رمز برتری در مسابقات قرآن مالزی/ سرفه‌هایی که ختم به خیر شد
کد خبر: 1462224
تاریخ انتشار : ۲۸ مهر ۱۳۹۳ - ۱۵:۵۵
روایتی از زندگی احمد ابوالقاسمی/

رمز برتری در مسابقات قرآن مالزی/ سرفه‌هایی که ختم به خیر شد

گروه چهره‌ها: احمد ابوالقاسمی از کودکی‌اش می‌گوید و اینکه چگونه مادرش از یک کودک گریزپا، قاری قرآن تربیت کرد و در ادامه از راز برتری‌اش در مسابقات بین‌المللی مالزی پرده برداشت.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) احمد ابوالقاسمی، متولد 1347 تهران است. او قرائت قرآن را از هشت سالگی و با شرکت در جلسات قرآن مسجد محله آغاز کرد و استمرار در قرائت قرآن با شرکت در جلسات قرآن را تا آنجا ادامه داد که رتبه اول مسابقات بین‌المللی قرآن مالزی را از آن خود کرد. در این گزارش با این قاری بین‌المللی قرآن، همکلام شده‌ایم تا از روزهای آغاز انسش با قرآن تا کسب رتبه اول مسابقات بین‌المللی قرآن مالزی بشنویم.

ثبت نام در کلاس قرآن محله با اصرار مادر

مادر «احمد» مدت‌ها اصرار داشت او را برای یادگیری قرآن به کلاس قرآن مسجد محله بفرستد و همواره او را تشویق می‌کرد تا قرآن خواندن را یاد بگیرد اما احمد که در دوران کودکی و بازی‌گوشی‌های آن دوران بود علاقه‌ای به شرکت در کلاس قرآن از خود نشان نمی‌داد.
مادر یکی از بچه‌های محل به نام «سیدرضا محمدی» که شهید شد و چند سالی هم از احمد بزرگ‌تر بود زمانی که در مسجد، مادر احمد را می‌دید برایش از پسر نوجوان خود که به کلاس قرآن می‌‌رفت تعریف می‌کرد و مادر احمد هم با شنیدن این تعریف‌ها، بیشتر اصرار می‌کرد که احمد هم به کلاس قرآن برود؛ یک روز مادر که دید کار از تشویق گذشته و این تشویق‌ها هیچ تأثیری روی پسرش ندارد تنبیه را جایگزین تشویق کرد و پسرش را مجبور کرد که هر طور شده به کلاس قرآن برود.
زمستان سال 1355 بود که بالاخره با اصرار مادرش که همیشه دوست داشت پسرش قرآن خواندن را یاد بگیرد با یک عکس پرسنلی در دست به مسجد محله‌شان که دیوار به دیوار منزلشان بود، رفت تا برای شرکت در کلاس قرآن آن مسجد ثبت‌ نام کند. مادرش گفته بود که برو مسجد و تا قرآن خواندن را یاد نگرفته‌ای به خانه برنگرد که راهت نمی‌دهم.

خاطره اولین حضور در کلاس قرآن مسجد محله

مسجد محله‌شان دو کلاس قرآن داشت که اولین کلاس برای بزرگسالان در طبقه اول و دومین کلاس هم برای کودکان در طبقه دوم مسجد برگزار می‌شد. از پله‌های مسجد بالا رفت تا به کلاس قرآن رسید، کلاسی که هفت یا هشت جلسه از شروع آن گذشته بود و دروس مقدماتی به قرآن‌آموزان آموزش داده شده بود؛ معلم جلسه تا احمد را دید به او گفت: شما؟ که احمد پاسخ داد، آمده‌ام قرآن یاد بگیرم و معلم جلسه هم که دیده بود چند جلسه از کلاس گذشته است یکی از بچه‌های کلاس را مأمور کرد تا آنچه را که در هفت، هشت جلسه قبل یاد گرفته به احمد هم یاد دهد؛ آن پسربچه‌ هم هر آنچه را که تاکنون یاد گرفته بود به احمد یاد داد.
احمد ابوالقاسمی که به گفته خودش نصف روخوانی قرآن را از همان پسربچه یاد گرفت، می‌گوید: در نخستین‌ جلسه‌ای که به مسجد رفتم احساس غریبی نکردم و جاذبه‌ای که در آن کلاس از طرف معلم و آن پسربچه برایم ایجاد شد، موجب شد تا به آن کلاس قرآن علاقه‌مند شوم؛ وقتی می‌خواستم از کلاس قرآن به خانه برگردم یک آقایی با یک جعبه کیک یزدی و شیر گرم به داخل مسجد آمد و ما هم از آن‌ها خوردیم که در آن لحظه با خود گفتم: چه کلاس خوبی است، خوردنی‌ هم می‌دهند.

