به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) «احمد نظريان» ـ رئيس موزه مجلس شورای اسلامی ـ در اين مقاله مینويسد: در راستای روند گزينش و نشر مصحف مجلس شورای اسلامی كه در پی مطالعه، بررسی و مشاهده مصاحف موجود در گنجخانه خطی كتابخانه مجلس شورای اسلامی و برگزاری جلسات شور و كارشناسی با شركت استادان و كارشناسان خوشنويسی، تذهيب، تصويربرداری و نشر كه منجر به انتخاب مصحفی موسوم به قرآن امام زمان(عج) شد، نگارنده كه افتخار حضور در تمامی مراحل اين كار مبارك را داشت بر آن شد كه با استفاده از كلام و تصوير ظرايف و دقايقی از صورت زيبا و داستان ايجاد و سرگذشت اين مصحف ويژه از كلامالله مجيد را از نظر مشتاق خوانندگان عزيز بگذرانم. نخست برای ترغيب اشتياق ذهنی و حس و حال هنری عزيزان گريزی میزنم به تأثير و نقش قرآن كريم در هنر خط و خوشنويسی و آرايههای وابسته به آن همچون؛ تذهيب، ترصيع و تجليد ...
چون ز نفس وحديتش آيی تنگ به كلام قديم كن آهنگ
مصحفی جو، چو شاهد مهوش بوسه زن دركنار خويششكش
شاهدی گل عذار و مشكين خط چهره آراسته به عجم و نقط
بلكه باغ بهشت و روضة حور سبزهاش مشك و تربتش كافور
جدولش چون چهار جوی بهشت فيض بخش از چهار سوی بهشت
گرد جدول نقوش اعشارش رسته گلهاست گرد انهارش
«از نخستين كتابت قرآنكريم كه حافظان كلام وحی آن را از سينههای خويش بر روی الواح منتقل میكردند تا زمان ابداع فن چاپ و نشر قرآن كريم با بهرهگيری از خطوط مختلف نگاشته میشد و به تدريج تعلق خاطر و احترام هنرمندان مسلمان و بهرهگيری از تمام يافتههای زيبايیشناختی و نوآوری هنری خود در تكامل و تحول خطوط اسلامی (اقلام ستّه) و آرايههای قرآنی جلوه نمود.
نكتهای كه در كتابت حائز اهميت بوده چگونگی و نوع خطوطی است كه استفاده میشده است و اين كه بايد مصحف كريم را با خطی خوش، خوانا و روشن و درشت نگاشت.
باری نسخههايی از قرآن كه پس از حوادث روزگار به دست ما رسيده چه نسخههای منسوب به حضرت علی(ع) و ائمه معصومين عليهمالسلام و چه نسخههايی از ديگر كاتبان نشان میدهد كه قرآن كريم را با خطی استوار و زيبايی مینگاشتهاند.
پس از آن كه ابن مقله (محمدبنعلیبنحسين 272- 328 هـق) و ابنبواب (ابوالحسن علی بن هلال كاتب بغدادی 413 يا 423هـ.ق) ظهور كردند، مصحف را در كمال زيبائی و استواری به كتابت برگرفتند و از آن پس در قرون پنجم تا سيزدهم خوشنويسان نامداری چون «ياقوت مستعصمی» و دهها خوشنويس ديگر بارها به كتابت قرآن پرداختند و از جهت بهرهوری از پاداش معنوی عمر پربركتشان را صرف نگارش قرآن میكردند و با توجه به اين نكته بعيد نمینمايد كه خازن (ابوالفوارس حسينبنعلیبنحسين) پانصد نسخه قرآن و آقا «محمد شيرازی» نزديك به چهار صد نسخه و ياقوت مستعصمی (جمالالدين ابوالمجد بن عبدال متوفی 698 هـ.ق) نيز كه دو خط نسخ و ثلث را در نهايت زيبايی و دقت مینوشت نزديك به 364 نسخه از قرآن كريم را كتابت كرده است.
اين توجه و تعلق صميمانه خوشنويسان مسلمان به قرآن مجيد سبب شد تا آنان با تحول و تطور انواع خطوط اسلامی، خوشنويسی را با توجه به الهامات قلبی و با نمايش آن توسط آيات و سور قرآنی به مرحلهای برسانند كه به عنوان اصيلترين هنر اسلامی در تاريخ تمدن بشری شناخته شود. (2)
«بیپيرايهترين هنر اسلامی يعنی خوشنويسی حقيقت اسلام را متجلی میكند در حالی كه هيچ كدام از هنرهای تجسمی اسلامی مستقيماً ظاهر كلمات قرآن را تصوير نمیكنند، فقط خط است كه كلمات خدا را مستقيماً به نمايش درمیآورد، همين است كه آن را در كنار معماری، عاليترين و شريفترين هنرهای تجسمی اسلامی كرده است.»(3)
نخستين مصاحف موجود كه از قرون دوم و سوم هجری به جای مانده نشان میدهد كه تزئين و آراستن اوراق و جلد قرآن رواجی نداشته ولی رواياتی شده است كه مسلمانان صدر اسلام زينت كردن مصحف را با نقره جايز میشمردهاند، اما تزئين و آراستن قرآن با طلا مورد اختلاف مسلمين بوده است، چنانچه عدهای تزئين اوراق قرآن را با طلا جايز نمیدانستند و عدهای ديگر تزئين زرين اوراق را میپذيرفتند ولی طلاكاری جلد قرآن را چون جدا از قرآن بود نمیپذيرفتند به هر گونه، مصاحفی كه از دو قرن اول و دوّم به جا مانده است، نشان میدهد كه فقط اعجام و اعراب و شدّ و مدّ قرآن را با رنگهايی چون شنگرف و زنگار میگذاردهاند كه هر چند امروز اين مورد هم از نظر هنری قابل تأمل است اما در آن زمان به كارگيری اين رنگها صرفاً برای ممتاز نمودن اعجام و اعراب صورت میگرفته است.
به هر حال از سده چهارم هجری اندك اندك تزئين آرايش مختصر اوراق قرآن مجيد آغاز شد و سرسورهها را با خطی تزئينی غير از خط متنی كتابت كردهاند و آنها را بين كتيبهای مستطيل دارای گرهبندیها و جداول تحريردار و گل و بوته و ترنج قرار دادهاند، در سده پنجم هجری كه خوشنويسی قرآن راه كمال را میپيمود، هنر تذهيب نسخههای قرآن نيز رواجی تام و تمام يافت. چنانچه نسخههايی از قرآن كه از اين دوره به ما رسيده، بعضاً از نفايس هنری در تاريخ هنری اسلامی به شمار میروند، بيشترين نسخ موجود قرآن از سده پنجم و ششم هجری با طلا و رنگهای ديگر چون زنگار، سرنج، شنگرف، لاجورد، سيلو، زعفران و غيره تزئين شده است. در سده هفتم كه نسخههای قرآنی به خط ياقوت و يا به شيوه او رواج يافت تذهيب قرآن نيز رونق بيشتری گرفت. در قرن هشتم و پس از آن تا رايج شدن فن چاپ، مذهبان، وراقان و نقاشان و جلدسازان بسيار توانمندی پا به عرصه هنر اسلامی گذاردند و هر يك بنابر مقتضيات محل زندگی خود و با توجه به كمال حرمت قرآن مجيد در تذهيب و تزئين قرآن كوشيدند. آنان نقوش اسليمی، ختائی، افشانگری، قطاعی، طلااندازی بين سطور، تشعير، سوزنزنی و ديگر يافتهی هنریشان را آن چنان در تزئين نسخ قرآن كريم به كار گرفتند كه بدون ترديد نه تنها نمايه و نمونه آنها را در كتابهای آسمانی و الهی پيش از قرآن نمیتوان سراغ گرفت، بلكه در هيچ كتاب و نگاشتهای اين همه هنرنمايی را نمیتوان يافت و هنر تذهيب را بايد برآمده از گرايش و ايمان هنرمندان مسلمان به كلام خدای تعالی دانست كه اگر چنين ايمانی نبود هرگز هنر ظريف، دقيق و زيبای نگارگری و تذهيب در تمدن اسلامی به اين صورت رشد و نمو پيدا نمیكرد. جای دارد كه اگر پيشينيان، بحث بلاغت را در زمينه علوم قرآنی پيش كشيدهاند، محققان نيز زيبايیشناسی نسخههای قرآن را جزو علوم صوری قرآن مجيد به شمار آورند.(4)
اين قرآن در قطع رحلی و به ابعاد 21در 32 سانتیمتر است، خط متن قرآن، نسخ ايرانی(5) و به قلم توانمند ميرزا «احمد نيريزی»(6) سرآمد كاتبان، نسخنويس قديم و جديد است. مرحوم نيريزی اين مصحف را نيز با شيوه منحصر به فردش قلم زده است، قلمی بسيار روان، خوانا و موزون. فواصل حروف از يكديگر و كلمات از هم ديگر آنچنان مناسب و بجا است كه نگاه خواننده كلامالله را از آرامش و رخوت و لذتی غريب سيراب میكند. اوج زيبائی و قوت خط ميرزای نيريزی را در دو صفحه متقابل «فاتحةالكتاب» و آيات طليعه سوره مباركه «بقره» (سرفصل) میتوان نظاره كرد. شدت درخشندگی و سياهی مخملگونه مركب به كار رفته نيز جلوهگری خط را دو چندان میكند.
