به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، کلمات، تنها بازگوکننده گوشهایی از زیباییهای یک جلسه قرآن است، جلسهای که نه تنها شیوه تلاوت قرآن را آموزش میدهد، بلکه آموزش نکات اخلاقی و عقیدتی نیز در آن جایگاه خاص خود را دارد و به همین دلیل است که این جلسه پرمخاطب و باشکوهتر از جلسات دیگر قرآنی است.
نخستین چیزی که از این جلسه قرآنی به چشم میآید، این است که زندگی برای مشتریهای دائمی این جلسه، بدون قرآن کریم چیزی کم دارد. انگار، تنها قرآن است و قرآن است و باز، قرآن است که عدهای جوان، نوجوان، میانسال و سالخورده را دور هم جمع کرده است تا مشق عشقی در کنار مریدشان داشته باشند.
عصر چهارشنبهای اواخر فصل تابستان 93 است، حالا دیگر در این ساعات روز هیچ اثری از گرمای کشنده داغ تهران نیست حتی اگر در یکی از جنوبیترین مناطق آن باشی.
به محض ورود به مسجد، اولین چیزی که جلب توجه میکند رحلهای قرآن است که با نظمی خاص و به فاصلههایی معین، کنار هم چیده شدهاند، هر تازه واردی که سر میرسد با رحلهای چیده شده روبرو میشود، همه چیز آماده است برای ورود به لایههای پر معنایی که 1448 سال قبل به عنوان برنامه زندگی انسان، نازل شد تا نجاتدهندهای برای انسان که این روزها بیش از هر وقت دیگر خود را در لبه پرتگاههای گناه میبیند، باشد.
آرامش، همیشه به معنای سکوت محض و نشنیدن هیچ صدایی نیست، آرامش، اینجا در گوشهای از شهر و در مسجد جامع ابوذر محله فلاح تهران موج میزند. هر چند که صداهای زیادی در محیط وجود دارد اما همه حاضران در جلسه قرائت قرآن استاد «سیدمحسن خدام حسینی» تمام دغدغههای ذهنی که متلاطم شدن روح و جسم انسان را به دنبال دارد، پشت در مسجد گذاشتهاند، تو گویی هیچ یک از حاضران در این جلسه، گرفتار شیب کمی تند گرانیها نشدهاند و فارغ از همه مشکلات و معضلات اقتصادی و اجتماعی که گریبانگیر خانوادهها شده است با آرامش تمام، کنار رحل قرآن، چهارزانو نشستهاند تا اینبار نکات اخلاقی و عقیدتی بیشتری از استاد بشنوند و تا هفته دیگر که موعد قرار مجدد است، آویزه گوش جان کنند.
آرامش، جایی وجود دارد که یاد خدا هست و انوار الهی را در این جلسه قرآن، میتوان به خوبی حس کرد، این را موج نشاطی که در چهره تک تک حاضران در مسجد دیده میشود به ما میگوید، چهرههای حاضران در جلسه قرآن استاد خدامحسینی، زمین تا آسمان با چهرههایی که در بیرون از اینجا، در مترو، اتوبوس، پیادهرو، محل کار و ... دیده میشود فرق دارد، اینجا همه با نشاط و سرزنده هستند با تبسمی بر چهره، تمام نشانههای ظاهری یک مسلمان را میتوان در چهره تک تک حاضران در این جلسه دید.
(عکس از سایت شفا)
شاگردها ــ که اطلاق کلمه شاگرد برای برخی از آنها به لحاظ سن و سال، آدم را به شک میاندازد که بگوید یا نه ــ دور استاد حلقهای تقریبا نیم دایرهای و البته کمی نامنظم تشکیل دادهاند، در بین آنها نه تنها استاد دانشگاه که حتی افرادی که در ردههای بالای مدیریتی مشغول به کار هستند، دیده میشود و البته از قشر کارگر و دانشجو و محصل نیز فراوان میتوان دید. اینها را یکی از شاگردهای استاد میگوید و در ادامه بحث را به اتومبیلی که استاد از آن استفاده میکند میکشاند و میگوید استاد هنوز هم همان پیکانی که دهه شصت گرفته بود، سوار میشود.
مسجد، حالا دیگر از شاگردها پر شده است و تقریباً همه آمدهاند، گوشه سمت چپ مسجد و درست پشت سر سکویی که برای مستقر شدن قاریان جهت تلاوت تعبیه شده است یادمان سوءقصد به جان مقام معظم رهبری که در یک محفظه شیشهای قرار گرفته شده است نظر هر تازه واردی را به خود جلب میکند.