لذت‌بخش‌ترین خاطره با قرآن از دوران کودکی
با پایان یافتن جلسه اول احساس کرد، می‌تواند قرآن خواندن را یاد بگیرد و تصمیم گرفت چند جلسه‌ای را به کلاس قرآن مسجد برود تا پس از یادگرفتن روخوانی قرآن، مدرک کلاس قرآن را که از مسجد می‌گرفت به مادرش بدهد تا دیگر مادرش کاری با او نداشته باشد.
کلاس قرآن بچه‌ها در طبقه بالا که تمام می‌شد کلاس قرآن بزرگ‌ترها در طبقه پایین مسجد شروع می‌شد، یک روز از همان روزهایی که احمد به کلاس قرآن می‌رفت، بعد از تمام شدن کلاس، صدای قرآن‌ خواندن پسر نوجوانی در کلاس قرآن بزرگ‌ترها نظر او را جلب کرد؛ آن نوجوان به سبک عبدالباسط می‌خواند، احمد به محض اینکه صدای قرآن خواندن او را شنید ناخودآگاه به سمت نرده‌ها رفت تا شخصی که عبدالباسط می‌خواند، ببیند.
احمد ابوالقاسمی که شنیدن تلاوت آن پسر نوجوان از طبقه اول مسجد را لذت‌بخش‌ترین خاطره دوران کودکی خود با قرآن می‌داند، می‌گوید: آن تلاوت به قدری روی من تأثیرگذاشت که هنوز هم وقتی آن شخص را می‌بینم، به او می‌گویم تو باعث شدی من قرآن‌خوان شوم، آن شخص پس از آن روز برای من یک اسطوره شد؛ هر چند که خودش قرائت قرآن را به صورت تخصصی دنبال نکرد.

قرآن خواندن کار خیلی آسانی است
سرانجام کلاس قرآن آن مسجد که از اواسط جلسات به آن پیوسته بود، به پایان رسید و احمد هم گواهی پایان دوره‌ای را که از مسجد گرفته بود به خانه برد و تحویل مادرش داد. در همان چند جلسه‌ای که به کلاس قرآن رفت، قرآن خواندن را یاد گرفته بود و این یادگیری قرآن را توفیقی می‌داند که نصیب او شده است و البته معتقد است که قرآن خواندن کار خیلی آسانی است و افرادی که قرآن خواندن را یاد نمی‌گیرند کسانی هستند که خواندن قرآن را کار سختی برای خود می‌دانند.
در همان مسجدی که احمد یک دوره روخوانی قرآن را پشت سر گذاشته بود استاد محمدرضا ابوالقاسمی، پسرعموی احمد ابوالقاسمی نیز کلاس قرآن داشت، آقایی به نام «محمدعلی حساس» نیز مربی کشتی در باشگاه «هژبر» ـ یکی از باشگاه‌های معروف جنوب تهران در آن روزها ـ بود که خیلی از قهرمانان ورزش کشتی از آن باشگاه پرورش یافته بودند. آقای حساس معتقد بود که کشتی‌گیران علاوه بر موفقیت در کشتی باید کلاس قرآن هم بروند و به همین دلیل نیز کشتی‌گیران را به کلاس قرآن آن مسجد می‌آورد و هر یک از ورزشکاران با حضور در جلسه قرآن استاد محمدرضا ابوالقاسمی به قرائت قرآن می‌پرداختند.

احمد هم که به تازگی قرآن خواندن را در همان مسجد یاد گرفته بود گاه‌گاهی به مسجد می‌رفت و بین آنها می‌نشست، آنها که حضور یک کودک 8 ساله در مسجد و قرآن خواندن او بدون غلط برایشان جالب بود به احمد می‌گفتند با قرائت بخوان که احمد هم می‌گفت بلد نیستم و ساده می‌خواند؛ اما بدون غلط.

از کنجکاوی‌های کودکانه تا قرائت قرآن با صوت برای نخستین‌بار
یکی از روزها از جلوی همان مسجدی که دیوار به‌ دیوار خانه‌شان بود عبور می‌کرد که دید در مسجد باز است و باز بودن در مسجد در آن وقت روز برایش کمی عجیب به نظر رسید؛ کنجکاوی کودکانه‌ای که داشت او را به داخل مسجد کشاند تا ببیند چه خبر است! انتهای مسجد چند نفر را دید که نشسته بودند و قرآن می‌خواندند، احمد هم که مطمئن بود قرآن را بدون غلط می‌خواند به آن جمع پیوست تا خودی نشان دهد و به آنها بگوید که می‌تواند بدون غلط قرآن بخواند.

استاد جلسه که «جابر جلیلی» نام داشت تا احمد را دید، گفت: «شما بخوانید» که احمد گفت: «من بلد نیستم با قرائت بخوانم اما ترتیل می‌خوانم» که استاد جلیلی گفته بود «ترتیل که از قرائت سخت‌تر است» احمد هم در آن جلسه ترتیل‌خوانی کرد اما قول داد که برای فردا که به این جلسه می‌آید قرائت بخواند.
تا آن زمان پیش کسی قرائت نکرده بود فقط یکبار در مدرسه تصمیم گرفته بود که با «حسین احمدی» یکی از هم‌شاگردی‌های خود مسابقه دهد و حسین احمدی که صدای بسیار زیبایی داشت در آن مسابقه که در جمع بچه‌های مدرسه بود خیلی خوب خوانده بود اما احمد که در صدایش، یک گرفتگی بود خیلی خوب نخوانده بود و همکلاسی‌هایش او را به تمسخر گرفتند و گفتند که صدایت از ته چاه در می‌آید و همان باعث شده بود که دیگر جرأت قرائت قرآن با صوت را نداشته باشد.

