«عليرضا نوروزیطلب» نقاش و استاديار دانشكده هنرهای زيبايی دانشگاه تهران در قسمت نخست مصاحبه خود با خبرگزاری قرآنی ايران(ايكنا)، توضيحاتی درباره هنر اسلامی و رابطه آثار استاد احصايی با هنر اسلامی و در قسمت دوم گفتوگوی خود به بررسی 2 عنصر مهم هنر يعنی صورت و محتوا و سپس بررسی آثار استاد احصايی را با توجه به اين دو عنصر پرداخت، در قسمت پايانی گفتوگوی خود به بررسی و نقد آثار استاد احصايی بر اساس سه محور الف) رسايی و آسانخوانی ب) آساننويسی ج) زيبايی شكل و تركيببندی پرداخته است.
وی در اينباره بيان كرد: نقد خط (به معنای نوشتار) را بر اساس 3 محور رسايی و آسانخوانی، آساننويسی و زيبايی شكل و تركيببندی میتوان تبيين كرد. اگر مبنای ما در اين طبقهبندی اصل قراردادن خط برای ابلاغ محتوا به مخاطب باشد، ما میتوانيم اصل رسايی و آسانخوانی و آساننويسی را در نقد خط بياوريم يعنی دو اصل اول را. اصل سوم يعنی زيبايی شكل و تركيببندی درحقيقت اصل اصيلی است كه موجب تحقق هنر خوشنويسی میشود و آن دو اصل اول، فرع اين اصل هستند.
نويسنده مقاله «جستاری در اصول و مبانی نظری نقد و تفسير هنرهای تجسمی در نخستين شماره فصلنامه خيال شرقی» در ادامه توضيح داد: حالا بايد ببينيم خوشنويس با چه مادهای خوشنويسی میكند. ماده فرم و ساختار خوشنويسی عبارت است از: الف) اشكال قراردادی زبان نوشتاری كه از امتداد گردش نقطه تشكيل میشود. نقطه اگر حركت نكند نقطه است. خط با دو عامل نقطه و امتداد نقطه سروكار دارد. حتی خطهای موسوم به خط دكتری هم همينگونه است يعنی آسان نوشته میشود ولی آسان خوانده نمیشود. هر خطی كه آسان نوشته میشود لزوماً آسان خوانده نمیشود. هر خط رسا و آسانخوانی هم لزوماً آسان نوشته نمیشود. ممكن است بسياری خطوط رسا و آسانخوان باشند اما خوشنويس عمری را گذاشته تا توانسته به اين كمال رسايی و آسانخوانی برسد. اما آن اصلی كه ذات خوشنويسی است،اصل سوم يعنی زيبايی شكل و تركيببندی است.
دوست و همكار استاد احصايی تصريح كرد: در سياهمشق كاری به رسايی و آسانخوانی نداريم چون خط وظيفهای برای ابلاغ محتوا ندارد، درنتيجه آساننويسی، رسايی و آسانخوانی در آن نيست. اصل در سياهمشق زيبايی كمپوزوسيون، ريتم و تنوعاتی است كه فرم در يك بافت مثبت و منفی ايجاد میكند.
وی تفاوتی اساسی بين خطاطی و خوشنويسی قايل شد و در تعريف هر يك عنوان كرد: هر نوشتهای كه دلالت به معنايی دارد، خط ناميده میشود. حتی خط تصويری هم خط ناميده میشود چون نوشتههايی است كه شباهتهای تصويری با اشيا واقعی دارد بنابراين اين هم خط ناميده میشود. اما خوشنويسی ابداع فرمهای خلاقانه هنری و زيبايی شناختی بر اساس سنت نوشتاری هر جامعه متمدن است. خط نهاد، بنيان و هستی اصلی فرهنگها و تمدن بشری است. خط میتواند در صورت خوشنويسی با عناصر تزئينی و شكلهايی كه در نظام نوشتاری وجود ندارد، تركيب شود. مانند خطوط مشجر و مشبك.
نوروزیطلب در توضيح خطوط مشبك و مشجر گفت: مشبك در خط كوفی به صورتی است كه الفها و لامها به هم گره خورده و تشكيل شبكه داده است. اين گرهخوردن و تشكيل شبكه دادن ربطی به آسانخوانی و آساننويسی و رسايی ندارد. ربطش به زيبايی شیء و كمپوزوسيون و تركيببندی است. صورت ديگر خط اين است كه از عناصر و فرمهای گياهی در شكل خط استفاده شده كه از آن با نام خط مشجر ياد میشود و در اطلس خط تمام نمونههای آن آمده است.
