی نشان میداد.
عضو هیئت علمی گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ادامه داد: بعد از اینکه بنیامیه حاکمیت را در دست گرفت و مدعیان خلافت هم کنار زده شدند، طبیعی بود که علاوه بر یکهتازی در میدان قضایای سیاسی ـ نظامی، در عرصه فرهنگی هم فعال شوند. چون هیچ حکومتی بدون تفکر، بدون پیشینه تاریخی و بدون یک نظام فکری نمیتواند دوام بیاورد؛ لذا آنها درصدد بودند، همانطور که به عنوان مثال از جهت نژادی میگفتند ما قریش هستیم و حق حاکمیت بر مسلمین را داریم، از جهت فرهنگی و تاریخی نیز برای خود یک تاریخی دستوپا کنند.
وی افزود: طبیعی بود وقتی بنیامیه که تا سال هشتم تماماً در مقابل پیامبر(ص) قرار گرفته بودند، حرفی برای گفتن نداشته باشند اما آنها برای جبران این خلأ دو راه پیش گرفتند؛ یک راه سانسور بود و دیگری راه جعل احادیث و داستانهایی که به نفع آنها یا افرادی بود که در آن زمان در نظام سیاسی با آنها هماهنگ شده بودند. طبیعی است که در این جریان مهم فرهنگی، شخصیتهایی از آلزبیر ظهور میکنند.
نقش زبیریان در تدوین سیره نبوی
هدایتپناه در ادامه به توضیح موضعگیری آلزبیر در این میان پرداخت و گفت: آلزبیر و از جمله عبدالله بن زبیر به عنوان اینکه فرزند صحابه بودند و علاوه بر آن، نظریهای وجود داشت که باید فرزندان اصحاب «شورای خلافت شش نفره» خلیفه شوند، مدعی به شمار میرفتند. طبیعی بود که اینها بعد از آن شکستی که خوردند، باید بساطشان جمع میشد؛ اما از جهت سیاسیِ کلی، چون در راستا با بنیامیه بودند، در آنها حل شدند و کنار آنها آمدند. باید این را هم بگویم که جمل و صفین در یک خط کلی و در مقابل امیرالمؤمنین(ع) است.
این مدرس دانشگاه اظهار کرد: اگر در جبهه سیاسی استثنائاً عبدالله بن زبیر تا حدودی در مقابل امویان قرار گرفته بود به خاطر این تِز بود که میگفت «چون فرزند زبیر هستم و زبیر از اصحاب شورای شش نفره بوده لذا خلافت باید به من برسد». امویها میگفتند که دعوا سر عثمان بود و چون ما از قوم و قبیله عثمان هستیم ما اولیتر هستیم. این دعوا به هر حال در یک نقطهای تمام شد، عبدالله بن زبیر کشته شد و آلزبیر بایستی در اینجا یا به طرف علویها میآمدند، که این برای آنها سنگین بود، یا به طرف خوارج میرفتند که خوارج آنها را قبول نمیکردند؛ تنها جبههای که از نظر فکری و سیاسی با آنها هماهنگی داشت فقط امویها بودند.
این محقق تاریخ اسلام گفت: عروة بن زبیر که شخصیت تراز اول خاندان زبیر، جزء فقهای سبعه مدینه و تربیت شده خالهاش عایشه بود، تمام احادیث و مسائلی که لازم داشت را از او اخذ میکرد. وقتی میگوییم آلزبیر، اینها یک طیف هستند که رهبری آن به دست عروة بن زبیر است و بعد از آن هشام بن عروة و بعد موسی بن عقبه و بعد تعداد دیگری از موالیان خود آلزبیر که همه اینها در عرصه سیرهنگاری آمدند.
