حجربن عدی؛ مردی كه با شهادت او، فرشتگان آسمان به خشم آمدند
کد خبر: 1222266
تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۳:۵۸

حجربن عدی؛ مردی كه با شهادت او، فرشتگان آسمان به خشم آمدند

عايشه هنگامی كه در مراسم حج با معاويه ملاقات كرد، به او گفت «چرا حجر و ياران او را كشتی و از خود شكيبايی نشان ندادی؟ از رسول خدا شنيدم كه فرمود «در «مرج عذراء» جماعتی كشته می‌شوند كه فرشتگان آسمان از كشته شدن آنها خشمگين خواهند شد».


گروه انديشه: عايشه هنگامی كه در مراسم حج با معاويه ملاقات كرد، به او گفت: «چرا حجر و ياران او را كشتی و از خود شكيبايی نشان ندادی؟ از رسول خدا شنيدم كه فرمود «در «مرج عذراء» جماعتی كشته می‌شوند كه فرشتگان آسمان از كشته شدن آنها خشمگين خواهند شد».


به راستى قلم در برابر عظمت و وفاى حجر، عاجز و ناتوان است. او كسى نبود كه بزرگی‌ها و فداكاری‌هاى او را بتوان به آسانى ترسيم كرد، مرد وفا بود، شب زنده‌دار و روزه‌دار بود. او مسلمانی راستين بود و از دوران جوانى، دلاورى و شجاعت با سرشت او در هم آميخته شده و خون حماسه و پيكار در رگ‌هاى او جارى بود.


او در نوجوانى همراه برادرش «هانى بن عدى» به حضور پيامبر اسلام(ص) شرفياب شد و به آيين اسلام گرويد. او از دوران حيات پيامبر چيزى درك نكرد و پس از زمان اندكى كه از مسلمانانى او مى گذشت، پيامبر از دنيا رفت و در جنگ‌هاى زمان آن حضرت نيز اسم او به چشم نمى‌خورد.


او در عين رزم جویى، مرد تقوى و نيايش و معنويت بود و به همين سبب او را در برابر حجر شر كه از ياران معاويه بود، حجرالخير مى‌ناميدند. او نسبت به مادرش همواره نيكى مى‌كرد و نماز و روزه فراوان انجام مى‌داد. او هرگز بى‌وضو نمى‌ماند و هر وقت نماز مى‌خواند، دعاى او در پيشگاه، پروردگار به اجابت مى‌رسيد.


حجر مرد هدف و عقيده بود، او به مردان حق و فضيلت عشق مى ورزيد، او هنگام مرگ «ابوذر»در ربذه همراه اشتر بر بالين او حاضر شد، آرى مردان خدا از همرزمان خود چنين ياد مى كنند! حجر شيفته حق و عدالت و تشنه فضيلت و مردانگى و پيرو راستين اسلام بود و همه اينها را در وجود على مى‌ديد.


در ميان ياران حضرت على (عليه السلام) نمونه بود. او در مدت خلافت امير مؤمنان (عليه السلام) در سه جنگ صفين، نهروان و جمل در ركاب آن‌حضرت شمشير مى‌زد. او پيش از شروع جنگ صفين، روزى پشتيبانى خود را از امير مؤمنان (عليه السلام) چنين اعلام كرد: «ما زاده جنگ و فرزندان شمشيريم مى‌دانيم جنگ را از كجا بايد شروع كرد و چگونه از آن بهره‌بردارى نمود، ما با جنگ بزرگ شده و آن را آزموده، زود شناخيتم. ما داراى ياران نيك، خويشاوندان و عشيره فراوان، رأى آزموده و نيروى پسنديده‌اى هستيم. اينك اختيار ما در دست توست، اگر به شرق يا غرب جهان بروى، در ركاب تو هستيم و هر چه دستور بدهى، اطاعت مى كنيم». امير مؤمنان (عليه السلام) از اين وفادارى خوشحال شد و درباره او دعا كرد. يكى از افتخارات وى مقابله با ضحاك يكى از فرماندهان نامدار شام بود كه در اين نبرد پيروز شد.