استاد دانشكده هنرهای زيبا افزود: گاه خط بر اساس سطح و زاويه شكل گرفته و گاه گردشهای مستطيل و دايرهای و گردشهای منحنی اساس شكل خط قرار میگيرند و گاه نيز هر دو نظام مذكور با همديگر تركيب میشوند و گاه فرمهای تزئينی به قالب خط درآمده و يا خطوط در قالب فرمهای تزئينی مستقر میشوند. سواد و بياض در خط مبتنی بر تركيببندی و كمپوزوسيون هيات كلی و نهايی متن خوشنويسی شده در كوفی بنايی و معقلی ساده قابل مشاهده است.
مولف «جايگاه هنر اسلامی در جامعه نوين»، در ادامه بيان كرد: ما در خوشنويسی كرسی داريم كه خوشنويسها براساس آن كرسی كمپوزوسيون قطعه خود را مینويسند. آيا امكان دارد يك خوشنويسی يك كرسی ابداع كند غير از كرسی موسوم و اين كرسی منجر به يك نوع كمپوزوسيون و تركيببندی شود كه بیسابقه باشد و زيبايی فرم را در مرتبه بالاتری متجلی كند؟ اين امكان وجود دارد ولی شرطش اين است كه درك هنرمند از زيبايی به مرتبهای برسد فراتر از مرتبه زيبايیشناسی سنن گذشته هنری.
وی افزود: فلوطين(1) درباره مفهوم «نيك» میگويد: آدمی نمیتواند بگويد نيك اين نيست، اگر درباره نيك هيچ گونه تصوری نداشته باشد. بر اساس اين استدلال درباره مقوله زيبايی در هنر میتوان گفت كه ما نمیتوانيم بگوييم اين زيبا نيست مگر اين كه درباره زيبايی دركی دقيق داشته باشيم. وقتی میگوييم زشت، زشتی يعنی فقدان زيبايی. امری كه ذاتش فقدان است، حكم در آن ارزشی ندارد. حكم جايی ارزش دارد كه فقدان نباشد، وجود باشد، تحقق و هستی باشد. پس لفظ زيبايی به هستی اطلاق میشود منتها هستی كه خصوصيت خاصی داشته باشد اما اصطلاحاً در بحث تخصصی هنر میگوييم هستی هنری. اثر هنری در عالم هنر اتفاق میافتد نه عالم خارج از هنر.
نوروزیطلب در ادامه اظهار كرد: عالم هنر ضابطهای دارد كه با ساير عوالم ديگر متفاوت است. آن ضابطه كه در شیء ظاهر میشود آن شیء را مبدل به اثر هنری میكند. چوب اگر تراشيده شود مثلاً تبديل به مجسمه يا ميز میشود ولی بين مجمسه و ميز از نظر هنری بسيار تفاوت وجود دارد. ما از نظر جسمداشتن، نامیبودن و صاحب اراده بودن به ترتيب با جماد، گياه و حيوان اشتراك داريم ولی حقيقت ذاتی آدمی عقل و انديشه است. پس انديشه حقيقت ذاتی انسان است كه انسان را به عنوان شیء از ساير اشيا متمايز میكند. مولوی میگويد: ای برادر تو همه انديشهای/ مابقی تو استخوان و ريشهای.
نويسنده مقاله «آيا سليقه معيار هنر است، مجله عكس» در ادامه افزود: حقيقت ذاتی هنر چيست؟ آيا معناست؟ معنا كه در غير هنر هم و جود دارد. بنابراين، حقيقت ذاتی هنر، زيبايی در فرم است كه حامل معنا هم هست و من آن را انكار نمیكنم. البته میتواند حامل معنا میتواند باشد و يا نباشد. سياهمشق حامل چه معنايی است؟ مستقل از معناست. موسيقی حامل چه معنايی است؟ يكسری اصوات زيباست كه در شما احساسی را ايجاد میكند. ممكن است در شما حس A و در ديگری حس B را ايجاد كند پس موسيقی ذاتی دارد مستقل از حسهايی كه در مخاطب ايجاد میكند. شما موسيقی را با حسهايی كه در وجودتان ايجاد میكند قضاوت میكنيد. بنابراين به تعداد افراد قضاوت داريم بنابراين آن قضاوتها نامعتبر است. وقتی سليقه ملاك قضاوت قرار میگيرد چون اين سليقه تربيتنشده است، قضاوتش منحرف است. اصلاً سليقه معيار هنر نيست.
وی در پاسخ به خبرنگار ما با اين مضمون كه آيا شما سليقه را خواهش نفس میگيريد، عنوان كرد: واژههايی كه به كار میبريم بايد دقيقاً معنا كنيم. يكی از ژانرهای سليقه میتواند خواهش نفس باشد. سليقه يعنی مجموعه پيشداوریهای زيبايیشناسی كه طبع و احساس شخص ملاك آن باشد.