يكی از ويژگیهای منحصربهفرد اين قرآن رنگآميزی كاغذ زمينه متن در ابعاد 11 در 5/18 سانتیمتر به رنگ نخودی سير يا اخرای روشن است كه علاوه بر ايجاد تنوع و گريز از يكنواختی و نيز كاستن از تضاد رنگی با هدف آرامش بخشی به ديدگان قاری كلامالله اجرا شده است. شاخصه اعجاببرانگيز اين زمينه رنگی هنگامی كه پس از دقت موشكافانه در بافت و تار و پود كاغذ ظريف دستساز ايرانی از جنس كنف در قسمت حاشيه و متن كه فقط در مقابل نور و با ذرهبين قابل رؤيت است(6)، به اوج مهارت و تسلط هنرمند وراق و صحاف در پيوند و وصّالی لبههای كاغذ متن و حاشيه سفيد صفحات قرآن پی میبريم و همين پيوند را در قسمت عطف با حاشيه نيز میبينيم آنچنانچه پس از گذشت بيش از سيصد سال كمترين خدشه و گسيختگی در آن پديد نيامده است. ابعاد حاشيه سفيد در قسمت بالای متن 8/7 سانتی متر، طرفين 7/5 سانتی متر و پائين 4 سانتیمتر است.
جدولكشی فوقالعاده دقيق و الوان در حاشيه متن با استفاده از رنگهای لاجورد، مشكی، نقره، سبز روشن، آبی روشن، شنگرف و سفيد كه بر روی طلا ترسيم شده و با مركب مشكی جوهری دورگيری شده و در لبه صفحات هم طلا با دورگيری مشكی اجرا گرديد. گواه ديگری بر قدرت دست و چشمان تيزبين هنرمند جدولكش است.
تذهيب فوقالعاده زيبا و نفيس نقاش چيرهدست صفويه كه رقمی از نام خود را ننگاشته است و همچون ديگر مذهبّان و نگارگران قرآنی شاهكارهای خود را بیهيچ شائبهای مخلصانه و گمنام در خدمت آراستن و نوازش كتابت خطوط كلام الهی نهادهاند.
ترسيم موزون خطوط و نقوش اسليمی و بهرهگيری از انواع اشكال ختائی در قالب ترنجها و شمسههای تركيبی و متناظر و تقسيمبندی دقيق هر بخش از تذهيب كه در عين دارا بودن تنوع در اندازه و اشكال دارای تقارن و تناسب و وحدت در كل صفحه میباشد، نيز از ويژگیهای خاص سر فصل قرآن است. رنگگذاری و طلااندازی نقوش نيز از مهارت و آگاهی نگارگر حكايت دارد.
استفاده از لاجورد و طلا كه دو رنگ مكمل و غالب تذهيب است آن چنان بجا و هماهنگ به كار رفته است كه نگاه بيننده را همانند باغ گلها به گردش میطلبد، درخشش طلای اشرفی كه لابلای سطور آيات در دو صفحه سرفصل و دو صفحه آيات نخست سوره بقره به صورت طلااندازی، بين دندان موشیها و نيز در كتيبههای عناوين تمام سور مبارك قرآن و حاشيه و تذهيب صفحات وقفنامهها و شمسه اجزاء و احزاب و سجدهها و گلآيهها و جداول و حل كاريها نيز بر نفاست و زيبائی آن افزوده است.
رنگهای ما بين طلا و لاجورد كه انواع سرخها (شنگرف و سرنج) و سبزها (زنگار و سيلو) و رنگهای اُخرا و آبی نيلی و كبود و سفيدآب و نقره را در چندين فام به نمايش گذاشته و هماهنگی و آرامش رنگی ملموسی را به وجود آورده است. عناوين سورههای «حمد» و «بقره» در دو صفحه سرفصل با خط ثلث و با طلاروی لاجورد كتابت شده و عناوين ديگر سورههای قرآن نيز به خط ثلث ولی با رنگهای مختلف بر روی تذهيبهايی با نقوش متنوع و مستقل پديد آمده است.
علاوه بر صفحات سرفصل كه خط و تذهيب آن متعلق به دوره صفويه است. دو صفحه پيش از آن، حاوی وقفنامه مجدد فرزند واقف اصلی به خط نستعليق است و تذهيبی قاجاری را در بردارد. اين تذهيب حال و هوايی متفاوت از تذهيب صفوی را داراست؛ بدينگونه كه نقوش ختائی در آن به دقت و ظرافت قبلی نيست و آزادتر و راحتتر كار شده است، اشكال، اندازهها و تقارن نيز كاملاً دقيق نيست و گويا با بداهه و سرعت بيشتری رسم شدهاند، تعادل رنگهای سرد و گرم نيز رعايت نشده و حاكميت با رنگهای گرم است.
گرچه نگارگر سعی در پركاری و ريزكاری داشته است، ولی اين كار او نوعی شلوغی و يكنواختی را بر كار حاكم ساخته است. در اين صفحات نگارگر با جدولكشی هرصفحه را به پنج قسمت قاببندی تقسيم كرده، در حاشيه اصلی، نقوش اصلی و گلها و شمسهها و ترنج بكار برده، در حاشيه دوم همان نقوش را به صورت ريزتر كار كرده، و در كادر وسط ،وقفنامه مجدد با استفاده از دندانموشی و طلااندازی ثبت شده و در دو كتيبه بالا و پايين متن به ترتيب مهر مجتهد و حاكم شرع آن دوره حاج رجبعلی، و «عبدالرضاخان» فرزند واقف نقش بسته است.
دو صفحه ما قبل وقفنامه مجدد نيز اختصاص به تكرار تحرير وقفنامه واقف اصلی با خط ثلث به شيوه سياه مشق و پرنويسی و بدون گذاشتن فواصل خالی است (سواد بيش از بياض). در اينجا متن وقفنامه اصلی با مركب سياه و آيات كلامالله به خط نسخ مسطر و اسامی متبرك جلاله و رسول اكرم(ص) و امام زمان(عج) و كلمات مهم با مركب سرخ كتابت شده است. تذهيب حواشی اين دو صفحه نيز منحصراً با طلا و به شيوۀ حلكاری و با استفاده از نقوش ختائی كه نشاندهندۀ تسلط نگارگر در بداههسازی است و دو صفحه ديگر نيز با همين شيوه به صورت معادل و متقارن در انتهای كلامالله زيبائی خاصی به مصحف امام زمان(عج) داده است.