وی با اشاره به ارتباط زبیریان با خلفا، امویها، عباسیها و تأثیرشان در عرصه سیاسی و بهویژه فرهنگی اظهار کرد: این مجموعه میخواست بگوید در جبهه سیاسی نبوت روی دوش ما بود، از این رو افرادی که با آنها نسبت سببی، نسبی و یا هماهنگی سیاسی داشتند، برجسته میکردند. دفترچههایی که اینها در سیره نبوی نوشتند به عنوان دفاتر اولیه سیره نبوی از حوزه شفاهی وارد مکتوبات شد و این دفاتر اولیه به نسل بعد از خودشان که «سیرهنگاران رسمی مسلمین» بودند رسید؛ افرادی مثل ابن اسحاق، مثل واقدی در کتاب مغازی و بعدها ابنسعد که کاتب واقدی بود.
هدایتپناه خاطرنشان کرد: تمام این تألیفات و کتابها در سیره نبوی بر اساس همین دفاتر اولیه استوار بوده است. این است که در مجموع یک جبههای به نام جبهه عثمانی در عرصه فرهنگی شکل گرفت که موضوع آن سیره نبوی بود. آنها سیره نبوی را نه برای اینکه مسلمین را بیشتر به سنت و اخلاق نبوی آشنا کنند؛ بلکه برای مطرح کردن خود دنبال کردند؛ سیره نبوی بهانهای به دست آنها بود تا خودشان را معرفی کنند و طبیعی بود که ورود به عرصه فرهنگی با این نگاه تند سیاسی، با این مقدار از تحریفات همراه باشد.
نمونههایی از تصرف جبهه عثمانی در نقل و بیخبری تازه مسلمانان
عبدالحسین طالعی محقق و سردبیر مجله کتابشیعه در ادامه گفت: پیامبر(ص) اسوه هستند و حالا ما چگونه از پیغمبری که اسوه است استفاده کنیم؟ در این ارتباط به جملهای از مرحوم علامه عسکری اشاره میکنم. ایشان استاد مسلم تاریخ اسلام است. میگفت: خلفا آمدند به عنوان اینکه خلیفه رسولالله(ص) هستند، مستقر و صاحب قدرت شدند؛ اما هیچ نسبتی با قداست و شرافت و کمالات پیامبر(ص) نداشتند. جنایات و ظلم کردنهای آنها مسلمات تاریخ است و نیاز نیست آنها را بازگو کنیم. حال این وسط چه کنند؟ اینها باید یا خود را عوض کنند که نمیخواستند، یا باید دست از عنوان خلیفه رسولالله(ص) بکشند که این را هم نمیخواستند. راهی که پیدا کردند این بود که به جای اینکه خود را ببرند بالا، پیغمبر را به اندازه خود پایین بکشند.
وی ادامه داد: نه فقط پیغمبر ما بلکه تمام پیغمبران خدا را تا هر چه توانستند پایین کشیدند، بدنام کردند، متهم کردند. داستان در اینجا خیلی طولانی است. نکتهای که هست این است که آیا زیاد نوشتن در مورد یک موضوع، یعنی توجه کردن؟ یا صحیح نوشتن؟ کدام مهمتر است؟ آیا زیاد نوشتن مهمتر است یا صحیح نوشتن و اهتمام بر تصحیح داشتن؟ این نکته بسیار مهمی است.
طالعی تصریح کرد: ما در مورد همه چیز کوتاهی کردهایم، از خدا تا پیغمبر خودمان تا پیغمبران گذشته تا ائمه(ع) کوتاهی کردهایم.
این محقق گفت: نمونه هجوم مکتب عثمانیها به انبیاء در جایی مثل تفسیر طبری به خوبی مشهود است. اصلاً سند زنده این مکتب، تفسیر طبری است؛ در خیلی از مواضعِ مفسر به خصوص در باب آیات عصمت انبیاء. شاید این آیات از جمله آیات متشابه هستند و شاید امتحان خدا این بود که ببیند چه کسی در خانه امام معصوم میرود که وارثالانبیاء است و چه کسی در خانه خلیفه میرود؟ لذا اینجا علامه عسکری از «مکتب خلفا» و «مکتب اهلبیت(ع)» تعبیر میکند. سند زنده مکتب خلفا در باب انبیاء تفسیر طبری است.
