مروری بر سخنان آتشين امام سجاد (ع) با كوفيان
کد خبر: 1728398
تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱۳۸۷ - ۰۸:۰۳

مروری بر سخنان آتشين امام سجاد (ع) با كوفيان

رسالت بيدارگرانه امام سجاد (ع) چندان دير آغاز نشد. با فاصله‌اى كوتاه از واقعه كربلا، على‌رغم همه دردهاى درونى و رنج‌هاى جسمى، امام بر سكوى رهبرى ايستاد. از لابلاى توده‌هاى غم و درد، قد برافراشت و چنان با سخنان برنده‌اش فضاى تيره اتهام‌ها و تبليغات مسموم امويان را شكافت كه كورترين چشم‌ها، درخشش حقيقت را ديدند و سنگترين دل‌ها، لرزيدند و بر مظلوميت حسين(ع) و خاندانش گريستند و بر آينده خويش بيمناك شدند.

امام على‌ بن‌الحسين (ع) در مدت اقامت خويش در كوفه، دو بار به احتجاج برخاست؛ يك بار روى سخنش با مردم پيمان‌شكن كوفه بود و بار ديگر در «دارالاماره» و در برابر عبيدالله بن زياد.
هان، اى مردم، اى كوفيان ! شما را به خدا سوگند، آيا به ياد داريد نامه‌هایى را كه براى پدرم نوشتيد! نامه‌هاى سراسر خدعه و نيرنگتان را! در نامه‌هايتان با او عهد و پيمان بستيد و با او بيعت كرديد! ولى او را كشتيد، به جنگ كشانديد و تنهايش گذاشتيد!
قافله حسينى را پس از عاشورا به سوى كوفه آوردند و براى آنان در كنار شهر، خيمه زدند. خاندان حسين(ع) را - كه اكنون اسيران حكومت اموى شناخته مى‌شوند - در آن خيمه‌ها جا دادند. جارچيان حكومت، در شهر نفرت و خيانت، كوفيان را فرا مى‌خوانند تا از اسيران جنگى خويش ديدار كنند! كوفيان هم، بى‌شرمانه آمدند. آمدند براى تماشا! تماشاى بزرگترين ستم تاريخ بر اهل بيت پيامبر (ص) ستمى كه كوفيان پايه‌هاى آن را بنيان نهاده بودند! على بن‌الحسين (ع) از خيمه‌ها خارج مى‌شود. حذيم بن شريك اسدى روايت‌گر آن صحنه مى‌گويد: على بن‌الحسين (ع) با اشاره از مردم خواست تا قدرى آرام شوند. همه آرام شدند. امام برجاى ايستاد، سخنش را با ستايش پروردگار آغاز كرد و بر پيامبر اسلام (ص) درود فرستاد و سپس چنين فرمود: هان اى مردم ! آن كه مرا مى‌شناسد، سخنى با او ندارم ولى آن كس كه مرا نمى‌شناسد، بداند كه من على بن‌الحسين فرزند همان حسين هستم كه در كنار رود فرات، با كينه و عناد، سر مقدسش را از بدن جدا كردند بى‌اين كه جرمى داشته باشد و حقى داشته باشند!
من فرزند كسى هستم كه حريم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند. من فرزند اويم كه دشمنان انبوه محاصره‌اش كردند و در تنهایى و بى‌ياورى - بى‌آن كه كسى را داشته باشد تا به ياريش برخيزد و محاصره دشمن را براى او بشكافد - به شهادتش رساندند و البته اين گونه شهادت، - شهادت در اوج مظلوميت و حقانيت - افتخار ماست!