پس از خاتمه كتابت سور مباركه قرآن، دعاء مخصوص حضرت امام سيدالساجدين(ع) در هفت صفحه با خط نسخ عالی كتابت شده و سپس در آخرين صفحه رقم كاتب با عبارت «كتبه اقل عبادالهص المجتاج لرحمة اله الملك الغنی احمد النيريزی فی سنه1122 من الهجره»، و در زير آن دعاهای قبل و بعد از تلاوت قرآن كه جای آن در طليعه وخاتمهی قرآن خالی بوده است به خط نسخ عالی با رقم «محمد هاشم (لؤلؤ) اصفهانی» (8) با عبارت «حرره الآثم محمد هاشم فی 1200 من الهجرة النبويه» تكميل شده است.
محصف امام زمان(عج) از جلدی نفيس و بديع برخوردار است. رويه بيرونی جلد از چرم سيه فام ساغری و داخل آن از چرم سرخ رنگی ساخته و پرداخته شده است. نقوش رويه بيرونی جلد تجسم نقش قاليچهای است كه به شيوه سوخت و قالب ضربی اجرا شده كه حاصل آن كتيبهها و نقوش برجسته طلايی در زمينه تيره با درخشش فوقالعاده است، حاشيه لبهی بيرونی جلد نيز با چرم سرخ رنگی ترميم شده و پس از رنگآميزی سيه فام با نقش اسليمی ختائی با طلا نقاشی شده و حاشيهی كتيبهای آن را با احاديث نبوی(ص) در مورد قرآن به خط ثلث با تركيببندی فوقالعاده زيبا و به حالت برجسته كه با استفاده از ده ترنج در هر رويه جلد به فواصل يكسان تقسيم شدهاند. تزئين نموده است.
«قال النبی صلیالله عليه و آله و سلم؛ من جمع القرآن و ظنّ فقيرً فقد حَقّرَ عظيماً»؛ «و قال عليهالسلام؛ مونسُ القبر تلاوۀ القرآن»؛ «و من كلامه عليهالسلام؛ افضل الاعمال الصلوه ثم قرأ القرآن.
صدق النبی من قرأ حرفاً من كتابالله فله حسنه».
قسمت ميانی و اصلی جلد نيز با نقوش برجسته لچك و ترنج و نيم ترنج در وسط و گوشهها آراسته شده است، قابل ذكر است كه نقوش اجراء شده بر يك رويه ابتدائی جلد و رويه انتهائی هم عيناً تكرار شده است، رويه داخلی جلد را هم نقش لچك و ترنج به صورت سادهتر و خلوتتر با همان شيوه سوخت ضربی و با طلا بر روی زمينه قرمز تزئين نموده است. در دو گوشه جلد اثر ترميم شكستگی كامل مشهود است.
تاريخ كتابت قرآن سال 1122 هـ.ق مطابق با دوران سلطنت شاه سلطان حسين آخرين پادشاه سلسله صفويه است (از 1106 تا 1135هـ.ق) در اين سالها ميرزا «احمد نيريزی» در دارالسلطنه اصفهان میزيسته و مورد توجه و احترام شاه و صاحب منصبان دربار صفوی قرار داشته و بدين جهت آثارش را «سلطانی» رقم میزد و ملقب به «قبله الكتاب» بوده است، دارنده و واقف اصلی قرآن، «محمدتقیخان بافقی»، بيگلربيگی و حاكم مقتدر يزد و معروف به خان بزرگ بوده است (9) و با استناد به شرح حال و دوران حكمرانی او كه در پینوشت میآيد نمیتوانسته سفارش دهنده كتابت قرآن به ميرزای نيريزی باشد و نگارنده نيز سندی در اين خصوص نيافتهام؛ میتوان حدس زد پدر تقیخان سفارش دهنده باشد و يا اين كه به رسم هديه از طريقی به دست «تقیخان» رسيده باشد يا اين كه قرآن مذكور جزء ماترك «عنايت سلطان» دائی محمدتقی خان كه او هم حاكم يزد و از امرای شاه «سلطان حسين صفوی» و هم دوره با مرحوم نيريزی بوده، باشد.
به هر حال او اراده میكند كه قرآن مذكور را وقف ناحيه مقدسه مهدويه (عج) كند. بدين جهت وقفنامهای جامع تنظيم و در آن اشعار میدارد كه اولاد ذكور از اعقابش نسل اندر نسل و اكبر مقدم بر اصغر قرآن را تلاوت نموده و ثواب آن را به پيشگاه پربركت حضرت امام عصر(عج) هديه كنند و چنانچه در هر دوره فرزند ذكوری از اعقابش باقی نباشد، توليت قرائت به اعلم مجتهدين زمان كه نايب عام آن حضرت است، مفوض است و هر زمان كه پروردگار متعال اراده فرموده و حضرتش را آشكار ساخت، قرآن به ساحت مقدس مهدوی(عج) تقديم شود كه در اين صورت وقف به انجام رسيده و اختيار در تفويض توليت تلاوت و غير آن با وجود ذیجود قائم آل محمد(ص) خواهد بود.
در هر حال پس از در گذشت «محمدتقی خان» و در ايام سلطه «محمدولی ميرزا» پسر «فتحعلی شاه بردار العباده يزد»، او قرآن را از توليت اولاد تقیخان خارج و وقفنامه اصلی را محو ساخته و نسخه را تصاحب میكند و پس از حوادثی كه منجر به عزيمت شاهزاده قاجار به تهران میشود به همراه اموال او به تهران منتقل میشود، تا اين كه «عبدالرضاخان»(10) (اميرمؤيد) پسر «محمدتقی خان» از حاج «رجبعلی» مجتهد زمان كه ساكن دارالسلطنه تهران بود، استعانت میطلبد و آن جناب نيز حكم عودت نسخة مبارك رابه يزد صادر(11) و فرمان انفاد آن را از فتحعليشاه میگيرد(12) عبدالرضاخان پس از دريافت مصحف علاوه بر كتابت مجدد وقفنامه اصلی در دو صفحه بر طبق مفاد وقف پدر مرحومش(13)، وقفنامه ديگری نيز در تأكيد و توضيح وقفنامه اصلی با مهر خود و مهر شيخ رجبعلی مجتهد در دو صفحه ديكر به تاريخ محرمالحرام سال 1245 هـجری قمری تنظيم(14) و بر طليعه قرآن منضم مینمايد.
چندی بعد ميرزا «سيدعلی حائری» كه از فحول علمای يزد و از اولاد «محمدتقی خان» بود مصحف مذكور را زيارت نموده و با اجازه ايشان كلمه وقف به روی «بسم الله الرحمن الرحيم» در ابتدای هر سوره و نيز شماره اوراق در گوشه راست بالا و عنوان سوره در گوشه چپ بالای اوراق با مركب قرمز نوشته میشود و در حدود سالهای 1300 تا 1307 هـ.ق مرحوم «سيدابوالحسن حائریزاده» (15) قرآن را در يزد و نزد «آقاميرزا محمد حاج جناب» كه از بستگان ايشان بوده میبينيد كه از بیمبادلاتی دارندگان آن جلد و اوراقش دچار شكستگی و پارگی شده است و چون خود مرحوم حائریزاده نيز از اعقاب مرحوم واقف اصلی بود تصميم به نگهداری و احياء نسخه را گرفته و آن را با خود به تهران آورده و به مرمت كار میسپارد و پس از ترميم شكستگی جلد و تثبيت اوراق، چون پيدا كردن و تشخيص اكبر اولاد ذكور از نسل واقف كه به ضرورت زمانه در شهرهای مختلف پراكنده شده بودند، برای مرحوم حائریزاده ممكن نبود و در صورت امكان نيز احياناً به علت اختلافات فاميلی و سياسی احتمال بروز مناقشه و درگيری و مخالفت میرفت از طرف ديگر چون ايشان علاوه بر نمايندگی عضو هيأت مباشرت (كارپردازی) مجلس شورای ملی نيز بوده و از اساس كتابخانه مجلس و اعتبار آن اطلاع كامل داشت و در نظر ايشان كتابخانه مجلس محلی مناسب و مطمئن برای حفاظت از نسخه بود. بنابراين موضوع را در هيأت مباشرت مطرح و درخواست حفظ امانت امام عصر (عج) در كتابخانه را میكند و سپس با رعايت كمال دقت و ثبت و قيد جزئيات و مشخصات نسخه آن را به رسم امانت تا زمان ظهور منجی عالم بشريت به كتابخانۀ مجلس سپرده و از مرحوم ارباب «كيخسرو شاهرخ» مباشر و كارپرداز مجلس رسيد دريافت میكند.
