«الله الله بالقرآن، قرآن، قرآن...» این اولین کلماتی بود که تمام سعیاش را کرد تا با صدایی ضعیف و تنی رنجور بیان کند تا تمامی حاضران بشنوند و در حین گفتن این کلمات با دستانش، نظر دیگران را به خود جلب میکرد در حالی که دستانش میلرزید و بدنش ناتوان بر روی بستر بیماری، جای گرفته بود.
شنیده بودم که از خردادماه امسال «سیدجلال متقیموسوی»، مؤسس «مکتب قرآن و عترت(ع)» به دلیل سکته مغزی حالش وخیم است. پس از گذشت پنجماه، دیر و با رویی خجلتزده به همراه دو تن از مسئولان قرآنی راهی منزل او شدیم، دیر نه فقط از این باب که پس از شنیدن خبر بیماریاش، بلکه دیر از این منظر که او بیش از 30 سال است که در محله ایران شهر تهران سکنی دارد و من یکبار نیز از فیض حضورش بهرهای نداشتهام و شاید همسایگان او نیز نمیدانند که سیدجلال که افتخار خود را معلمی قرآن میداند، کیست؟ چه کرده و حالا در چه شرایطی است؟
همسرش بانویی سالخورده با روی باز ما را به اتاقی که استاد متقیموسوی در آن بستری بود راهنمایی کرد، هنگامی که وارد اتاق شدم با اینکه این معلم قرآن، حال مساعدی نداشت و بر روی تختی قرار گرفته بود، سعی کرد با دستش به نشانه سلام به ما ادای احترام کند و با اینکه سخن گفتن برایش سخت بود، اما میخواست هرچه زودتر با او همکلام شویم. ما را به نزدیک تختش دعوت کرد با صدای لرزانش میگفت: «جوانیتان را قدر بدانید، قدر بدانید، قدر بدانید.»
پیرمرد با کلماتی شکسته به طوری که نامفهوم بود و به سختی شنیده میشد حضور ما را فرصتی دانست که خداوند برای او مهیا کرده است تا از گذشتهاش بگوید و اینگونه به ما بیاموزد، او ادامه میدهد: «قرآن را از هشت سالگی یاد گرفتم. این را مدیون معلمی با خدا و نه اسم و رسمدار مکتبخانهای در «اقلید» فارس هستم که قرآن را به بچهها یاد میداد.»
اما متقیموسوی گمنام در شهر تهران کیست؟ متولد سال 1307 در اقلید فارس است که در خردسالی پدرش را از دست میدهد، شغل پدر را که کشاورزی بود، ادامه میدهد و در سن 13 سالگی اولین کلاس قرآن خود را دایر میکند. او میگوید: «از ابتدای نوجوانی با تحمل سختیهای بسیاری چون دوری راه به دنبال جذب افراد برای آموزش صحیحخوانی قرآن بودم. این من بودم که دنبال دیگران میگشتم تا به آنها قرآن بیاموزم، منتظر نمیماندم کسی به سراغ من آید.»
این مؤسس مکتبخانه قرآن که سراسر زندگیاش را دارای خاطراتی از مبارزات انقلابی و پیروزی انقلاب میداند و سختی در سخن گفتن را به دلیل بیماریاش به ما یادآور میشود با مکثی طولانی در رابطه با فعالیتهایش ادامه میدهد: «اگر دوباره به سالهای گذشته، بازگردم، بازهم در این راه قدم برمیدارم چون ما بدهکار قرآن هستیم و قرآن کریم نور چشمهای من است.»
سیدجلال که در کنار فعالیت کشاورزیاش در اقلید، شغل کتابفروشی را برگزیده بود توسط ساواک به علت فروش رساله امام خمینی(ره) تحت فشار و تعقیب قرار گرفته بود تا اینکه از سال 57-56 به تهران میآید. او از هنگامی که به تهران آمد فعالیت مکتبخانه قرآنیاش را که از 1318 در همان شهرستان اقلید آغاز کرده بود، گسترش میدهد و خود به دنبال قرآنآموزان و علاقهمند کردن مردم به آموختن قرآن میرود.