نوروزیطلب در پاسخ به پرسش ديگر خبرنگار ايكنا با اين مضمون كه در صورتی كه احساس شخص تبديل به احساس جامعه شود چه بايد كرد، گفت: سليقه به معنای واقعی به مطابقت شیء با ملايمت نفس من برنمیگردد. اگر قرار باشد سليقه من ملاك هنر باشد، بسياری از چيزهايی كه با سليقه من نمیخواند، خارج از هنر قرار میگيرد. هر كسی را داور جشنواره هنری نمیكنند. اين نشان دهنده اين حقيقت است كه سليقه معيار هنر نيست.
استاديار گروه مطالعات عالی هنر پرديس هنرهای زيبا درباره جايگاه عنصر رنگ در مجموعه الفبای ازلی و ديگر آثار احصايی اذعان كرد: عنصر رنگ داخل در ذات خوشنويسی نيست. در آن خطهايی كه جنبه خط تصويری پيدا میكنند(2) خط آمده ماهيت خوشنويسانه خود را به نفع ماهيت زيبايی فرم در اشكال ترك كرده است يعنی آن فرم مقيد به نمايش فرم، چيزی است كه اين چيز میتواند هر فرمی باشد. من نقش 2 شتر را ديدم كه با خوشنويسی نقاشی شده بود اما آن خطوط، خطوط نوشتاری بود.
وی با درنظر گرفتن سه اصل آساننويسی، آسانخوانی و زيبايی فرم و تركيببندی خطوط نقشبرجسته استاد احصايی را چنين نقادی كرد: آثار نقش برجسته استاد احصايی اشكال واقعی را با فرمهای تجريدی تلفيق كرده است. يعنی يك نوع تلاش برای ابداع يك زيبايیشناسی نوين است در عالم خوشنويسی. يعنی از زيبايی فرمهای واقعی استفاده كرده و تركيبی كرده با زيبايی فرمهای تجريدی خط. درست مانند نستعليق كه از تركيب دو فرم نسخ و تعليق به وجود آمده است.
نوروزیطلب درباره شكل فرميك نقشبرجسته استاد احصايی در دانشكده الهيات دانشگاه تهران اظهار كرد: اين نقش برجسته به شكل سيمرغ است. حال اين سوال مطرح میشود كه چرا استاد احصايی از فرم سيمرغ استفاده كرده است كه پاسخ اين سوال برمیگردد به دلالت معنايی فرم در نماد.
نويسده مقاله «سمبوليسم و هنر» در مجله فصلنامه هنرهای زيبا ادامه داد: سيمرغ در حقيقت يك مرغ است كه به صورت يك حقيقتی است كه دچار كثرت(سیمرغ) شده و آن كثرت بايد به آن وحدت(سيمرغ) برگردد. اين معنا مبتنی بر آيه قرآن است كه میفرمايد: «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ».
وی در ادامه عنوان كرد: ذات خداوند كثير نيست. فعل خداوند كثير است. مشكل اينجاست كه ما رابطه فعل كثير را با ذات احديت خوب تحليل نكرديم. اين سيمرغ نماد انسان كامل و حق مطلقی است كه رسيدن به آن حق مطلق سير و سلوك میخواهد. هفت شهر عشق را عطار گشت/ ما هنوز اندر خم يك كوچهايم. اين مطلب را در قالب ادبيات میشود توضيح داد ولی در قالب هنرهای تجسمی كه با فقدان توصيف و عدم توالی زمان و مكان يك نمود و فرم ثابت مواجه هستيم، تنها راه اين است كه اين فرم بايد سمبوليك باشد تا ما را ارجاع دهد به معنای خودش.
سردبير نشريه باغ نظر در توضيح گفتههای خود به طرح سوالی پرداخت و گفت: حال میتوان پرسيد كه چرا زبان فرمی در هنرهای تجسمی، زبان سمبوليك است؟ پاسخ آن اين است كه چون معنا فراتر از فرم است، درنتيجه به صورت تام و تمام در ظرف نمیگنجد. بناچار بايد بيان را سمبوليك كرد تا از طريق سمبول بتوان آن حقيقت را به صورت توصيف در ذهن آفريد.
مولف «جايگاه هنر اسلامی در جامعه نوين»1385» در پاسخ به پرسش خبرنگار ما با اين مضمون كه آيا هر چيزی میتواند سمبل هر چيزی باشد، بيان كرد: نماد بايد با معنای خودش پيوند داشته باشد. مثلاً ترازو نماد عدالت است، قد يار را به سرو تشبيه میكنند چرا به تير چراغ برق تشبيه نمیكنند؟ بايد وجه شبه يا مشابهتی بين مشبه و مشبهبه باشد. درنتيجه كبوتر نمیتواند نماد رذالت و پستی باشد. فرم از معنا تبعيت میكند و معنا هم از فرم.