جلسه حالا به اوج شلوغی خود رسیده است، از کودک هفت ساله تا پیرمرد 60 ساله در آن حضور دارند. استاد که پای رحل قرآن مویی سفید کرده است، وارد میشود که این ورود صلوات حضار را به دنبال دارد، با چند نفر از شاگردها خوش و بش میکند و به بالای جلسه میرود، روی زمین مینشیند و دست چپش را تکیه قرار میدهد تا بیشتر بر جلسه مسلط باشد. استاد در اثنای صحبتهای خود اشعاری عرفانی از مولانا و حافظ و چند شاعر دیگر هم بیان میکند، دلیل اینکه اشعار را ناتمام به حال خودشان رها میکند، نمیدانم، شاید زمان را غنیمت میشمارد برای بیان مسائل اصلی و یا شاید هم میخواهد شنونده خود به دنبال اشعار برود.
«آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه فال...»، «تو کز محنت دیگران بیغمی/ نشاید ...»، اینها دو نمونه از دهها نمونه ابیاتی است که استاد در بین نکات آموزشی بیان میکند. مبنای صحبتهای عقیدتی استاد در جلسه این روز بیشتر بر پایه بیان شاخصهای انسانی بودن است. اینکه «اگر انسان باشی میتوانی معنای قرآن را دریابی» را چندین بار در لابهلای صحبتهای خودش گوشزد میکند. شوخیهایی که در جلسات و در اثنای صحبتهای خود میکند تداعیگر جلسه درسهایی از قرآن حجتالاسلام قرائتی است و گاهی هم مزاحهایی انجام میدهد که این شباهت را بیشتر از هر وقت دیگر میکند.
شاگردهای استاد و پایههای ثابت این جلسه به صورت نیمدایرهای، گرد استاد جمع شدهاند و افرادی که هر چند جلسه یک بار به این جلسه میآیند کمی عقبتر از بقیه نشستهاند. کسانی که زودتر آمدهاند به پشتیهای مسجد، تکیه زدهاند و دیرتر آمدهها هم، متکایی بهتر از دیوار سرد و سفت پیدا نکردهاند، شاید دیوار و پشتیها را متکایی قرار دادهاند تا بهتر سنگینی مباحث استاد خدام حسینی را تاب بیاورند.
کودکی خردسال که به راحتی میتوان تشخیص داد سنش رنگ و روی مدرسه را تازه به خود دیده است، روی همان سکو که ذکرش چند سطر بالاتر رفت و ارتفاعش با ارفاق زیاد به نیم متر میرسد، منتظر بر روی دو زانو نشسته است تا استاد اجازه تلاوتش را صادر کند، اما مگر بحثهای شیرین و تودرتوی استاد خدامحسینی تمام شدنی است، سرانجام استاد میگوید: «حسین جان بسمالله»، حسین هم صفحهای از آخرین صفحات قرآن را انتخاب میکند و استاد به شوخی میگوید «این صفحه دیگر کجاست جزء 45 است؟»، گفتن این جمله خنده حاضران را به دنبال دارد. حسین تلاوتش را آغاز میکند و استاد نیز قطعاتی را با او همکلام میشود «و إِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ و ...» این همان قطعاتی است که استاد خدامحسینی با حس و حال خاص خودش هم نفس با حسین تلاوت میکند تا به قول خودش گلویی تازه کرده باشد. هنوز هم با اینکه نفس، کمتر استاد را همراهی میکند، اما میتوان رگههای صدای زیبای استاد در سالهای جوانی را تشخیص داد. حسین هنوز راه زیادی تا قاری قرآن شدن در پیش دارد و باید سالها پای رحل قرآن در جلسه استاد خدام حسینی حضور داشته باشد، این را استاد با یک نگاه به شاگرد کم سن و سالش گوشزد میکند.
(عکس از سایت شفا)
حسین در حالی که نگاه تمام حاضران در جلسه را سخت به دنبال خود میبیند تلاش دارد تا با سرعت هر چه تمامتر خود را از جلوی نگاه حاضران بدزدد، خود را به پشت یکی از رحلها میرساند تا جای خود را به قاری دوم داده باشد. نفر دوم تلاوتی به مراتب بهتر از حسین دارد، تلاوتش شور و حال خاصی به جلسه میدهد. مشخص است از آن قاریانی است که استاد حساب ویژهای بر روی او باز کرده است. در حین تلاوت نفر سوم تذکرات و نکات کلیدی توسط استاد یادآوری میشود «مقدمه را کوتاه کن، وقت نداری، اگر مقدمهات زیاد باشد برای فرود شیبت تند خواهد بود».
شاگردها یک به یک مشغول تلاوت و پس دادن آموزههای استاد هستند، حالا دیگر همه چای و شیرینیهایی که در اثنای جلسه پذیرایی شده است، نوش جان کردهاند، آن وسط اما دختر بچهای با موهای لَخت که حرکاتش حکایت پنج یا شش ساله بودنش را روایت میکند، مشغول جمع کردن قندها و لیوانهای یکبار مصرفی است که از پذیرایی باقیمانده، در حال و هوای کودکیاش سعی دارد تا گامهای خود را با آهنگ تلاوت قاریان همسو کند، جو جلسه او را هم به خود مشغول کرده است. این طرفتر و نزدیکیهای درب ورودی مسجد که یکی از باندهای بلندگو تعبیه شده است کودکی مشغول بازی کردن با موج صدای قاریان که از باندها پخش میشود، است و گوش خود را به باندها دور و نزدیک میکند تا در دنیای کودکیاش اینگونه با الحان زیبای کلمات ناب الهی انس بگیرد.