متقیموسوی با سکوتی که حکایت از بیماریش میکند و هم گویا میخواهد واژگان را کنار هم بچیند تا بتواند منظورش را هرچند با کلمات بریده بریده به جمع منتقل کند به بیان خاطرهای در این باره میپردازد و میگوید: «معمولاً روزهای پنجشنبه به همراه تعدادی از دوستان به روستاهای اطراف تهران سر میزدیم و به زمینهای کشاورزی میرفتیم تا بتوانیم کشاورزان را پس از مجاب کردن درباره یادگیری قرآن به مسجد روستایشان ببریم و در آنجا با زمان محدود قرآن را به آنها آموزش دهیم.»
این پیرمرد که حدود 80 سال از عمر پربرکتش را صرف آموزش قرآن، جلسهداری و علاقهمند کردن مردم به خواندن قرآن کرده است، باز جمع ما را که دور تا دور تخت او ایستادهایم مخاطب قرار میدهد که «جوانان! بروید قرآن بیاموزید، بهترین فرصت عمر شما جوانان، حال حاضر است آن را قدر بدانید.» او با حرکات دستان لرزانش، آداب میهمانداری را بطور کامل ادا میکند و بعضاً ما را به تناول میوه و شربت دعوت میکند و ادامه میدهد: «خداوند در مقابل آموزش قرآن به دیگران به من ایمانی داده است که به واسطه آن عاشق و دلباخته قرآن شدهام.»
با نگاهی که به دیوارهای اتاق انداختم و عکسها، نوشتهها و پرچمهای متعددی که نصب شده بود حاکی از این بود که این مدرس قرآن، کلاسهای مؤسسه قرآن و عترت(ع) را در منزلش برگزار میکرد. کلاسهای این مؤسسه، یکشنبهها ویژه بانوان و شبهای جمعه ویژه آقایان تشکیل میشد و هنگامی که در رابطه با علت نامگذاری مؤسسهاش به این نام جویا شدیم، میگوید: «قرآن به تنهای کافی نیست، کما اینکه عترت هم به تنهایی کافی نیست و با توجه به حدیث متواتر ثقلین این دو باید در کنار همدیگر باشند تا بتوان به کمال رسید.»
متقیموسوی را به عنوان «مبتکر فن و روش تفکیک و بخشخوانی آموزش قرآن کریم» میشناسند این را «مجید زکیلو»، قاری و مدرس قرآن و کارشناس امور قرآنی سازمان تبلیغات اسلامی و «مهدی نادی»، مسئول دارالقرآن تبلیغات اسلامی استان تهران که همراه ما به عیادت استاد متقیموسوی آمده بودند نیز تاکید کردند. از سکوتهای نسبتاً طولانیاش، خستگی صحبت کردن به دلیل بیماری و کهولت سنش، بارز بود اما باز هم شروع به صحبت میکند و ادامه میدهد: «در طول مدت شش ساعت میتوان روخوانی و روانخوانی کل قرآن را به دیگران آموزش داد. کار سختی نیست، فقط همت میخواهد.»
سیدجلال در میان کلماتش به صورت بریده بریده به مرحوم آیتالله طالقانی اشاره میکند، منظورش را به سختی میتوانستم متوجه شوم، پسرش، سیدحسین که سختی سخن گفتن و خستگی پدر را احساس کرد، میگوید: «پدرم با مرحوم آیتالله طالقانی مراوده داشتند و به فعالیتهای تبلیغی اطراف طالقان و خود این شهر میپرداختند.»