شرکت در جلسه قرآن استاد حاج‌محمد غفاری برای نخستین‌بار
اما این‌بار قضیه فرق داشت و به استاد جلسه قرآن مسجد محله‌شان قول داده بود تا برای جلسه بعد با قرائت بخواند؛ از صبح روزی که می‌خواست قرآن را با قرائت بخواند غصه داشت که چطور می‌شود؟ زمانی که وارد مسجد شد، دید استاد نیامده و شخص دیگری به نام «احمد حق‌شناس» آن روز جای استاد جلیلی نشسته بود، با این حال دل را به دریا زد و قرآن را با صوت خواند که استاد آن جلسه گفت: «خیلی خوب خواندی، کجا کلاس قرائت قرآن رفته‌ای؟» احمد هم گفته بود تا به حال کلاس  قرائت قرآن نرفته‌ام که استاد گفت: «اگر اینطور باشد پس تو استعداد زیادی داری»، این حرف استاد و تعریف‌هایی که از او کرده بود برای احمد خیلی جالب بود و از آن روز بود که انگیزه‌ مضاعفی برای شرکت در جلسه قرآن پیدا کرد؛ صبح فردای آن روز لحظه شماری می‌کرد تا به جلسه قرآن مسجد برود. زمانی که پیش استاد جلیلی قرائت کرد استاد گفت: استعدادت خیلی خوب است و فردا بیا برویم جلسه قرآن استاد حاج‌محمد غفاری.

احمد ابوالقاسمی می‌گوید: «فردای آن روز که به همراه استاد جلیلی برای نخستین‌بار به جلسه استاد غفاری می‌رفتیم استاد جلیلی به من گفت: استاد غفاری همان استادی است که شاگردانش در مسابقات جهانی اول می‌شوند. من نیز همانجا خود را قیاس کردم و گفتم: اگر آنها اول شده‌اند پس من هم می‌توانم در مسابقات جهانی اول شوم. زمانی که در جلسه استاد غفاری قرائت کردم استاد غفاری گفت که استعداد زیادی دارم و همان شد که از آن پس علاوه بر جلسات استاد جلیلی، جلسات استاد غفاری را نیز می‌رفتم و حتی دوستان هم‌محله‌ای‌های خودم را نیز تشویق می‌کردم که به جلسه قرآن بیایند. در آن روزها که به همراه دوستانم به باشگاه هژبر برای ورزش باستانی می‌رفتیم هر شب با بچه‌های محله‌ از جمله «جواد بخت‌سفید»، «رضا امینی»، «سیدرضا محمدی» که شهید شدند و «وحید شهسواری» که جزء آزاده‌ها است و برادرش حسن شهسواری در کوچه‌ها می‌چرخیدیم تا جلسات قرآن را پیدا کنیم و به آن جلسات برویم که کم‌کم جلسات قرآن هفتگی در محلات اطراف را پیدا کردیم.»
وی می‌گوید: «در آن روزها زمانی که مادرم علاقه‌مندی من به قرائت قرآن و شرکت در جلسات قرآن را می‌دید خیلی خوشحال می‌شد و هوای من را به طور ویژه داشت. قبل از آن اگر دیر به خانه می‌رفتم از ناهار و شام خبری نبود اما از زمانی که مادرم متوجه شد من به کلاس قرآن می‌روم تا پاسی از شب هم منتظر می‌ماند تا به من غذای گرم بدهد.»

ثواب تمام تلاوت‌هایم را به پدر و مادرم هدیه کرده‌ام
احمد ابوالقاسمی ادامه می‌دهد: «یک شب که خیلی دیر به خانه آمدم، دیدم همه خوابیده‌اند و مادرم نیز کنار چراغ نشسته بود و چرت می‌زد تا من بیایم و غذا را گرم کند. آن شب که مادرم را در آن وضعیت دیدم که با آن سن و سال نشسته است تا پسرش بیاید و غذا را برای او گرم کند خیلی ناراحت شدم و خیلی به من سخت گذشت، در آن لحظه دلم شکست و با خود گفتم: «خدایا حالا که اینطور شد از همین حالا ثواب تمام تلاوت‌هایم را به پدر و مادرم هدیه می‌کنم.» انگار همین دعا و نیت من باعث شد تا خدا این لطف را در حق من داشته باشد که بتوانم در قرائت قرآن موفق باشم.»
از آن پس هر شب به همراه «رضا امینی» به جلسات مختلف قرآن که در شهر تهران پیدا کرده بودند، می‌رفتند هر شب که جلسه قرآن تمام می‌شد احمد می‌گفت: «امشب من بهتر خواندم» و رضا هم می‌گفت: «نه! امشب من بهتر خواندم.» زمانی که دیدند هر شب سر این موضوع که چه کسی بهتر خوانده است دعوا می‌کنند تصمیم گرفتند که تا دو سال دیگر یعنی تا سال 63 درباره خواندن خود نظر ندهند و نگویند که چه کسی بهتر خوانده است و سال 63 پیش یک استاد قرآن بروند و هر دو بخوانند تا آن استاد قرآن تعیین کند که کدام یک بهتر می‌خوانند.