كيخسرو طبق روال معمول پس از ختم دوره فترت جريان امر را به مجلس شورای ملی گزارش داده و امور كتابخانه را شرح داده و موضوع امانت قرآن را مسجّل و تأئيد میكند كه خبر اين گزارش منتشر شده و گروهی ناشناس از اولاد مرحوم واقف يا از مخالفين حائریزاده با جنجال موضوع را تعقيب و فردی به نام نقيبزاده را وكيل رسيدگی به ادعای خود میكند و نقيبزاده نامهای در شكايت از حائریزاده مبنی بر تغيير جلد قرآن و سپردن آن به كتابخانه مجلس به «سيدمحمد تدين» رئيس مجلس شورای كلی در دوره پنجم مینويسد و خواستار محكوميت ايشان و استرداد قرآن میشود. خبر اين هياهو و جنجال به آيتالله «شيخ عبدالكريم حائری» در قم رسيده و از طرف معظم له شرحی به مجلس نوشته شده، بدين مضمون كه خوب است هديه كلامالله را از قم فرستاده و آن را از ارباب كيخسرو خريداری و قرآن را به قم بفرستند.
ارباب كيخسرو هم طرح موضوع و مكاتبات رسيده در هيأت رئيسه مجلس را درخواست مینمايد و با موافقت رئيس مجلس قرآن را از كتابخانه آورده و پس از رعايت احترامات لازمه همگی زيارت نموده و جلد و اوراق و وقفنامههای آن را با دقت ملاحظه و مطالعه كردند. آقای مدرس هم در جلسه حضور يافته و در مذاكرات مشاركت نمودند و گزارش به امانت سپردن قرآن و شكايت آقای نقيبزاده كه ضميمه مراسله يزد بود مطرح شد. موضوع اول تعويض جلد قرآن بود كه با دقت و مشاهده حاضرين معلوم شد كه جلد همان جلد اصلی و در نهايتِ نفاست است كه موافق اظهارات آقای حائریزاده گوشههای آن به علت شكستگی ترميم شده است. دوم در مورد موضوع سپردن قرآن به كتابخانه نيز پس از گفتگو موافقت تامّه حاصل شد كه برای حفظ كلامالله فوق محلی مناسبتر از كتابخانه مجلس نيست، زيرا كه موجبات حفظ و نگاهداری آن با تهيه صندوقچه آهنی و پيشبينیهای لازم برای پيشگيری از حريق و حوادث ديگر فراهم شده است.
سپس ارباب كيخسرو صورت سيزدهمين جلسه هيأت مباشرت مورخ 19 تيرماه 1304 به اين مضمون قرائت نمودند: «آقای حائریزاده نماينده محترم يزد و عضو مباشرت يك جلد كلامالله مجيد خطی به خط مرحوم ميرزا «احمد نيريزی» مورخ 1122 هـ.ق دارای دو ورق مذهبّی مقدمه و سيصد نود و سه ورق مرتين و در آغاز هر ورق نمره زده شده است كه جمعاً 395 ورق است، با سرلوحه مذهبی و جلد سوخته ماشی تيرهرنگ و حاشيه مـّذهب طلائی كه در مقدمه آن شرح وقف از طرف واقف نوشته شده است و چون جائی امنتر از كتابخانۀ مجلس سراغ ندارند، كلامالله مجيد مزبور را تا زمان ظهور حضرت حجة ابن الحسن صلوات الله عليه به رسم امانت در كتابخانه مجلس سپردند و مطابقاً رسيد خدمتشان داده شده است».
در خاتمه جلسه مقرر شد كه به آقای نقيبزاده به مضمون ذيل جواب داده شود:«اولاً بعد از ملاحظه كامل كلامالله مجيد در هيأت رئيسه و مشاهده آن معلوم شد كه جلد آن عوض نشده، و در ساير قسمتهای آن هيچ تغيير اساسی عارض نگرديده است و ثانياً از طرف آقای حائریزاده به عنوان امانت حضرت امام عصر (عج) در كتابخانه مجلس شورای ملی گذارده شده و در دفتر مخصوص كه در اداره مباشرت ضبط است تمام علامات مميزه آن از جلد و عدد اوراق و صفحات و خط راقم قيد شده است. ثالثاً چون در صفحه اول قرآن مزبور قيد شده كه توليت آن با اكبر اولاد ذكور مرحوم واقف است، لازم است كه اكبر اولاد ذكور آن مرحوم خود را به مجلس معرفی نمايد تا با او مذاكره شود و فعلاً كلامالله مزبور در كتابخانه مجلس در محل مناسب و محفوظی به طور امانت ضبط و به احدی داده نمیشود.» (16)
1. جامی، هفت اورنگ، سلسله الذهب، ص 77
2. نجيب مايل هروی، «تأثير قرآن كريم بر هنر اسلامی»، مجله ميراث جاويدان، شماره 58 ص 18 .
3. محمد مددپور، حكمت معنوی و ساحت هنر، چاپ اول، حوزه هنری، تهران، 1371، ص201 و 202
4. نجيب مايل هروی، پيشين، ص 27 تا 29
5. خط نسخ: اين خط تا به صدر اسلام و بالاتر ريشه میرساند لكن از زمان ابنمقله به بعد كه به واسطهی هندسی كردن او، اين خط به قالبی بهتر درآمده مشهور و معروف و قابل توجه گرديد و از آن پس در نوشتن قرآن به كار رفت و قلم نسخ بر خطِ كوفی كشيد. خط نسخ تحت تأثير محقق و ريحان و ثلث و توقيع به قوام آمده و اصلاح شده است اكثر رسالهها و تذكرهها و فرهنگها ابن مقله را واضع خط نسخ دانسته و گويند او آن را از خط ثلث استخراج كرده و خط نسخ تابع ثلث است خط نسخ امروز به دو شيوه نوشته میشود، يكی شيوه ياقوتی (عربی)، ديگری شيوهی نيريزی (ايرانی). شيوه اول كه متمايل به ثلث و توقيع است و آن را از فروع ثلث میشمارند كه از زمان ياقوت مستعصمی تا پيش از نيريزی در تمام ممالك اسلامی و از جمله ايران رايج بوده است. و از اين رو است كه «جعفر بايسنقری» میگويد: لفظ نسخ مصدری است به معنی اسم فاعل يعنی ناسخ، زيرا كه چون اكثر كتابت به اين خط واقع است به تخصيص كتابت كلامالله پس گوئيا كه باقی انواع خطوط را نسخ كرده است هماكنون اين شيوه ياقوتی در ساير ممالك اسلامی رايج است ولی شيوه دوم كه شيوه نيريزی است و چاشنی از نستعليق دارد فقط در ايران متداول است. اين شيوه را ميرزا احمد نيريزی تعليم نموده است (اوائل قرن دوازدهم هجری) طول الف و افراشتههای مناسب در خط نسخ پنج نقطه است. بعضی چهار نقطه هم گفتهاند كه اندازه حروف ديگر از اين مقياس به دست میآيد.