وی خاطرنشان کرد: اگر بخواهیم نبوت را بشناسیم و سیره صحیح تحویل دهیم یک راهش این است که به جای تأکید بر کمیت و زیاد کردن مجلدات، به سراغ محتوای صحیح برویم. لازمه محتوای صحیح این است که به فرموده پیامبر(ص) «کتابالله و عترتی» به سراغ عترت پیامبر(ص) برویم. عترت پیامبر گرهگشایی کردهاند و مشکلات را برطرف کردهاند که نمونهاش را براساس کتاب عیون اخبار الرضا خواهم گفت.
فهم قرآن بدون سیره نبوی امکان ندارد
هدایتپناه در ادامه اظهار کرد: به اهمیتی که سیره نبوی در عصر صحابه پیدا کرد اشاره شد، در اینجا به دو نکته باید توجه شود؛ مسلماً سیره نبوی در پرتو قرآن قابل فهم است و چون قرآن در متن حوادث 23 سال نازل شد، طبیعی است که فهم قرآن بدون سیره نبوی امکان ندارد.
وی ادامه داد: مسئله دوم این است که خلیفه دوم وقتی گفت: «حسبنا کتابالله» و بنابر آن خبر مشهور که در تاریخ اسلام وجود دارد که خلیفه اول و به ویژه خلیفه دوم گفتند که نیازی به اینکه جواب سؤالهایمان را از سیره نبوی بگیریم، نداریم. بر فرض که این هم باشد، ولی فهم قرآن بدون سیره نبوی امکانپذیر نبود؛ لذا در همان زمانی که اوضاع بر وفق مرادشان شد و امیرالمؤمنین(ع) را خانهنشین کردند، مهمترین دغدغه امام علی(ع) بعد از این قضایا، قرآن و سنت بود که چگونه آنها را حفظ کند.
این محقق تاریخ اسلام با بیان اینکه قرآن در دست عدهای از صحابه مکتوب بود، گفت: امیرالمؤمنین(ع) میخواست قرآن را یکجا جمع کند و قسم خورد تا این کار را تمام نکند، از پا ننشیند. امام در گردآوری آیات شأن نزول آنها، همه احکام، زمان و مکان نزول، ناسخ، منسوخ و ... را آورد. یک قرآنی ارائه داد که نهتنها حفظ متن بود، بلکه شامل ترجمه، تفسیر، فقه و احکام هم میشد و آن را خالصانه ارائه کرد؛ چراکه میدانست امت پیغمبر(ص) تا روز قیامت به آن نیاز دارد و کسی هم نبود که در حد امام علی(ع) از دوران طفولیت در خانه پیغمبر(ص) بزرگ شده و تا آخر در کنار ایشان بوده باشد.
عضو هیئت علمی گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ادامه داد: امام علی(ع) قرآن مکتوب را به خلیفه اول یا دوم عرضه کرد اما آنها گفتند به این نیاز نداریم. آنجا قریب به این مضمون داریم که امام(ع) فرمود: من این را ببرم دیگر آن را نخواهید دید. امام نیز آن را برد و تا الان کسی آن را ندیده است، الا اینکه دست ائمه(ع) بود و به اعتقاد ما دست حضرت ولیعصر(عج) است.
هدایت پناه گفت: وقتی این قرآن کنار زده شد، طبیعی است، تحریفاتی در متن سیره نبوی و تفسیر آیات انجام شد. اگر هم میخواستند برای دانستن مطالبی مدام به امیرالمؤمنین(ع) مراجعه کنند، جهلشان را به امت اسلامی نشان میدادند؛ لذا خود را بینیاز از فهم سیره و آیات و علم امام علی(ع) دانستند اگرچه مجبور میشدند در یک بزنگاههایی به امام مراجعه کنند.