شرکت در جلسه قرآن استاد محمدرضا ابوالقاسمی
زمانی که کار قرائت قرآن را به صورت حرفه‌ای شروع کردند از استاد محمدرضا ابوالقاسمی نیز خواستند که جلسه قرآنی برای آنها تشکیل دهد و استاد هم به این شرط که چند نفر دیگر به آنها اضافه شود جلسه را از سال 62، روزهای شنبه هر هفته تشکیل می‌داد؛ به خاطر تداخلی که کلاس قرآن استاد محمدرضا ابوالقاسمی با کلاس ورزش باستانی داشت، احمد کلاس ورزش را رها کرد و به کلاس قرآن آمد و رضا امینی هم کلاس قرآن را یک در میان شرکت می‌کرد تا ورزش را به صورت حرفه‌ای ادامه دهد؛ از همان زمان بود که احمد به طور جدی در قرائت قرآن جلو افتاد و پیشرفت خوبی هم کرد تا جایی که یک روز احمد به رضا گفت: «کم‌کم به سال 63 نزدیک می‌شویم و باید با هم مسابقه دهیم» که رضا هم گفت: «تو خیلی از من جلو زده‌ای و من دیگر حریف تو نمی‌شوم.»

کسب رتبه در مسابقات قرآن مسجد المهدی(عج)
شرکت در مسابقات قرآن «مسجد المهدی(عج)» نخستین تجربه او در رقابت‌های جدی قرآنی بود؛ حاج‌ ولی‌الله پوراحمدی که از جانبازان انقلاب اسلامی است و از تلاوت احمد ابوالقاسمی هم خوشش می‌آمد یک روز به او گفت: «ما در مسجد المهدی(عج) مسابقه‌ای گذاشته‌ایم و تو هم بیا در این مسابقه شرکت کن؛ جایزه‌اش هم یک ضبط صوت است.» احمد که خیلی دوست داشت یک ضبط صوت شخصی برای خود داشته باشد با این انگیزه در مسابقه قرآن شرکت کرد و به خاطر قرائت زیبایی که داشت اول هم شد.
احمد ابوالقاسمی می‌گوید: «به این دلیل که جایزه ضبط صوت در آن روزها خیلی جایزه بزرگی بود همه جا پیچید که احمد ابوالقاسمی نفر اول مسابقات قرآن شده و ضبط صوت هم گرفته است و از همان جا بود که قرآن خواندن من برای بقیه مطرح شد و مرا شناختند. از آن پس هر روز نوارهایی از تلاوت‌های مختلف گوش می‌کردم تا اینکه با جلسه قرآن استاد سیدمحسن خدام‌حسینی آشنا شدم و به جلسه ایشان رفتم.»

خاطره‌ای تلخ از جلسه قرآن استاد خدام‌حسینی

استاد خدام‌حسینی مرا نمی‌شناخت اما زمانی که برای نخستین‌بار در جلسه ایشان خواندم، گفت: «خیلی خوب خواندی و استعداد زیادی هم در قرائت داری اما یک سوال تئوری تجوید از من پرسید و من پاسخ آن سوال را نمی‌دانستم» و به من گفت: «باید بروی کلاس تجوید پیش یکی از شاگردانم» که من از این موضوع خوشم نیامد و با خود گفتم: «بروم پیش کسی که شاگرد استاد خدام‌حسینی است و در مسابقات مسجد المهدی(عج) دوم شده، در حالی که من در آن مسابقات اول شده‌ام»، همان شد که دیگر به جلسات استاد خدام‌حسینی نرفتم و با خود گفتم: «بهترین استاد دنیا، استاد غفاری است که شاگردش رمضانعلی توحیدلو در مسابقات جهانی اول شده.»

ثبت نام در مسابقات قرآن اوقاف برای نخستین‌بار در سال 65
سال 65 در مسابقات قرآن سازمان اوقاف ثبت نام کرد، در مرحله استانی مسابقات قرآن با قاریان قوی و مطرح آن زمان از جمله؛ «عباس امام‌جمعه»، «حسن رضائیان»، «علی گرجی»، «محمدحسین سبزعلی» و «محمد عباسی» رقابت کرد و در کمال ناباوری همراه بهترین‌ها به مرحله کشوری راه پیدا کرد اما به این دلیل که مسابقات کشوری قرآن در آن سال با یکی از عملیات‌های بزرگ جنگ تحمیلی هشت‌ساله همزمان شده بود دیگر به مرحله کشوری مسابقات نرفت و رفت جبهه؛ قبل از اعزام به جبهه در سال 65 علاوه بر شرکت در مرحله استانی مسابقات قرآن و کسب رتبه در آن مسابقات، در مسابقات دیگری که مسابقات بین جلسات قرآنی استان تهران بود نیز به نمایندگی از جلسه استاد محمدرضا ابوالقاسمی شرکت کرده بود و به این دلیل که عمر ضبط صوتش تمام شده بود و جایزه این مسابقات نیز ضبط صوت بود در این مسابقات نیز رتبه اول را به دست آورد و ضبط صوت را گرفت.