حجر در زمان علی(ع)


حجر در جنگ صفين از طرف اميرالمؤمنين علی عليه السلام فرمانده قبيله كنده بود و در جنگ نهروان فرماندهی ميسريه‌، لشگر امام را بر عهده داشت.


بعد از شهادت حضرت على (عليه السلام) و جريان صلح تحميلى بر امام حسن (عليه السلام) حاكمان شهرها به دستور معاويه شروع به شكنجه و آزار شيعيان حضرت على (عليه السلام) كردند. يكى از اين حاكمان مغيره بود كه چون از محبوبيت عمومى و شايستگى و فضيلت حجر آگاه بود، ناگزير به آن اعتراف مى‌كرد و مى‌گفت نمى‌خواهم بهترين مردان شهر را بكشم تا آنان را در پيشگاه خدا سعادتمند گردند و من بدبخت و تبهكار! او اضافه كرد با قتل حجر و ياران او معاويه در دنيا به عزت و آقایى مى‌رسد، ولى مغيره روز قيامت ذليل و مغذب مى‌گردد.





بايد از دژخيمان امروزين و نبش‌كنندگان قبر شريف جناب «حجربن عدی» پرسيد كه آيا با از بين بردن جسم اين شير عرصه ولايت و سرسپرده اسلام، می‌توانيد نام او را نيز از اذهان محبان اهل‌بيت(ع)و شيعيان پاك كنيد؟

پس از شهادت امام مجتبی عليه السلام و رفت و آمد بزرگان عراق و اشراف حجاز با امام حسين عليه السلام، دست‌نشاندگان معاويه به دستور او سختگيری بيشتری نسبت به شيعيان، به‌خصوص شيعيان كوفه می‌كردند و بعضی از چهره‌های سرشناس شيعه را به بهانه‌های پوچ و بی‌اساس به قتل می‌رساندند كه يكی از آنان حجربن عدی كندی بود.


حجر بن عدى فرداى ضربت خوردن مولاى متقيان چنين گفت: تأسف و اندوه من به خاطر سرور پرهيزگاران، پدر پاكان، و شير مرد پاكيزه خویى است كه او را كافرى پست و گمراه، و دور از رحمت خدا و گنهكارى مفسد و سنگدل كشت. لعنت خدا بر كسى باد كه از شما خاندان دورى كند، زيرا شما از خاندان پيامبر راهنما و نقطه اميد من در روز رستاخيز است.


چشمان نافذ و بصير امير مؤمنان (عليه السلام) به سوى حجر دوخته شد و او را مخاطب ساخته و فرمود: «چگونه خواهى بود هنگامى كه تو را به تبرى از من فرا خوانند و چه خواهى گفت در آن حال كه از تو بخواهند پيوند دوستى‌ات را از من بگسلى؟ حجر پاسخ داد: به خدا سوگند، اگر با شمشير بدنم را پاره پاره كنند و اگر خرمنى از آتش بيفروزند تا مرا در آن بيندازند، تمام اينها را قبول مى‌كند ولى تبرى از تو را، نه!» . حضرت على (عليه السلام) شهادت حجر و يارانش را پيشگویى كرد و فرمود: اهل كوفه! هفت نفر از بهترين مردان شما در عذراء كشته خواهند شد و وضع آنان مانند اصحاب اخدود خواهد بود.


بيان حجر در رثای علی


در سال 50 هجرى دست مرگ طومار عمر مغيره بن شعبه را در هم نورديد و معاويه «زياد بن ابيه» را به نام برادر خوانده بود و سفاك خود را كه حكمران بصره بود به حكمرانى كوفه نيز منصوب نمود. اما با چنان اعتراض سختى و مبارزه بى‌امانى از جانب حجر مواجه شد كه بر فراز منبر رفت و چنين گفت: «اگر نتوانم اين قريه ناچيز (يعنى كوفه) را از شر تحريكات حجر حفظ كنم، مرد نيستم! من بلائى بر سر حجر بياورم كه براى آيندگان عبرت باشد!». اما با سرسختى حجر و يارانش مواجه شد و ناگزير پس از تلاش‌هاى فراوان از دستگيرى وى نااميد شد، اما با بى‌وفایى و خيانت كوفيان چندى بعد حجر مجبور شد در عوض دادن امان‌نامه از طرف زياد، خود را تسليم كند. چون هم‌رزمان حجر بازداشت و سركوب شدند، زياد براى اين‌كه معاويه را به كشتن حجر وا دارد، شروع به جمع آورى شهادت‌هاى دروغ و طومارى بى‌اساس بر ضد حجر و هم‌رزمانش كرد و سرانجام حجر و يازده تن از يارانش را به شام حركت داد و در نتيجه هفت تن از همراهان حجر آزاد و باقى به مرگ محكوم شدند.