شما را به خدا سوگند، آيا به ياد داريد نامه‌هایى را كه براى پدرم نوشتيد! نامه‌هاى سراسر خدعه و نيرنگتان را! در نامه‌هايتان با او عهد و پيمان بستيد و با او بيعت كرديد! ولى او را كشتيد، به جنگ كشانديد و تنهايش گذاشتيد!
واى بر شما! از آنچه براى آخرت خويش تدارك ديده‌ايد! چه زشت و ناروا، انديشيديد و برنامه ريختيد!
پيامبر اكرم(ص) را با كدام رو و با كدام چشم نگاه خواهيد كرد.
او به شما خواهد گفت: شما خاندان مرا كشتيد، حرمتم را شكستيد، بنابراين از امت من نخواهيد بود.
سخنان امام سجاد (ع) كه به اينجا انجاميد، صداى كوفيان به گريه بلند شد، وجدان‌هاى خفته براى چندمين بار بيدار شدند. كوفيان به ملامت و سرزنش خويش پرداختند! امام سجاد (ع) به سخنان ادامه داد و فرمود: خداى رحمت كند كسى را كه : رهنمودهاى مرا بپذيرد و سفارش‌هاى مرا كه در راستاى رضاى الهى و درباره پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) اوست رعايت كند چه اين كه رسول خدا براى ما الگویى شايسته بود. (1)
كوفيان يك صدا فرياد بر آوردند: اى فرزند رسول خدا! تمامى ما گوش به فرمان شما و پاسدار حق شمائيم بى‌اين كه از اين پس، روى بگردانيم و نافرمانى كنيم! اكنون با كسى كه به جنگ شما برخيزد خواهيم جنگيد و با كسى كه در صلح با شما باشد صلح و سازش خواهيم داشت .ما حق خودمان را از ظالمان باز خواهيم گرفت.
امام سجاد (ع) در پاسخ كوفيان فرمود: هرگز! هرگز تحت شعارهاى شما قرار نخواهم گرفت و به شما اعتماد نخواهم كرد.
اى خيانت پيشگان مكار! ميان شما و آرمان‌هایى كه اظهار مى‌داريد فاصله‌ها و موانع، بسيار است. آيا مى‌خواهيد همان جفا و پيمان‌شكنى كه با پدران و من داشتيد، دوباره درباره من روا داريد!
نه به خدا سوگند! هنوز جراحت‌هاى گذشته اى كه از شما بر تن داريم، التيام نيافته است. همين ديروز بود كه پدرم به شهادت رسيد در حالى كه خاندانش در كنار او بودند.
داغ‌هاى برجاى مانده از فقدان رسول خدا، پدرم و فرزندانش و جدم اميرمؤمنان فراموش نشده است. طعم تلخ مصيبت‌ها هنوز در كامم هست و غم‌ها در گسترده سينه‌ام موج مى‌زند. در خواست و سفارش من درباره يارى خواستن از شما نيست. تنها مى‌خواهم كه شما - شما كوفيان ! - نه عزم يارى ما كنيد و نه به دشمنى و ستيز با ما برخيزيد!
امام سجاد (ع) در پايان اين سخنان كه آتش ندامت و حسرت را درجان كوفيان برافروخت و مهر بی‌اعتبارى و بى‌وفایى را براى هميشه بر پيشانى آنان زد، اندوه عميق خويش را با اين شعرها اظهار كرد و بر التهاب قلب‌ها افزود:
لا غرو اءن قتل الحسين و شيخه
قد كان خيرا من حسين و اءكرما
فلا تفرحوا يا اءهل كوفة بالذى
اصيب حسين كان ذلك اءعظما
قتيل بشط النهر نفسى فداؤ ه
جزاء الذى اءراده نار جهنما (2)
يعنى : اگر حسين (عليه السلام ) كشته شد، چندان شگفت نيست.
در خواست و سفارش من درباره يارى خواستن از شما نيست. تنها مى‌خواهم كه شما - شما كوفيان ! - نه عزم يارى ما كنيد و نه به دشمنى و ستيز با ما برخيزيد!
چرا كه پدرش با همه آن ارزش‌ها و كرامت‌هاى برتر نيز قبل از او به شهادت رسيد. اى كوفيان ! با آنچه نسبت به حسين روا داشتند، شادمان نباشيد. واقعه‌اى عظيم صورت گرفت و آنچه گذشت رخدادى بزرگ بود! جانم فداى او باد كه در كنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزاى كسانى است كه او را به شهادت رساندند.(3)
********************************************************************
پی‌نوشت‌ها:
1- امام سجاد (عليه السلام ) در اين بخش از سخنان خويش به آيه اى از قرآن اشاره كرد كه خداوند مى فرمايد ولكم فى رسول الله اسوة حسنه يعنى برنامه هاى پيامبر و شيوه عمل او الگویى شايسته براى شماست . گويا امام با مطرح ساختن اين آيه ، مى خواست به كوفيان بنماياند كه روش آنان مخالف روش پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، چه اين كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نسبت به اهل بيت خويش بويژه نسبت به فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و على بن ابى طالب و فرزندان ايشان - حسن بن على و حسين بن على (عليه السلام ) - محبتى خاص داشت و درباره رعايت حقوق و حرمت آنها سفارشهاى صريحى به امت كرده بود. از سوى ديگر كوفيان كه به ظاهر هوادار اهل بيت بوده و از ديرزمان با منطق استدلالى شيعه آشنایى داشتند بسرعت منظور امام سجاد (عليه السلام ) را دريافتند و يك بار ديگر سخنان على بن ابى طالب (عليه السلام ) در گوشهايشان طنين افكند و گویى با همين آيه ، همه چيز را دريافتند، از اين رو به جاى اين كه بگذارند بيان امام سجاد (عليه السلام ) و استدلال آن حضرت تمام شود، به اظهار پشيمانى و ندامت و ابراز همدردى پرداختند.
2- احتجاج طبرسى 2/306.
3- امام سجاد( عليه السلام) جمال نيايش گران، احمد ترابی
منبع : تبيان
captcha