تا مدت‌ها طرز صحبت کردن استاد موسوی‌بلده در ذهنم بود
احمد ابوالقاسمی می‌گوید: «سال 65 برای نخستین‌بار بود در مسابقه‌ای شرکت کردم که استادان؛ مرحوم علی اربابی، صلح‌جو، سیدمحسن موسوی‌بلده و بهروز یاریگل داوری می‌کردند و در آن مسابقات بود که استاد موسوی‌بلده را برای نخستین‌بار دیدم و به قدری از طرز صحبت کردن ایشان خوشم آمد که تا مدت‌ها طرز صحبت کردن ایشان در ذهنم مانده بود. در آن سال‌ها از سبک استاد «عبدالعزیز صیاد» تقلید می‌کردم؛ بعد از آن مسابقات استاد اربابی هربار که مرا می‌دید، می‌گفت: «آن روز در آن مسابقه یک خواندنی داشتی که دیگر نمی‌توانی چنین خواندنی داشته باشی.» در آن مسابقات بود که بین اساتید قرآنی به عنوان یک استعداد قرآنی مطرح شدم.

حضور در جبهه از سال 61 تا سال 67/ مجروحیت از ناحیه ریه
وی که از سال 61 تا 67 شش بار طعم حضور در جبهه‌های حق علیه باطل را چشیده است در سال 67 و در آخرین حضور خود در جبهه از ناحیه ریه مجروح شد و پس از انتقال به تهران و پشت سر گذاشتن دوران نقاهت، مجددا در مسابقات قرآن استان تهران شرکت کرد؛ در آن مسابقات باید آیه بلندی از آخر سوره «نور» را می‌خواند که به علت مجروحیت و کمبود نفس نتوانست بخواند و به همین دلیل نیز از دور رقابت‌ها خارج شد.
در سال 69 مجددا با کسب موفقیت در مسابقات قرآن استان تهران به مسابقات کشوری که آن سال در قم برگزار می‌شد راه یافت، اما در فینال رقابت‌ها به این دلیل که غلط اعرابی داشت حذف شد و نتوانست رتبه‌ای به دست آورد؛ سال 70 نیز در مرحله کشوری مسابقات قرآن که در کرمانشاه برگزار می‌شد باز هم در فینال غلط اعرابی داشت و رتبه‌ای به دست نیاورد اما همان سال که در مسابقات قرآن جانبازان شرکت کرد رتبه اول آن مسابقات را از آن خود کرد و جایزه آن مسابقات که سفر حج بود را به دست آورد.

اعزام به حج تمتع با کاروان جانبازان
به دلیل رتبه‌ای که در مسابقات قرآن جانبازان در سال 70 به دست آورده بود، سال 71 با کاروان جانبازان به مکه اعزام شد و آنجا «محمد عباسی» را دید، محمد عباسی هم با کاروان قرآنیان به حج تمتع اعزام شده بود. احمد ابوالقاسمی که پس از دیدن محمد عباسی با او قرار گذاشته بود فردای آن روز برای اقامه نماز به مسجدالنبی(ص) بروند، می‌گوید: «با محمد عباسی رفتیم مسجدالنبی(ص)  و نماز شب و دعا خواندیم که محمد به من گفت: بلدی روضه بخوانی؟ گفتم: نه، گفت: پس دو خط شعر درباره حضرت زهرا(س) بخوان، در این حال و هوا می‌چسبد، من هم که نوار مداحی زیاد گوش کرده بودم و یک قطعه‌ای را نیز حفظ بودم شروع به خواندن در مدح حضرت زهرا(س) کردم و عین آن نواری که گوش کرده بودم را در گوش محمد عباسی می‌خواندم.»

روضه‌خوانی دو رفیق قرآنی برای حضرت زهرا(س)
وی با بیان اینکه روضه‌خوان آن محفل یک نفر و شنونده هم یک نفر بود، می‌گوید: محمد عباسی که تنها شنونده روضه‌خوانی من بود گوش می‌کرد و گریه می‌کرد، خودم هم گریه‌ام گرفته بود؛ محمد عباسی در آن لحظه گفت: «هر چه که از خدا می‌خواهی خداوند به تو بدهد» پس از آن به سجده رفتیم و من در سجده گفتم: «یا فاطمه زهرا(س) من حوصله مسابقه ندارم امسال می‌خواهم به مسابقات قرآن مالزی بروم و اول شوم.»