این معلم قرآن، کلاسهایش را رایگان برگزار میکرد، مگر اینکه از سوی دعوتکننده هزینهای به صورت دلخواه برایش در نظر گرفته شده باشد. سعی میکرد طی برنامهای در هر مسجدی که نماز میخواند اگر امام جماعت و هیئت امنای آن مسجد اجازه میدادند، آیات قرآن را به اندازه پنج دقیقه همراه با ترجمه آن قرائت میکرد. او دیدارهایی نیز با بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی نیز داشته است و در مجمع تشخیص مصحلت نظام هم کلاسهایی برگزار کرده است.
نگاهی به دفتر شعرش که روی میز بود، انداختم، او در آنها بیان کرده بود «متقی افتخارش در دو عالم، خادمی و بندگی در راه خدا، سرمایهاش فقط قرآن، عترت است و در نشاط و شادیاش تنها همراهی خدا او را بس است.» دوباره نگاهی به اشعارش انداختم به ویژه ابیاتی که در وصف مولایش، حسین(ع) سروده بود.
«حسین بن علی فرزند زهرا(س)/ نموده بذلِ خونِ قلبِ خود را
نجات بندگان از جهل و حیران/ که نادانند و سرگردان حیران
خدا لعنت کند هر دشمن حق/ دهد کیفر تمام دشمن حق
درود ما بتو فرزند زهرا(س)/ بجان بخشی تو فرزند زهرا(س)...
خدایا متقّی از خادمینه/ دو عالم افتخارش بر همینه»
او با اشاره به همسرش و با لبخندی آرامشبخش میگوید: «خانم! در راه آموزش قرآن من ثواب برده، البته قطعاً بیشتر از من در این راه ثواب برده است، بلاتشبیه چنانکه حضرت خدیجه کبری(س) هم دوشادوش و در کنار فعالیت تبلیغی پیامبر(ص) حضور داشتند.»
ایران صالحی، همسر سیدجلال که با او نسبت فامیلی هم داشته است در سن 12 سالگی به عقدش درمیآید، میگوید: «ثمره ازدواجمان چهار فرزند؛ سه پسر و یک دختر است که یک دخترم که خودش نیز معلم قرآن بود، سالها پیش به رحمت خدا رفت و شکر خداوند که صاحب 10 نوه هستم.»
پسر ارشد این خانواده قرآنی نیز در کنار فعالیت حقوقیاش ادامهدهنده راه پدر است و به آموزش قرآن میپردازد. همسر سیدجلال با بغضی که گلویش را میفشارد خیلی ساده و صمیمی، ادامه میدهد: «سیدجلال محصنات زیادی دارد و در طول زندگیام بدی از او ندیدهام او خوش اخلاق بود و مادام به دنبال علاقهمند کردن دیگران همچنین برگزاری کلاسهای آموزش قرآن در ادارات دولتی بوده است.»
سیدحسین متقیموسوی، یکی از فرزندان سیدجلال که خودش را پرستار پدر میخواند و این را توفیقی از سوی باریتعالی میداند، ادامه میدهد: «پدر از همان سن 14-13 سالگی سعی کردن به شهرهایی چون اصفهان و شیراز و ... همچنین به مساجد و مراکز مختلف سربزنند تا به جمعی، قرآن را آموزش دهند.»
او با اشاره به زمانی که به تهران آمدهاند، میگوید: «در ابتدا کلاسهای پدرم در مسجد لالهزار و سپس در حسینیه فاطمیون برگزار میشد و در ادامه وی کلاسهایی نیز در ادارات مختلف، بانک مرکزی، بانک ملی و وزارت کشور داشتهاند.»
سیدحسین با صدایی بلند و با افتخار تمام، ادامه میدهد: «من در برخی از سفرهای تبلیغی، پدر را همراهی میکردم چنانکه روزهای پنجشنبه و جمعه به صورت دورهای به روستاهای اطراف تهران و یا شهرستانها جهت امور تبلیغی و ترویجی و آموزش قرآن سر میزد.»