وی ادامه داد: در این شرایط باید به چه کسی مراجعه میکردند؟ قرآن خواندن به تنهایی که کافی نیست؛ قرآن خواندن بدون سنت که نه معنا دارد و نه مفهوم، نتیجهاش میشود خوارج. افرادی هم که دستشان خالی از اطلاعات است، برای تفسیر آیات به سراغ افرادی از ادیان دیگر که درسخوانده و تازه مسلمان شده بودند، میرفتند؛ افرادی مثل کعبالاحبار یا وهب بن منبه. خلیفه دوم توجه ویژهای به کعب الاحبار داشت.
نویسنده کتاب «بازتاب تفکر عثمانی در واقعه کربلا» ادامه داد: پس از آن نیز منع تدوین حدیث پیش آمد که همه موافق آن نبودند و حداقلش این است که اصحاب امیرالمؤمنین آن را قبول نکردند و به آن عمل نکردند. بنابر این ائمه(ع) بر کتابت تأکید میکردند. بعضی از دیگر صحابه مثل جابربن عبدالله انصاری یا عبدالله بن مسعود و تعداد دیگری از صحابیان جزواتی نوشتند؛ اما این قانون تأثیر خود را گذاشته بود.
این محقق با تصریح به احتیاط برخی از صحابه و عدم نقل آنها از رسول الله(ص) گفت: دستگاه اموی به ویژه معاویه در دهه چهل و پنجاه آنقدر بر پیامبر(ص) دروغ بست که خودش هم دیگر هیچ روایتی را باور نمیکرد. اینجاست که میبینیم جامعه مسلمین چه مقدار در عرصه قرآن و حدیث و سنت نبوی دچار تشتت فکری و فرهنگی میشود. به همین دلیل است که پس از گذشت یک دوره، با وجود روایات جعلی که در اطراف سنت نبوی و قرآن قرار میگیرد، چون اینها از زبان صحابه و بزرگان، قاریان و فقها جعل شده است میگفتند به ذهنمان نمیرسید که فلان قاری یا فقیه به قرآن و سیره نبوی دروغ ببندد؛ لذا اینها به عنوان مسلّمات در نسل بعدی جا افتاد.
تصریح ابن هشام به دستبردن در روایات
عضو هیئت علمی گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه به بیان نمونهای از حذف و دستبردن در روایات سیره نبوی اشاره کرد و گفت: کتاب سیره ابناسحاق به عنوان اولین سیره نبوی مدونِ جامعِ مکتوبی است که تلخیص آن به دست ما رسیده؛ تلخیص این کتاب به دست ابنهشام انجام شد؛ او در مقدمه میگوید: دیدم بعضی از اخبار به گونهای است که مردم تحمل شنیدنش را ندارند و مجبور شدم آنها را حذف کنم؛ یعنی عملاً میگوید که در متن کتاب دست بردم؛ چرا دست برده؟ میگوید مردم با توجه به اخبار رسمی که از دولت اموی و عباسی به آنها رسیده نمیتوانند تصور دیگری کنند؛ لذا دست به حذف میزند.
وی ادامه داد: در زمان ابناسحاق، مالک فقیه مدینه بود. این دو دانشمند مدنی روبروی هم هستند. ابناسحاق، مالک را ناچیز میشمرد و معتقد بود که در فقه، علم و دانشی ندارد. این تعارضات به گونهای شد که مالک دست به کار شد که مردم سیره اسحاق را نخوانند بلکه مردم را به سوی خواندن سیره آلزبیر تشویق کرد. میخواهم بگویم اینها را به چنین سیرههایی ارجاع دادند. طبیعی است که بخشی از این سیرهها را در کتاب صحیح بخاری میبینید که اکنون غربیها همین روایات را درباره پیامبر(ص) میخوانند؛ روایاتی که چندشآور است و رفتارهایی را به ایشان نسبت داده که از یک فرد عادی هم سر نمیزند.
هدایتپناه با اشاره به نمونههایی از این روایات جعلی در تاریخ و تفسیر طبری در ارتباط با پیامبر اسلام(ص) اظهار کرد: اینها امروز بهانهای به دست غربیها شده است که به اسلام و مسلمین میخندند.
ادامه دارد....