وی در ادامه می‌گوید: «در همان سال پس از بازگشت از حج تمتع در مرحله استانی مسابقات قرآن شرکت کردم اما در همان مرحله استانی به علت وجود یک قرعه سخت و نفس‌گیر با کسب 13 نمره از 20 در رشته وقف و ابتدا از دور رقابت‌ها خارج شدم. قبل از مسابقات کشوری قرآن که آن سال در زاهدان برگزار می‌شد آقای محمود بیژنی که تا حدودی مرا می‌شناخت به طور اتفاقی مرا دید و گفت: شما مگر به مسابقات کشوری نرفته‌ای؟ من نیز گفتم که در مرحله استانی اوت شدم و گفت: شما رتبه اول مسابقات قرآن جانبازان را داری و با همین رتبه می‌توانی در مسابقات کشوری قرآن اوقاف شرکت کنی، نیازی هم نبود که در مسابقات استان تهران شرکت کنی؛ بعد از آن که متوجه این مطلب شدم هر طور که شده یک بلیط هواپیما برای زاهدان گرفتم و راهی مسابقات کشوری شدم.»

کسب رتبه سوم مسابقات کشوری قرآن
ابوالقاسمی ادامه می‌دهد: «ساعت 11 روز آخر مرحله مقدماتی مسابقات کشوری قرآن به محل برگزاری مسابقات رسیدم و این بخش از رقابت‌ها بنا بود تا ساعت 12 تمام شود، رفتم و هر طور که شده اجازه گرفتم تا در این مسابقات بخوانم؛ با وجود مشکلاتی که وجود داشت اجازه دادند که بروم و بخوانم. به یاد دارم مجری آن برنامه هم استاد عباس سلیمی بود و من بدون قرعه و در لحظات آخر به جایگاه رفتم و خواندم بعد از موفقیت در مرحله مقدماتی به فینال مسابقات راه یافتم و در فینال با یک صدم اختلاف رتبه سوم را به دست آوردم. «مهدی قره‌شیخلو» اول و «کریم منصوری» دوم شدند.»

اعزام به مسابقات بین‌المللی قرآن مالزی
وی با اشاره به اعزام نفر دوم مسابقات کشوری قرآن به مالزی، اعزام نفر سوم به عربستان و حضور نفر اول، مسابقات بین‌المللی قرآن جمهوری اسلامی ایران است، می‌گوید: «کریم منصوری که پیش از آن به مسابقات قرآن مالزی رفته بود و دیگر نمی‌توانست به آن مسابقات اعزام شود، من هم که باید به مسابقات قرآن عربستان می‌رفتم اما در آن سال گفتند: کریم منصوری نمی‌تواند به مالزی برود پس به عربستان می‌رود و احمد ابوالقاسمی هم برود خانه‌شان؛ اینکه کریم منصوری را به جای من به عربستان اعزام کنند درست بود اما باید من را هم به جای او به مالزی اعزام می‌کردند که گفتند، نمی‌شود و شما نمی‌توانید به مالزی بروید.»
احمد ابوالقاسمی در ادامه عنوان می‌کند: «در آن سال که گفتند، من نمی‌توانم به عربستان و مالزی بروم خیلی سرخورده شدم و برایم خیلی گران تمام شد، اما استاد خدام‌حسینی به من گفت: پی‌گیری نکن و من هم دیگر دنبالش را نگرفتم و به حرف استادم احترام گذاشتم؛ تا اینکه مسائلی بین مسئولان مربوطه پیش آمد و یک روز که استخاره گرفته بودم و آیه 48 سوره توبه آمده بود به استاد سلیمی زنگ زدم و گفتم: استخاره کردم و این آیه آمده است که استاد سلیمی در آن لحظه گفت «الله اکبر» همین الان به من زنگ زده‌اند که به تو بگویم باید بروی مالزی.»

آیه 23 سوره اسراء برگ برنده‌ای در مسابقات قرآن مالزی
23 بهمن باید برای شرکت در مسابقات قرآن مالزی به این کشور اعزام می‌شد که قبل از آن به مناسبت دهه فجر، استاد بهروز یاریگل به احمد ابوالقاسمی گفته بود ما یک دوره داوری برای بانوان داریم و تو یک تلاوت 12 دقیقه‌ای برای این دوره آموزشی انجام بده، چهار دستگاه‌ را تنظیم کن، بخوان، ضبط کن و به من بده تا در این دوره از آن استفاده کنیم. قرآن را که باز کرد آیه 23 سوره اسراء آمد و از همان‌جا شروع به آهنگ‌سازی کرد و آن تلاوت 12 دقیقه‌ای را تحویل استاد یاریگل داد، همزمان با دهه فجر نیز همان آیات را در محفلی قرآنی تلاوت کرد تا اینکه به مالزی اعزام شد و در قرعه‌کشی مسابقات مالزی نیز همان آیات سوره اسراء برای او افتاد.
احمد ابوالقاسمی پس از اینکه قرعه مسابقات قرآن مالزی که برایش افتاده بود، دید با خود گفته بود که کار حضرت زهرا(س) است، چقدر سد جلوی را هم بود که همه برداشته شد تا من به مسابقات قرآن مالزی بیایم.
در آن مسابقات که احمد ابوالقاسمی به همراه استاد عبدالرسول عبایی اعزام شده بود قاریانی از کشورهای تازه استقلال‌ یافته نیز شرکت کرده بودند و قاریان ضعیف خیلی بودند؛ مسئولان برگزاری مسابقات قرآن مالزی در آن سال با استاد عبایی مشورت کرده بودند که با وجود این قاریان ضعیف چه کار کنند؟ و استاد عبایی هم گفته بود بهتر است مسابقات را در دو مرحله مقدماتی و فینال برگزار کنید تا قاریان ضعیف در همان مرحله مقدماتی حذف شوند.