هنگامى كه نوبت قتل حجر وفادار و بزرگوار رسيد، از دژخيم خود اجازه خواست دو ركعت نماز بخواند، او موافقت كرد، حجر به نماز ايستاد و نماز را طول داد. پرسيدند آيا از ترس مرگ نماز را طول دادى؟ پاسخ گفت: «به خدا سوگند در عمرم هر وقت وضو گرفته‌ام، دو ركعت نماز خوانده‌ام و هرگز نمازى به اين كوتاهى نخوانده‌ام و براى اين‌كه خيال نكنيد من از مرگ مى‌ترسم، به اين كوتاهى خواندم و بعد گفت پس از مرگ من، زنجير از دست و پايم باز نكنيد و خون پيكرم را نشوييد، زيرا مى‌خواهم روز رستاخيز با همين وضع با معاويه روبرو شوم»! خبر شهادت جانگداز حجر دلير و همرزمانش بازتاب وسيع داشت. من جمله اعتراض شديد امام حسين (عليه السلام) به معاويه بود. در اين بين عايشه نيز معترض بود و شخصى را نزد معاويه فرستاده بود تا مانع كشتن حجر شود، اما كار از كار گذشته بود. عايشه به معاويه گفت: از پيامبر اسلام شنيدم كه فرمود: بعد از من هفت نفر كشته مى شوند كه خدا و اهل آسمان از قتل آنان خشمگين خواهند شد و چنين شد چه بسا هنگام مرگ معاويه او دچار كابوس وحشتناكى شده بود و در حالى كه به شدت دچار تشنج و درد بود، تكرار مى‌كرد: «اى حجر! مؤاخذه و گرفتارى من به خاطر تو طولانى خواهد بود».


خبر شهادت


شهادت حجر تأثير بسياری بر روحيه مردم گذاشت و موج نفرت از خاندان اموی سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت، به طوری كه عايشه هنگامی كه در مراسم حج با معاويه ملاقات كرد، به او گفت:« چرا حجر و ياران او را كشتی و از خود شكيبايی نشان ندادی؟ از رسول خدا شنيدم كه فرمود «در «مرج عذراء» جماعتی كشته می‌شوند كه فرشتگان آسمان از كشته شدن آنها خشمگين خواهند شد».


معاويه برای اين كه عمل خود را توجيه كند، گفت:« در آن زمان هيچ مرد عاقل و كاردانی نزد من نبود تا مرا از اين كار باز دارد».


حال بايد از دژخيمان امروزين و نبش كنندگان قبر شريف جناب «حجربن عدی» پرسيد كه چه هدفی را دنبال می‌كنيد؟ به كجا می‌رويد؟ آيا با از بين بردن جسم اين شيران عرصه ولايت و سرسپردگان اسلام می‌توانيد نام آنها را نيز از اذهان محبان اهل‌بيت(ع) و شيعيان پاك كنيد؟ بايد به اين شوربختان گفت از حوادث گذشته تاريخ پند بگيريد و اين بيت زيبا را آويزه گوش خود قرار دهيد كه چه زيبا سروده‌اند: چراغی را كه ايزد بر فروزد/ هرآن‌كس پف كند ريشش بسوزد.


منابع


• قصه كربلا، ص 43


• تاريخ يعقوبی، ج 2، ص 230


• كامل بن اثير، ج 3، ص 472.


• پايگاه اسلامی الشيعه

captcha