سیدحسین با اشاره به اینکه پدرش صداقت و راستگویی را مبنای فعالیتهایش قرار داده است و این امر را به همه توصیه میکرد، میگوید: «قبل از انقلاب که پدر به عنوان کار تبلیغی به حوزهها میرفتند یکی از دوستانشان از آباده شیراز خواستند تا او بستهای را برای پسرش که مشغول تحصیل در حوزه قم بود، ببرد. او بدون اینکه از محتوای بسته باخبر باشد آن بسته را به قم برد. نزدیک حوزه ایست و بازرسی بود که او هم در کمال صداقت گفت بسته را از طرف دوستش برای پسرش میبرد، آنها هم به او اجازه رد شدن دادند. هنگامی که بسته را به پسر دوستش رساند و او بسته را باز کرد عکس امام خمینی(ره) داخل آن بود و او رد شدندش را به صحت و سلامتی از ایست و بازرسی آن زمان مدیون صداقتش میداند.»
او با قاطعیت ادامه میدهد: «پدرش را مبتکر فن تفکیک آموزش قرآن کریم میدانند البته او از طریق استادش «محمدرضا نوری» با روش انقلابی تفکیک آشنا شد. همچنین کتابهایی را در راستای اینکه آموختن قرآن به روش سهل و آسان با عنوان «روش انقلابی تفکیک قرآن» تألیف کرده است که فراگیران بتوانند طی 10 جلسه، قرآن را به صورت آموزش اولیه(روخوانی، روانخوانی) و بدون اشتباه بخوانند.»
سیدحسین با تلنگر پدرش که سعی کرد از خاطراتش در سفر مکه بگوید، خاطرهای دیگر از سفری که با پدرش قبل از انقلاب و حوالی سالهای 55-54 به مکه رفته بودند به یاد میآورد و میگوید: «در مسجدالحرام، کلاسهای قرآن طبقات فوقانی مسجد برگزار میشد که در راستای آن تشویقهای نیز از لحاظ دولت عربستان برای مردمشان که قرآن را حفظ کنند در نظر گرفته میشد. پدرم رفت با معلم یکی از این کلاسها صحبت کرد تا اجازه دهد او هم در آن جمع قرآن بخواند، این معلم وقتی اصرارهای پدرم را دید با اینکه فکر نمیکرد، ایرانیها بتوانند اینگونه قرآن را بخوانند، اجازه داد و پس از قرائت پدرم آن معلم در عین شگفتی، خوشحال شد و او را مورد تشویق قرار داد.»
هنگامی که برای خداحافظی به بالین سیدجلال متقیموسوی رفتیم ما را با لحنی آهسته با این دعا بدرقه کرد «خداوند به حق امام زمان(عج) ما را آشنای به قرآن، عاشق و دلباخته به قرآن قرار دهد.»
گزارش از سمیرا باباجهد انصاری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- سه تصویر انتهایی گزارش حضور سیدجلال متقیموسوی در جمع کارکنان بانک مرکزی به عنوان امام جماعت و مربی قرآن است که توسط رضا وهابزاده در اختیار ایکنا قرار گرفت.
گزارش تصویری دیدار با استاد سیدجلال متقیموسوی
حیف است وجود اینها را هنگامی که هستند از دست بدهیم
انشاءالله حالشان بهتر شود
ممنون
گزارش هاتون فوق العاده هستند
ممنون
مخصوصا فیلم خیلی جذاب و امید بخش بود
لطفا ما را از اخبار این استاد برجسته کشوری مطلع سازید. آن طور که در گزارش و فیلم آمده بود؛ ایشان خودشان را وقف قران کرده بودند. لطفا از خاطرات این راه برایمان بیشتر نقل کنید تا بتوانیم از این گنجینه ها که بسیار محرک بخش است استفاده کنیم.
گزارش خوبی بود با تشکر از خبرگزاری ایکنا