کسب رتبه اول مسابقات بین‌المللی قرآن مالزی
احمد ابوالقاسمی که در مرحله مقدماتی اول شده بود، می‌گوید: «تلاوتی که در مرحله مقدماتی آن مسابقات داشتم رقبای من را ترساند؛ من هم که عادت معلمی دارم بعد از رقابت‌های مقدماتی با بعضی از شرکت‌کنندگان صحبت کردم و به یکی گفتم: تو خوب خواندی اما این قسمت را باید اینطوری می‌خواندی، به دیگری گفتم: تو باید کمی بالاتر بخوانی و به دیگری گفتم: تو باید کمی پایین‌تر بخوانی؛ بعد از آن بود که نگاه رقبایم به من عوض شد و بعد از آن من را استاد ابوالقاسمی صدا می‌کردند تا جایی که وقتی وارد سالن می‌شدم به پای من بلند می‌شدند و می‌گفتند: «استاد آمد»؛ اگر انسان روحیه بخل نداشته باشد خدا هم به او کمک می‌کند؛ من از روی سادگی و بی‌ریایی به رقبای خودم نکات مسابقه‌ای را می‌گفتم.»
ابوالقاسمی می‌گوید: «رقابت‌های فینال که در حال برگزاری بود انگار در گوش قاری مالزی گفته بودند تو اولی؛ قبل از اینکه قاری مالزی بخواند من خواندم و زمانی که خواندن من گرفت قاری مالزی به قدری ناراحت شده بود که حتی جواب سلام من را هم نداد.»
وی ادامه می‌دهد: «استاد عبایی در مسابقات قرآن مالزی خیلی به من کمک کرد زمانی که از ایشان سوال کردم، استاد چه وقت بخوانم بهتر است، استاد عبایی گفت: روز دوم بخوانی بهتر است و من هم گفتم: خدایا اسم من در قرعه‌کشی برای روز دوم در بیاید همینطورشد؛ بعد گفتم خدایا اگر نفر آخر باشم و ساعت 11 شب هم بخوانم خیلی خوب است نوبت من نفر آخر شد، بعد گفتم اگر یک قاری ضعیف هم قبل از من باشد که خیلی عالی است، همین اتفاق هم افتاد و قرعه تلاوت من برای روز دوم افتاد و یک قاری ضعیف از کشور تاجیکستان که خانم هم بود قبل از من خواند، اصلا خوب نخواند و حتی در اول تلاوتش گریه هم کرد و شاید همین موضوع هم باعث شد تا قوی بودن من در مقایسه با آن قاری ضعیف بیشتر دیده شود.»
احمد ابوالقاسمی می‌گوید: «پس از اینکه آن اتفاقات خوب برایم در مسابقات قرآن مالزی رخ داد استاد عبایی به من گفت: من نمی‌دانم تو چه کار کرده‌ای اما یک خیری در حق پدر و مادرت کرده‌ایم که آیه «وبالوالدین احسانا» برایت آمده است و من نیز به استاد عبایی گفتم: حاج‌آقا من در دوران نوجوانی زمانی که از کلاس قرآن به خانه آمدم و مادرم را دیدم که تا پاسی از شب منتظر من مانده تا برایم غذای گرم آماده کند این نیت را کردم که ثواب همه تلاوت‌هایم برای پدر و مادرم باشد و گفتم: حاج‌آقا خبر نداری که تمام این آیاتی که در قرعه‌ام آمده را از حفظ هستم و قبل از اعزام به مالزی چندین بار در جلسات مختلف تلاوت کرده‌ام.»