سرعت حركت قلم در نسخ نه به كندی محقق و نه به تندی رقاع است و مانند جهات ديگر آن از نظم و زيبايی منظر به حد دارا اعتدال است و خط نسخ در روشنی و وضوح چون محقق است.
خط نسخ بيش از همه خطوط استعمال داشته و دارد و به خدمت قرآن و چاپ گرفته شده است لكن شيوه نسخی كه در حروف چاپ است اندك تغييری با نسخ قرآنی دارد كه در تهيه حروف چاپ منظور گرديده است و بدين جهت آن را نسخ ميانه مینامند و با مقايسه و دقت اين تغيير و تفاوت معلوم میگردد و تعليم نسخ ميانه از وظايف استادان نيست زيرا ماشين چاپ به هر اندازه كه بخواهند در اختيار میگذارد و نوشتن نسخ ميانه با دستكاری متكلفانه و تصنعی است كه لزومی ندارد.»(17)
6. ميرزا احمد نيريزی: « احمد بن شمسالدين محمد نيريزی» بزرگترين نسخ نويس ايرانی كه او را در اين خط میتوان همپايه ميرعماد در خط نستعليق دانست در نيريز به دنيا آمد و مقدمات خط را نزد آقا «محمدصادق ارجستانی» آموخت سپس به قم رفت و در سلك شاگردان آقامحمد ابراهيم قمی درآمد و از روی خطوط «علاءالدين تبريزی» نيز مشق بسيار میكرد وی پس از مرگ استادش آقامحمد ابراهيم از قم به نيريز برگشت و به مشق پرداخت و پس از تكميل خط سرآمد استادان زمانه شد و شيوه خاصی در خط به وجود آورد كه میتوان آن را نسخ ايرانی ناميد.
«وی سپس در اوج جوانی از نيريز به اصفهان مهاجرت كرد و در حدود سال 1100 در اين شهر مسكن گزيد و در دربار شاه سلطان «حسين صفوی» و نزد امراء و فضلا و هنرمندان عصر با احترام بزيست بزرگان عصر به هنر وی ارج مینهادند و وی نيز آثار گرانبهايی پديد میآورد گويند در مدت عمرش حدود شصت هزار تومان صفوی از دستمزد هنر خود درآمد يافته است نقل كردهاند از درآمد خود به مبلغ اندك اكتفاء نموده و بقيه را انفاق كرده است».( 18 )
« ميرزا احمد عمر خود را به تحرير قرآن و ادعيه و صحايف اشتغال داشته و بسيار نيكو خصال و متّورع بود و به زيارت مكه و مدينه و عتبات عاليات و مشهد مقدس رفته است و از يادگارهای اين سفرها يكی قطعهای است در مديح حضرت رسول اكرم(ص) كه به آب زر روی كاغذ خان بالغ به خط نسخ هنگام زيارت مدينه نوشته است و بيت اول آن اين است.
كفر و ايمان را هم اندر تيرگی هم در صفا نيست دارالملك جز رخسار و زلف مصطفی»( 19 )
و ديگری يك نسخه دعای كميل به خط وی كه در كتابخانه سلطنتی ايران موجود است و آن را در سال 1152 هـ.ق در نجف اشرف كتابت كرده است. نيريزی به مناسبت اختصاص به دربار «شاه سلطان حسين صفوی» «سلطانی» رقم میكرد و بسياری از آثار او به امر اين پادشاه كتابت شده است.(20)
«بعضی قطعات اشعار نيز به خط آن استاد ديده شده است نستعليق و شكسته را نيز خوش مینوشت و از اين قبيل خطوط وی موجود است.
از آثاری كه به خط او ديده شده نودونه مجلد قرآن و هفتاد و هفت صحيفه و بسياری ادعيه و مرقعات ديگر است در يكی از قطعات كه به خط او ديده شده، نوشته است در مدت عمرم شصت هزار تومان حق التحرير و حق الكتابه دريافت داشتهام. از مجموع آثار قلمی اين خوشنويش عاليقدر معلوم میشود كه اين آثار، بين سالهای 1094 و 1177 است كه جمعاً 83 سال میشود و اين نشان میدهد كه استاد از آغاز جوانی به خوشنويس مشهور و ممتاز بوده و عمر درازی يافته است و پس از وفات پيكر وی را به كربلای معلا انتقال دادهاند رحمه الله عليه». (21)
7. با دقت نظرآقای «حميد ملكيان» كارشناس ارشد مرمت نسخ خطی مشخص شد.
8. «محمد هاشمبنمحمد صالح لؤلؤی اصفهانی»، « معروف به زرگر (پدر ميرزا محمدعلی محرم و جدّ عبدالوهاب محرم يزدی شاعر دورهی قاجار) از استادان مسلم خط نسخ در قرن دوازدهم و اوائل قرن سيزدهم است كه در زمان خود در سراسر كشورهای اسلامی شهرت داشت و حتی در خوشنويسی ممدوح شعرای عصر بود و او را در نسخ همرديف عبدالمجيد درويش در خط شكسته نهادهاند. تاريخ وفاتش معلوم نيست آنچه مسلم است، بين سالهای 1172 و 1212هـ . ق حيات داشته و آثاری كه در طول اين مدت برجای گذاشته معرف قدرت وی در خوشنويسی است.»( 22)
9. «محمدتقی خان بافقی» «كه به خان بزرگ مشهور بوده و هست تولدش از صلب «ميرزا محمدباقر» و رحم «فاطمه بيگم» خواهر «عنايت سلطان» از سادات عقيلی در سال 1129 هـ.ق در قصبه بافق اتفاق افتاده بعد از اسارت به اصفهان و مراجعت به يزد و مسقط الرأس خويش (بافق) مشغول تحصيل علم و ادب و كسب كمالات گشته تا موقع حكمرانی «علم خان سفيه» در آنجا بود عمرش نزديك به سی رسيده بود كه جمعی از اكابر يزد با عَلَم خان سر مكابره برداشته و علم به جانب بافق افراشته خان بزرگ را به يزد طلبيدند. «ميرزا اسمعيل كلانتر» و «ميرسعيد مرتضی» وزير صاحب مسجد و «مرادعلی بيك بايندر» و برادرانش در اين دعوت شركت داشتند و چون «محمدتقی خان» مزاج همه را مستعد قبول ديد، دعوت ايشان را اجابت نموده در سال1161قمری عنان عزيمت را به يزد معطوف داشت و آن سال نخستين سال از سلطنت «عليقلی خان افشار» بود كه خان بزرگ با هفتاد تن از دلاوران بافق كه همه در چابكی بینظير بودند به يزد آمده در كوی مالمير فرود آمد و در همان روز ورود از حاج «تقی جندقی» كلانتر كوی شيخ داد و نوكرهای علم خان زهر چشم گرفت بالاخره كار به آنجا كشيد كه علم خان و نوكرانش شبانه نمد بر تخته پلهای قلعه و دروازه كشيدند كه صدای پای ايشان مدعيان را خبردار نسازد و بدينگونه فرار كرده يزد را به خان بزرگ واگذاشتند و يزد از شور و فتنه آرام گرفت. ميرزا «جعفر منشی» مینويسد يزديان به قدری در اين انتخاب شاد شدند كه همان روز جشن گرفته و شادیها آغاز كردند. فرمانداری و حكومت خان بزرگ سالهای طولانی (53 سال) دوام داشت و او در همه اين به كار عمارت و اجرای قنوات كثير در تمامی بلاد يزد و صدقات جاريه مشغول بود و با كمال مهارت زمامداران عصر را هر يك از پی ديگری خشنود و برای خود نگاه میداشت.» (23)
رفتار محمد تقیخان و بستگانش در دوره سلطنت كريمخان زند همواره با قدم حزم و احتياط بود تا گرد كدورتی بر خاطر اوليای دولت ننشيند و از اين رو در آن دوره چندان خسارت متوجه يزد نشد و هر چه بود برای خان بزرگ بود كه بر اثر هدايا و تحف و پيشكشهای شاهانه همه دارايیها و اندوختههای پدران خود را از دست داده و بیچيز شد ولی در حوادث ديگر جبران شده و غنايمی بدستش آمد.