وی ادامه داد: نمادها دلبخواهی نيستند. نمادها نشاتگرفته از فرهنگهايی هستند كه اين فرهنگها براساس محتوای خودشان صورتهای نمادين متناسب با آن محتوا را میسازند. زبان دلبخواهی و شخصی نيست بلكه يك امر اجتماعی است. نماد هم اجتماعی است چون يكی از صورتهای زبانی است. حالا ممكن است اين نماد، نماد زبانی، حركتی يا تصويری باشد. سكوت ممكن است چيزی نباشد اما نماد معانی بسياری باشد. بر همين اساس میگويند مفسر خوب كسی است كه سكوت را خوب تفسير كند، درنتيجه علم هرمنوتيك مطرح میشود.
در اين قسمت از مصاحبه خبرنگار هنرهای تجسمی ايكنا عنوان كرد با توجه به اين كه نماد به معنا برمیگردد، آيا اين نماد و سمبل است كه پيوند بين معنا و فرم را ايجاد میكند؟ مثلاً سيمرغ در اثر احصايی به معنا برمیگردد؟
او كه دبيری نمايشگاه آثار نقاشان رآليست و هايپررآليست معاصر ايران در نگارخانه فرهنگسرای نياوران در آذرماه 1384 را در كارنامه هنری خود دارد، پاسخ داد: در فرهنگ دينی و اشراقی و عرفانی ما اين چنين است يعنی نماد بين معنا و فرم پيوند ايجاد میكند. اما در كل، نمادها در فرهنگهای مختلف معانی متفاوتی دارند. فرم نماد را بايد در بستر فرهنگ خودش معنا كرد. نماد يعنی از شواهد، قرائن و پيشزمينههای فرهنگی استفاده كنی در كشف معنی نماد. مثلاً رنگ سفيد در فرهنگ ما نماد شادی و در فرهنگ هند نماد غم است. يك نماد در يك فرهنگ يك معنا و در فرهنگ ديگر معنای ديگری دارد. به اينها میگويند نمادهای متعلق به سنن فرهنگی هر تمدن. اين نمادها از حالت شخصی خارج شده و حالت اجتماعی، قومی، قبيلهای و كشوری پيدا میكنند.
نوروزیطلب در پايان سخنان خود گفت: يك شكل میتواند جنبههای مختلف نمادين در فرهنگهای مختلف پيدا كند و اين قراردادی است ولی اين قرارداد شخصی و دلبخواهی نيست. اين قرارداد از بافت اجتماعی تبعيت میكند درنتيجه هر اثر هنری كه جنبه بيان نمادين داشته باشد، بهطور مستقيم نمیگويد به چه معنايی دلالت میكند بلكه بايد آن را در متن(3) خودش قرار دهيم. درنتيجه علم هرمنوتيك به وجود میآيد. هرمنوتيك علم است ولی در جامعه ما چون هر چيزی دلبخواهی است تفسير هم دلبخواهی شده است. اين مشكل به خاطر تنبلی فكری و بیمسئوليتی ما است كه میخواهيم از زير بار استدلال و پژوهش شانه خالی كنيم. مثل هنر مدرن كه پناهگاه خوبی برای بیذوقها و بیهنرهاست.
آنچه كه از سخنان «عليرضا نوروزیطلب» نقاش و استاديار دانشكده هنرهای زيبايی دانشگاه تهران در مجموع برمیآيد به طور خلاصه چنين است: وی 3 محور را در بررسی آثار استاد احصايی مطرح كرد: محور اول هنر اسلامی و تعريف آن بود كه بر اساس اين تعريف هنر استاد احصايی هنری است كه داخل در هنر اسلامی است. محور دوم بررسی هنر در دو صورت محتوايی و صورت آن بود كه بر اساس توضيحات نوروزیطلب آثار احصايی به گونهای است كه تطابق صورت و معنا در آن ديده میشود يعنی بين صورت و معنا وحدت وجود دارد. محور سوم نيز آثار هنری كه در عرصه هنر خوشنويسی و ديگر شاخههای نوين آن هستند را از سه محور آساننويسی، آسانخوانی و زيبايی فرم و تركيببندی مورد بررسی قرار داد و بر اساس توضيحات اين گرافيست آثاری هنری هستند كه واجد محور سوم يعنی زيبايی فرم و تركيببندی باشند و بر اين اساس، آثار استاد احصايی از كمپوزوسيون و زيبايی فرمی برخوردار است كه میتواند مبدا پرش هنرمندان بعدی باشد.
------------------------------------------------------------
(1) مجموعه آثار فلوطين، انتشارات خوارزمی، ص 1024.
(2) منظور خطوط گرافيكی يا به اصطلاح نقاشیخط است.
(3) متن يعنی زمينهای كه نماد در آن شكل گرفته و كاربران اين زبان برای مقصود خاصی از اين زبان استفاده میكنند درنتيجه فهم آن دلبخواهی نيست.
گفتوگو از : فاطمه هلالی