مالزی، همراه با قاری اعزامی حامد ولی‌زاده، خرداد 93

خاطره‌ای از رقابت در مسابقات بین‌المللی قرآن مالزی
‌وی ادامه می‌دهد: «در مسابقات قرآن زاهدان «مرتضی رهنما» از دوستان قرآنی‌ام یک قرص به من داده بود و گفته بود که قبل از مسابقه اگر این قرص را بخوری گلویت باز می‌شود و من هم قبل از اینکه به جایگاه برای اجرا بروم آن قرص را خوردم و دیدم دهانم خنک شد و بعد از آن نفسی کشیدم که باعث شد آن قرص از روی زبانم جدا شده و به ته حنجره‌ام بچسبد و آن قرص به قدری من را اذیت کرد که صدایم کاملا گرفته شد و مدام در حال سرفه کردن بودم. دو آیه خواندم و زمانی که دیدم دیگر نمی‌توانم ادامه دهم، خواستم بگویم «صدق‌الله العلی العظیم» که یاد «مهدی قره‌شیخلو» افتادم که در مسابقات کشوری قرآن مریض شد و لحظه‌به‌لحظه سرفه می‌کرد اما انصراف نداد و به حضرت زهرا(س) توسل کرد و در طول قرائتش سرفه نکرد و تا قرائتش تمام شد، سرفه‌اش شروع شد.
ابوالقاسمی می‌گوید: «در آن لحظه به خود گفتم؛ تو بسیجی هستی، جانباز هستی چطور می‌خواهی بدون اینکه تلاوتت را به پایان برسانی، «صدق الله العلی العظیم» بگویی؟ در آن لحظه بود که دوباره شروع به خواندن کردم، هرچند که دو دقیقه اول صدایم گرفته بود. هم من نسبتا خوب خواندم و هم قاری مالزی خراب کرد و قاری مالزی به قدری خراب خواند که دیگر نتوانستند او را اول کنند. وقتی از جایگاه پایین آمدم همه آمدند با من دست دادند و گفتند: شما اول هستید.»

زمان بازگشت از مسابقات قرآن مالزی، فرودگاه مهرآباد پر از قاری شده بود
وی ادامه می‌دهد: پس از کسب رتبه اول در مسابقات قرآن مالزی زمانی که به فرودگاه مهرآباد رسیدم برای نخستین‌بار فرودگاه پر از قاری شده بود؛ نصفه شب به تهران رسیدیم و باران شدیدی هم می‌بارید، استاد اربابی و استاد  سیدحسین موسوی‌بلده هم آمده بودند. آقای تجلی مسئول اوقاف به من گفت: «می‌دانی در آن شرایط برای فرستادن تو چه ریسکی کردم و اگر اول نمی‌شدی چقدر برای من گران تمام می‌شد؟» که من گفتم: «قصه اول شدن من مزد روضه‌خوانی من در مدینه برای حضرت زهرا(س) است.»

گزارش از لیلا محمدی

ادامه دارد...

انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۴
جواد
|
-
|
۱۳۹۳/۰۷/۲۹ - ۱۰:۲۵
0
0
بسیار عالی و دقیق
عطایی
|
-
|
۱۳۹۳/۰۷/۲۹ - ۱۱:۳۸
0
0
قرآن پر از راز و رمز
ناشناس
|
-
|
۱۳۹۳/۰۷/۲۹ - ۱۲:۰۵
0
0
سلام؛ خداقوت
گزارش جامعی بود به ویژه عکسهای مناسبی که داخل خبرکار شده بود
ای کاش عکسهاش از گذشته بیشتر بود؟؟؟!!
کاش از زندگی سایر پیشکوستان و قاریان اینچنین کاری را انجام دهید
حسینی
|
-
|
۱۳۹۳/۰۷/۲۹ - ۱۴:۱۷
0
0
فوق العاده بود گزارشتون
فقط چرا انقدر این سایت رو کم میشناسن؟
چرا تبلیغ نمکینین برای خبرهایتان؟
حسن
|
-
|
۱۳۹۳/۰۷/۲۹ - ۱۶:۵۸
0
0
گزارش خوبی بود ممنون
علی:
|
-
|
۱۳۹۳/۰۷/۲۹ - ۲۳:۱۴
0
0
سلام, آفرین به نگارنده این گزارش.
اما من متوجه نشدم در عکسی کودکی ها. استاد ابوالقاسمی کدام است؟
ثمرالدین
|
-
|
۱۳۹۳/۰۸/۰۱ - ۲۳:۱۸
0
0
جناب استاد ابولقاسمی؛ آن تکه مطلبتان که فرمودید قاری تاجیک که قبل از شما ضعیف خوانده و خانم هم بوده برای من خیلی جالب بود، انشاالله خدا قسمت کند من برم به نمایندگی تاجیکستان جبران کنم و اول شوم. ثمرالدین صمداف
محمود
|
-
|
۱۳۹۳/۰۸/۰۷ - ۱۳:۳۶
0
0
الحمدلله تا امروز این استاد عزیز در جهان موفق بوده اند.
ان شاءالله من بعد هم به برکت قرآن، روز به روز به توفیقات ایشان افزون گردد.باباخان
سید:
|
-
|
۱۳۹۳/۰۸/۰۷ - ۱۵:۲۷
0
0
با سلام، آقای ابوالقاسمی واقعا قاری توانمندی هستند و توانمندی‌های ایشان در دیگر کشورها نیز شناخته شده است که البته موفقیت ایشان به دلیل پشتکارشان بوده است.
منیره
|
-
|
۱۳۹۳/۰۸/۱۲ - ۰۰:۳۶
0
0
... هر کجا هست ، خدایا به سلامت دارش!
حسینی
|
-
|
۱۳۹۳/۰۹/۰۵ - ۱۰:۱۳
0
0
مگ نگفتین ادامه داره
پس کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
captcha