محمد تقی خان گاهی ياغی و گاهی مطيع حكومت مركزی بود و چون دم از استقلال میزد در دل به هيچ يك از مدعيان سلطنت وابسته نبود و تمكين نداشت هر يك از آنان مايل بودند كه يزد را گرفته و تقی خان را منقاد خود نمايند ولی منش و رفتار خان بزرگ با مردم يزد و اطاعت و جانبداری احاد مردم از او كه قدرت بلامنازع او را در منطقه سبب شده بود سلاطين ايران را ناچار به ادامه فرمانداری او با اكتفاء به اخذ ماليات و خراج از او میساخت.(24)
تا اينكه پس ازعمری مجاهده و تلاش در ششم شوال المكرم سال 1312 هـ.ق در سن 84 سالگی به عارضه بيماری رخت از دنيا بر بسته و پيكرش به نجف اشرف انتقال و در پای ضريح اميرالمؤمنين(ع) به خاك سپرده شد. (25)
از خان بزرگ 24 پسر و 26 دختر مخلف شده كه سه پسر ارشد او از فاطمه بيگم خواهر عنايت سلطان كه از سادات عقيلی و سرداران شاه سلطان حسين صفوی بودند به نامهای حاج علينقیخان، حاج عبدالرحيم خان و زينالعابدين خان پس از او به حكومت رسيدند.
10. عبدالرضا خان، چهارمين حاكم از پسران «محمدتقی خان» بود در سال 1238 هـ.ق كه «محمدولی ميرزا» پسر چهارم فتحعلی شاه به حكومت يزد رسيد به دليل نفوذ و اقتداری كه «عبدالرضا خان» در يزد از پدر خود به ارث برده بود او را برای پيشرفت كار خود وزير و پيشكار خويش نمود. در سال 1243 ق. «محمدولی ميرزا» برای دادن گزارش كار حكومت و از ترس حمله «قاسم خان گرجی» حاكم كرمان و نيز به طمع گرفتن حكومت كرمان و نظم دادن به آن ولايت به تهران رفت و پس از رسيدن او به پايتخت «عبدالرضا» تمام زمينها و عمارات او را تصاحب كرد و سپس زنان و فرزندان و بستگان او را با دادن اموال و خرجی راه روانه تهران نمود.
فتحعلی شاه، «حسنعلی ميرزا شجاعالسلطنه والی خراسان» را كه برای قضايای جنگ روس و ايران از مشهد به تهران آمده بود، در همان سال به حكومت يزد و كرمان منصوب و روانه نمود، «شجاعالسلطنه» كه به يزد رسيد، «عبدالرضا خان» او را به شهر راه نداد و سرانجام به لحاظ حمايت مردم يزد از او و لياقت و كاردانی او و وساطت متنفذينی چون شيخ «رجبعلی مجتهد» شاه را راضی كردند كه حكومت يزد را به عبدالرضا خان بدهد و به شجاعالسلطنه نيز دستور داده شد كه دست از محاصره يزد بردارد. در سال 1246 قمری «شفيعخان» حاكم با اقتدار بلوك راور كرمان با عبدالرضا خان وصلت كرد پس از اين مواصلت عبدالرضا خان، شفيعخان را وادار نمود كه از فرمانبرداری شجاعالسلطنه سربتابد، شاه به ناچار عباس ميرزا نايب السطنه خود را در اين سال از آذربايجان خواسته برای فرو نشاندن انقلابات آن نواحی مأمور نمود سر و سامان دادن و تصفيه امور يزد و كرمان جزعی از كارهای عباس ميرزا بود هنگام عزيمت به خراسان در سال 1247ق. علی خان پسر عبدالرضا خان و خانواده او را به رسم گروگان به آذربايجان فرستاد. عبدالرضا خان و شفيعخان كه در كرمان زير نظر خسرو ميرزا بودند پس از رفتن نايبالسلطنه يكديگر را ديدند و از كرمان فرار كردند. شفيعخان به راور و عبدالرضا خان به بهاباد بافق رفت. شفيعخان در راور گرفتار شد و با دو پسرش به قلعه اردبيل فرستاده شدند و عبدالرضا خان كه محصور بود و میدانست كه گرفتار میشود شبانه از بافق فرار كرد و به طرف قائن و طبس رفت و به امير اسداله خان عرب خزيمه حكمران آن حدود پناه برد امير اسداله خان از وی نزد نايب شفاعت كرد و عبدالرضا خان مورد بخشايش واقع شد. بعدها او را با جمعی از اُمرا و خوانين سركش خراسان كه در پيشگاه دولت مقصر بودند در ماه اول سال 1249 ق. با خود به تهران آورد. رضا قلی خان ايلخانی زعفرانلو و محمدخان قرائی ازبزرگترين امرا و خوانين خراسان را در ارگ زندانی نمودند و عبدالرضا خان را در فراشخانه خارج از ارگ نگهداشتند و معلوم شد كه میخواهند با او معامله ديگر انجام دهند. عبدالرضا خان را به وضع بسيار فجيعی كه كمتر مقصر و مجرمی را به آن نحو میكشند كشتند خانواده افخمی از اعقاب عبدالرضا خان هستند. (26)
11.« اعلان شرذمهای از مدارج التفات خاطر همايون پادشاهی دربارهی نواب امير مؤيد خلدالله حشمته»
12. صورت فرمان مبارك انفاد يك مجلد قرآن مجيد وقفی بجهت نواب امير مؤيد
آنكه عاليجاه رفيع جايگاه شهامت و فخامت همراه مجدت و مناعت اكتناه، اخلاص و ارادت آگاه، نتيجه الامراء العظام عبدالرضا خان بيگلربيگی دارالعبادهی يزد به ترادف اعطاف خاطر مهر اتصاف پادشاهی معزز و مباهی بوده بداند كه چون مكنون رأی بيضا ضيای همايون كه كشاف حقايق و ضماير و مفسر دقايق ارادت چاكران صافی سرائر است افتاده كه آيات باهرات اعطاف خاطر مرحمت شامل به ظهور تفقدات كامل دربارهی آن عاليجاه متواتر و متواصل و از تواتر آثار التفات ضمير وحی ترجمان پيوسته صدر صداقت او را شرحی تازه حاصل آيد، درين وقت كه يك مجلد كلامالله مجيد از نفايس منقولهی دارالعبادهی يزد منظور انظار زيارت افتاد و از قراين معلو شد كه قرآن مكرم از آن خانوادهی صداقت نشان و يكی از اسباب دعاگويی و ثنا طرازی ايشان بوده به رسم عنف و اجحاف سمت انتزاع يافته، باز به جهت آن عاليجاه منظور و چون عاليجناب مقدس القاب فضايل و فواضل مأب، افاضت و افادت انتساب، حقايق و شرايع نصاب، جامع معالم الفروع و الاصول، حاوی معارف المعقول و المنقول، عمده العلماء و المجتهدين، زبده الفضلاء و المحققين، كهف الحاج و المعتمرين حاجی رجبعلی را بعد از حصول تكرير مجالس حضور سعادت نشان و استفاضه
از فيوضات صحبت معارف آيت ايشان عزيمت معاودت بود انفاد آن مصحوب معزی البه مناسب بود. بايد آن عاليجاه شهود اينگونه مراحم را كهف حصول مأرب و عودهی حدوث نوايب دانسته از قرآن فجر الی غسق اليل تلاوت مصحف ثنا طرازی را به اتفاق اعراف دولتخواهان با وفاق بیتوريه نفاق زبور زبان ارادت دارد و از فاتحهی فلق تا نجم تكوير شمس در جمع احزاب اخلاص به تكاثر اسباب اختصاص افزايد و در عوض قصص واقعه و استدعای مقاصد مأموله بیزلزال مخافت اقدام نموده در معرض كمال التفات شاهانه به عز انجاح و شرف اسعاف مقرون داند و در عهده شناسد. »(27)
14. بازنويس وقفنامه اصلی قرآن
