به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران(ايكنا)، ستاره حله (زندگینامه)، آخرين حرفهای پدرم(وصيتنامه)، طبقهبندی موضوعی آثار علامه، رئيس وهابیها هم چيزی نمیفهميد!، ابو حنيفه؛ دزد كفشهای پيامبر!، معرفی مختصر آثار علامه، بوسهای بر پای يار و كتابی كه امام زمان برای علامه نوشت! عناوين اصلی اين يادنامه را تشكيل میدهند.
در بخش «ستاره حله» میخوانيم: «چنانكه نقل است، امام علی(ع) در مسير حركت از كوفه به صفين بر تپههای بابل روی تل بزرگی ايستاد و اشاره به بيشه و نيزاری كرد و اين سخن را فرمود: اينجا شهری است و چه شهری!
اصبغ بن نباته از ياران نزديك حضرت عرض كرد: يا اميرالمومنين ! میبينم از وجود شهری در اينجا سخن میگويی، آيا در اينجا شهری بود و اكنون آثار آن از بين رفته است؟
فرمود: نه! ولی در اينجا شهری به وجود میيد كه آن را «حله سيفيه» میگويند و مردی از تيره بنی اسد آن را بنا میكند و از اين شهر مردمی پاك سرشت و مطهر پديد میآيند كه در پيشگاه خداوند مقرب و مستجاب الدعوة میشوند.»
در بخش «طبقهبندی موضوعی آثار علامه» با طبقهبندی موضوعی آثار اين علامه همچون آثار فقهی، آثار اصولی، آثار كلامی و اعتقادی، آثار حديثی، آثار رجالی، آثار تفسيری، آثار فلسفی و منطقی، آثار ارزنده در زمينه دعا، آثار ادبی و ديگر آثار به تاليفات اين استاد بزرگ اشاره شده است.
در بخش دبگيری با عنوان «معرفی مختصر آثار علامه» به معرفی مختصری ازآثار وی پرداخته شده است. «الابحاث المفيدة فی تحصيل العقيدة»، «ابطال الجبر»، «اثبات الرجعة»، «اجوبة المسائل المهنائية الاولی» كه جواب سوالات سيدمهنابن سنان بن عبدالوهاب جعفری حسينی مدنی عبدلی است و «اجوبة المسائل المهنائية»، كه باز هم جواب سوالات سيدمهنای مذكور است، «الادعية الفاخرة الماثورة عن العترة الطاهرة» و «الاربعون مسالة فی اصول الدين» از جمله آثار نام برده شده در اين بخش است.
در بخش «بوسهای بر پای يار» نيز آورده شده است: «علامه حلى(متوفى 726 هجرى قمرى) در زادگاهش حله سكونت داشت و داراى حوزه درس بود، او هر شب جمعه با وسايل آن زمان، از حله به كربلا برای زيارت مرقد شريف امام حسين(ع) مىرفت،(با اينكه بين اين دو شهر، بيش از ده فرسخ فاصله است) با اين كيفيت كه بعد از ظهر پنجشنبه سوار بر الاغ خود، به راه مىافتاد و شب جمعه در حرم مطهر امام حسين(ع) مىماند و بعد از ظهر روز جمعه به حله مراجعت مىكرد.
در يكى از روزها كه به طرف كربلا رهسپار بود، در راه شخصى به او رسيد و همراه علامه با هم به كربلا مىرفتند، علامه با رفيق تازهاش هم صحبت شد و در اين ميان مسايلى به ميان آمد، علامه دريافت كه با مرد بزرگ و عالمى سترگ هم صحبت شده است، هر مسأله مشكلى مىپرسيد، رفيق راهش جواب مىداد، از وسعت علم رفيق راهش، متحير ماند، با هم گرم صحبت بودند تا آنكه در مسألهاى، آن شخص برخلاف فتواى علامه فتوا داد.»