(عکس از سایت تلاوت)
تلاوت قاریان که تمام میشود استاد گریزی به جلسات ماه مبارک رمضان میزند و میگوید: «ماه رمضان را با این پیام به پایان رساندیم که کسی که وقت نداشته باشد، هیچ چیزی ندارد ... باید نگاه کرد که در کلاس روزهداری، نمازخوانی و ذکر خدا کردن سوادمان به چه میزان است و کلاس چندم هستیم، هر چقدر سوادمان بیشتر باشد مقربتر هستیم». همه پیامها و نکاتی که استاد بیان میکند به این شکل است، کوتاه، موجز و البته گویا تا در لحظه، ضربه خود را بزند.
حالا دیگر یک نفر مانده است تا تلاوت خود را انجام دهد؛ چرا که تا اذان زمان زیادی باقی نمانده است، آخرین نفر پس از وقفهای نسبتاً طولانی که به دلیل نکات عقیدتی استاد به وجود آمده است به روی سکو میرود و در ادامه آن نیز مقداری در مورد داوری در مسابقات قرآن صحبت میکند.
لحظات پایانی جلسه با نزدیک شدن به اذان مغرب به افق تهران فرامیرسد و با شنیدن صدای «الله اکبر» همه شاگردها با عجله رحلها را جمع میکنند و صفی منظم را برای همکلام شدن با خدا تشکیل میدهند. در زمان بسیار کمی همه قرآنها جمع و جای خود را به صفوف منظمی برای ادای نماز میدهند، حالا تمام حاضران در جلسه آموزش قرآن استاد خدامحسینی گفتوگوی خدا با خودشان را تعطیل کردند تا خود به گفتوگوی با خدا بنشینند.
(عکس از سایت تلاوت)
اینجا مسجد جامع ابوذر تهران است، همان جایی که سی و چند سال قبل به مقام معظم رهبری سوء قصد شد. اینجا را مردم با یک نام و نشان دیگر نیز میشناسند، «جلسه آموزش قرآن استاد خدام حسینی»، نشانی دیگر مسجد جامع ابوذر تهران است که البته تا حدودی زیر سایه اتفاق مهمتری که در آن روی داده، مانده است.
جلسه و نماز که تمام میشود همه همشاگردیها لحظاتی را با احوالپرسی میگذرانند و پس از آن هر یک به قصد رفتن به منزل خود پای در خیابانهای تودرتوی محله فلاح که مسجد جامع ابوذر را همچون گوهری در دل خود جای داده است، میگذارند. حالا دیگر روح تک تک حاضران در این جلسه به اندازه یک هفته سیراب شده از باران ناب معارف الهی شده است این وسط هم من قدم میگذارم بر خیسی خیابانهای خیالم. به گمانم همه اهالی محله فلاح تهران هر چهارشنبه بیشتر بر شاگردان استاد خدام حسینی حسادت میکنند و من با خودم میگویم بگذار حسادت کنند، شاید همین حسادت باعث شود روزی پای رحلهای قرآن بیایند.
اینجا هر چهارشنبه شب، صدای قرآن، تابلویی است که علامت ورود ممنوع به تمامی تعلقات دنیوی بر روی آن حک شده است. تابلویی که در پس آن جملهای نانوشته دیده میشود، «به جلسه آموزش قرآن استاد خدامحسینی خوش آمدید».
گزارش از تیمور کاکایی
اهواز
تشکر از انعکاس این گزارش
شادی روح شهدا بویژه قاریان شهید صلوات
تعجیل در ظهور امام زمان صلوات
ممنون از این گزارش زیبا
که دارم. مانوس ترین انسان باقرآن شاید بهترین توصیفی باشد برای ایشان، به واقع ملاک اندیشه و عمل این بزرگوار قرآن است.
علاوه برتربیت ستارگان تلاوت قرآن کریم در جلسه با برکت ایشان که هر یک امروز افتخاری برای جمهوری اسلامی ایران
هستند . به جرأت می توان گفت بسیاری از قالب های فعالیت های قرآنی کشور که امروز اجرا وحاصل می شود مدیون مدیریت با کفایت
ایشان در دهده 60 می باشد.
یاد بهترین شاگردان شهید جلسه ایشان
(شهید اسماعیل میرزانژاد،شهید فریدون بزم، شهید سیدرضا خدام حسینی، شهید رضا سخاوتی و...) گرامی و راهشان پر رهرو باد.