فاتحه هر كتاب مستطاب و اساس هر خطاب مقرون به صواب حمد كريمی است وهاب عزّ شأنه و جَلَّ برهانُه كه فرقان حميدش خط نسخ بر زُبُر اولين كشيده و قدرت كاملهاش ندای معجز اوای قل لئن اجتمعت الأنس و الجن علی ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيراً بگوش اهل هوش رسانيده مُنزّل كتابيست هدايت آيات اعجاز مَاب كه از خجلت لوامع آن زبور پر نور بيضای جهان آرای در ليالی ديجور چون يد بيضای موسوی در ايام فرعون كفور در جيب اختفاء از مهابت آيتش كه و لو ان قراناً سيرت به الجبال و قطعت به الارض او كلم به الموتی نيرنگ زمانه گوناگون و حبال احتيال روزگار بوقلمون چون حبال و عصی سحره ذو فنون مصداق و لا يفلح الساحر حيت اتی مرسل رسولی بلسان عربی مبين كه فتح ابواب آن از اعشار معشار معجزات باهرات آن سيد بشر و قصص انبياء ماضين در هر حالی از حالات آن خواجه كائنات منطوی و مضمر مطلع الانواری كه چون به انگشت مبارك اشاره فرمود ماه ضياء اكتفاه از پی تقبيل انامل فيض شواملش لب گشود و شاهد هدايت معاهاد اقتربت الساعه و انشق القمر از حجاب آغوش قدس نبوتش وحی جلوه نمود قبله الاحراری كه چون از بطحاء موصوف و علا هجرت گزيد خانه قدس آشيانه اول بيت وضع للناس للذی ببكه مباركاً و هدی للعالمين در حرمان مقدمش سياه پوشيد محمد سيد الكونين و الثقلين و الفريقين من عرب و من عجم صلوات الله و سلامه عليه ابد الابيد و علی اله الابرار الاطهار افضل ما صلّيت علی ابراهيم و آل ابراهيم انك حميد مجيد و بعد مقصود از تحرير اين كلمات خيريت شهود و تسطير اين كلام صلاحيت آمود آن كه هدايات جليله و توفيقات جميله شامل حال فرخنده فال عاليجاه معلی جايگاه و عظمت حشمت و اقبال دستگاه اُبهت جلالت و بسالت انتباه شوكت و مناعت و نصفت اكتناه ايالت و معدلت و مروت پناه منبع الجود و الإحسانی كه از آن نام حاتم از مصحف كَرَم و كان آيت كريمه در شأن اوست نازل خان عظيم القدر و الشأنی كه اگر احدی نيرنگ مخالفت او را در دل بیرنگ نقش سجل بندد رشته نفس زنجيردار آن نابكار را در گلو افتد و هر گاه كسی از فرمان واجب الاذعانش اغماض نمايد به مژگان شقاوت توأمان بر مردمك ديدهای ثمره روان را خنجر كينی گشايد و چنانچه نقيض امر مطاعش در خاطر عكس صورت بندد در حصار آئينه استوار الی الأبد الأبد محبوس ماند و طريق استخلاص آن را به هيچ وجه نداند سبقت السابقين فما تُجازی و جاوزت العُلاء فلا تعالی اقلت منك طرفی فی اسماء و ان طلعت كواكبهن خصالاً و حروف قدر تو را صورت فلك صفريست كه عكس قاعده مابين فتاده از ارقام العظيم العظيم الناسل من الجواد السخی الباذل المعظم المفخم الجلاجل اعنی وكلاء اجلاء ذوی العز و الاعتلاء امير الامراء العظام مخدوم الخوانين الكرام محمد تقی خان بيگلربيگی برو سادة عظمت متكی دارالعبادهی يزد دام اقباله العالی گرديد وقف شرعی و حبس مُخلّد مُؤبّد دينی نمود اين قرآن مجيد و فرقان حميد را دام عزّه و شرفه بر ناحيه مقدسه مهدویّه عليه الاف صلوات و تسليمات و تحيه مشروط بر آن كه وكلاء واقف را عمر شريف قرار و حياه مستعار پايدار بلغه الله الی منتهی الاعمار باشد
خود تلاوت و قرائت نموده ثواب آن را به ناحيه مقدسه اهداء و اتّحاف فرمايند و بعد از وكلاء واقف موفق اولاد امجاد ذكور به تلائت آن اشتغال نموده ثواب آن را به كيفيت متقدمه اهداء نمايند اكبر مقدم بر اصغر و در هر مرتبه از مراتب در اوان ظهور افتتاح نور كه قائم آل محمد عليه صلوات الله الملك المحمود الاحمد خروج فرمايند به فرموده حقيقت آمود مبارك عمل نمايند و توليت آن را مفوض فرموده وكلاء واقف اوقفه الله تعالی علی المواقف مادام الحيوه به نفس نفيس خود و بعد از ردّ زندگانی و وصول به حيات جاودانی به اكبر اولاد ذكور و هكذا علی النهج المذكور در هر مرتبه الی ان يملأ الله الارض عدلاً و قسطاً بعد ما ملئت ظلماً و جوراً كه اختيار در تفويض توليت تلاوت و غيرهما برگزيده حضرت آفريدگار عليه الصلوه والسلام است و اگر چنانچه در طبقهای از طبقات قبل از ظهور خليفه الله عليه التحيه و الثناء وكلا واقف مُعظّمٌ اِلَيه را معاذالله عَقَبی نباشد و نسلی نماند قيام به توليت و قرائت آن مفوّض است به عالم ربانی و متشرّح صمدانی كه در آن وقت ساكن بلده باشد و عند التّعدد و التّشاح به قرعه شرعیّه تميز خواهد يافت كه چون ايشان نايب عام امام عجل الله فرجه میباشند در خصوص امر مزبور نيز به ضابطه نيابت دارند و صيغه وقفيت بالعربيه و الفارسيه جريان يافت واقف، قرآن مزبور را از ملكيت اخراج و به عنوان توليت متوجه قرائت هستند وقفاً لازماً جازماً صحيحاً شرعياً، خَرنده و فروشنده و طمع كننده و تغيير دهنده حرفی از وقفيت مزبوره، ملعون ازل و ابد و در حجيم اليم مخلّد باد.
بمحمد و آله الاطهار الامجاد
15. وقفنامه مجدد عبدالرضا فرزند واقف اصلی
«بسم الله الرحمن الرحيم ـ امّا بعد حمدالله الواقف علی السرائر و الصلوه و السلام علی محمد و آله سادات الاوايل و الاواخر پس مخفی نماناد كه اين مجلد كلام الله مجيد را عز قائله بندگان جنت مكان غفران نشان خان سعيد مغفور عليين آشيان والد ماجد بزرگوار عديم الاقرانم محمدتقی خان افاض اله علی روحه شابيب الغفران وقف شرعی مؤبّد و حبس صريح ملّی مُخلّد فرموده بودند به شرايط مقرره معلومه مكتوبه بر ظهر آن و نواب محمد ولی ميرزا، ايام حكمروائی اين ولا از تصرف متوليان شرعی از سلسله، انتزاع و وقفنامهی آن را محو ساخته به خاصّه خود تصرف نمود در اين وقت كه آفتاب رأی همايون پادشاه شريعتپرور بر حقيقت احوال پرتو اطلاع افكند به اظهار شمول و مراحم و عواطف خاطر مهر انتما، آن را به جهت اين نيازمند درگاه خدا ابن المرحوم المعظم عبدالرضا مصحوب سركار فضايل و فواضل آثار حقايق و دقايق شعار شرايع و معالم آثار علامی فهّامی مجتهد الزمانی حاجی رجبعلی سلمه الله تعالی انفاد فرمودند بناءً عليه اين نيازمند هم مجدداً آن را به شرايط مقرره معلومه سركار جنت مدار واقف معظم بعينها وقف موبّد صحيح شرعی و حبس مخلّد صريح ملّی نمودم و جميع شرايط مقرره را در وقف ثانوی آن مراعات كردم وقفاً مطابقاً لما وقف الواقف المعظم وجباً موافقاً له حاوياً لشرايطه من امتناع الاشتراء و البيع و الرهن و الهبه و جرت الصيغه الشرعيه بالعربيه و الفارسيه فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه علی الذين يبدلونه و حرر فی شهر محرم سنه 1245.»
16. «سيد ابوالحسن حائریزاده» فرزند مرحوم ميرزا «سيد علی حائری»، متولد 1267 هـ.ش در مشهد، دارای تحصيلات قديم در اصفهان و يزد نزد علمای روز بود و از روحانيون به شمار میرفت. چون عنفوان جوانی او همزمان با مشروطيت بود و از همه بالاتر در اصفهان با سيد حسن مدرس روحانی و سياستمدار معروف آشنايی يافت، سودای سياست داشت و تدريجاً در محافل سياسی داخل شد. در سی سالگی كانديدای مجلس شورای ملی شد و در دوره چهارم از يزد به پارلمان راه يافت. در دوره پنجم كه مجدداً از يزد وكيل شد، رسماً با مرحوم مدرس، ملكالشعرای بهار و زعيم و چند تن ديگر به تشكيل اقليت پارلمانی پرداختند و حائریزاده از اين رهگذر اسم و رسم زيادی يافت. حائریزاده از همگامان مدرس بود. مواضع او قبل از سلطنت رضا شاه با مدرس يكسان بود و پس از شهادت او نيز در اين يگانگی استوار ماند. وی در دوره ششم نيز وكيل مجلس بود ولی داور او را به دادگستری دعوت كرد و مستشار ديوان كيفر شد. زمانی نيز مدير صندوق صغار دادسرای تهران بود. بعد از شهريور 1320 مجدداً حائریزاده وارد سياست شد و خود را كانديدای انتخابات از يزد نمود ولی وجود افرادی مانند سيد كاظم جليلی، دكتر طاهری و سيد ضياء الدين طباطبايی مانع از اين بود كه حائریزاده وارد مجلس شود.
قوامالسلطنه در سال 1325 حزب دموكرات ايران را تشكيل داد و حائریزاده نيز در آن حزب از موسسين بود. در انتخابات دوره يازدهم از طرف حزب مجری انتخابات در خراسان شد و خود نيز كانديدای سبزوار گرديد. مجلس پانزدهم كه مخلوق قوامالسلطنه بود، خيلی زودتر از آنچه تصور میرفت، چهره واقعی خود را نشان داد و در اولين مقاومت مجلس در مقابل رئيس دولت، حائریزاده نيز كم كم از او روی برگردانيد و مشغول اجرای سياستهای خاص خود شد. در دوره پانزدهم قوامالسلطنه خيلی زود جای خود را به حكيمالملك داد و حكيمالملك نيز كابينه را به هژير سپرد و هژير هم تحويل ساعد داد. حائریزاده در حكومت اين افراد در نقش يك اقليت تندرو قرار گرفت و با چند تن ديگر از وكلا به استيضاح و ساقط كردن دولتها پرداختند. حائریزاده از اين جهت برای مردم يك نماينده دلسوز و تا حدی مصلح قلمداد شد.
در انتخابات دوره شانزدهم قانونگذاری با كمك و مساعدت سرلشكر زاهدی، چند تن از افراد جبهه ملی از تهران به پارلمان راه يافتند. از جمله حائریزاده كه عضو اين جبهه بود وكيل مردم تهران در مجلس شورای ملی شد.
دوره شانزدهم مجلس را بايد يكی از ادوار تشنج دانست. اقليت هفت نفری كه حائریزاده هم عضو آن بود، دولتها را شديداً در فشار قرار داده بودند، مخصوصاً فكر ملی شدن صنعت نفت در اين دوره قوت گرفت و ظاهراً اقليت آن را تعقيب میكرد. نطقهای حائریزاده در اين دوره بر ضد ساعد، منصور و رزمآرا نخستوزيران وقت، بسيار تند و تحريكآميز بود. در اواخر دوره شانزدهم رزمآرا نخست وزير كشته شد و چند روزی علاء حكومت كرد تا سرانجام رهبر جبهه ملی به پيشنهاد ليدر اكثريت (جمال امامی) به نخستوزيری رسيد و پس از مدت كوتاهی انتخابات دوره هفدهم به طور نيمبند انجام گرفت و حائریزاده اين بار هم وكيل تهران شد و در جريان ملی شدن صنعت نفت بسيار فعال بود. ابتدا موافق دكتر مصدق بود و همراه او در تحصن دربار شركت داشت. اما در اين دوره جبهه ملی متلاشی شد و حائری زاده نير در صف مخالفان قرار گرفت و مبارزات او با دولت شروع شد. حائریزاده ميل داشت با عنوان سفير فوقالعاده و سيار به كشورهای اروپايی برود ولی دولتی كه خود او نيز يكی از بنيانگذاران آن بود، به اين تقاضا اعتنا نكرد، حائریزاده هم در صف مخالفين جدی قرار گرفت.
بعد از به هم خوردن دوره هفدهم، حائریزاده تحت تعقيب بود ولی كودتای 28 مرداد او را نجات داد و مورد توجه سپهبد فضلالله زاهدی قرار گرفت و به مأموريت سفارت سيار اعزام شد. در انتخابات دوره هجدهم مجلس شورای ملی، وكيل اول تهران گرديد ولی به علت خوی مخالفتی كه با همه دولتها داشت، با زاهدی نيز نساخت و در سلك مخالفين او او قرار گرفت. خصوصاً هنگام طرح مسئله نفت، به وزير دارايی كابينه (دكتر علی امينی) حملات زيادی نمود.
حائریزاده تا پايان دوره هجدهم، در مجلس شورای ملی بود. بعد از آن ديگر كاری نتوانست انجام دهد و با حقوق بازنشستگی و رتبه يازده قضايی امرار معاش میكرد. حائریزاده در طول حيات سياسی خود، مدتی توقيف و زندانی شد و زمانی نيز در تبعيد به سر برد. وفات او در سن4 8 سالگی در 1351 هـ.ش در تهران اتفاق افتاد.28
16. دفتر صورت جلسه هيأت رئيسه مجلس شورای ملی، دوره پنجم، دوم آبان ماه 1305، موجود در مخزن خطی كتابخانه مجلس
17. عباس سرمدی، دانشنامه هنرمندان ايران و جهان اسلام، هيرمند، تهران، 1380، ص67
18. حبيباله فضائلی، اطلس خط، چاپ زيبا، اصفهان، 1350، ص353
19. مهدی بيانی، احوال و آثار خوشنويسان، انتشارات علمی، تهران، 1358، ص 1029
20. حبيباله فضائلی، پيشين، ص 354
21. مهدی بيانی، پيشين، ص 1030 و 1041
22. حبيباله فضائلی، پيشين، ص 355
23. عبدالحسين آيتی، تاريخ يزد، چاپخانه گلبهار، چاپ اول، يزد، 1317، ص 360
24. مهدی بامداد، شرح حال رجال ايران، تلخيص ذبيحاله عليزاده اشكوری، انتشارات فردوسی، تهران، 1384، ص 191
25. محمدجعفر بن محمد حسين نائينی، جامع جعفری، به كوشش ايرج افشار، چاپخانه بهمن، تهران، 1353، ص 462
26. مهدی بامداد، پيشين، ص 434
27. محمدجعفر بن محمد حسين نائينی، پيشين، ص 680 تا 684
28. پروانه بابائی، سايت مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، رجال). www.iichs.org )