بيست و پنجمين روز از ارديبهشت را روز بزرگداشت فردوسی و كتاب ارزشمند شاهنامه ناميدهاند. وجه غالب اين اثر كه از قلم حكيم سخن ملك ايران، فردوسی، سروده شده، اساطير و تاريخ ملتی است كه همواره در كشاكش تاريخ با فراز و فرودهای فراوانی روبرو بوده است.
شاهنامه مشحون از داستانهايی است كه آمال و آرزوهای يك ملت را در قالب اساطير و داستان به تصوير كشيده است. آرزوهای ايرانيان برای پاسداشت از حريم خاك خود، نابودی دشمنانی چون افراسياب، رهايی بردگان از چنگال ضحاك، به سلامت رستن بیگناهانی چون سياوش از آتش نمروديان و... است.
صاحبنظران بسياری درباره شاهنامه پژوهش كردهاند و بيت بيت آن را مورد بررسی قرار دادند، اما در ميان اين پژوهشها و تحقيقات يا به رنگ توحيدی در خلال اين داستانها توجه نشده و يا اگر هم تأملی صورت گرفته بر مقدمه اثر و ذكر اشاراتی به ارادت سراينده به اهل بيت مكرم رسول خدا(ص) بسنده شده است.
با تورق و مطالعه ابياتی از اين كتاب سترگ، درمیيابيم كه حكيم توس در لابهلای اين داستانها و اساطير، چنان از خدا ياد میكند و بر ابيات اساطيری خود رنگ خدا میزند كه گويی قصد داشته تا آشتی و پيوندی ميان اعتقادات اسلامی و باورهای كهن بزند. وی با اين كار، آيينه تمامنمای ملتی شد كه بعد از پذيرفتن اسلام و ايمان آوردن به خدای يگانه، باورهای درست گذشته خود كه با دين و آيين الهی متضاد نبود را حفظ كردهاند.
از نخستين صفحات اثر، به ابياتی برمیخوريم كه شاعر در ديباچه آن به بيان اعتقادات دينی و باورهای خود پرداخته است. در اين مقدمه، فردوسی را حكيمی مسلمان و شيعه میشناسيم كه در روزگاری كه پادشاهی سفاك چون محمود غزنوی حكومت میكرد، بر شيعه بودن خود تأكيد میكند:
«به نام خداوند جان و خرد
كزين برتر انديشه بر نگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزیده رهنمای
خداوند كيوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهيد و مهر
ز نام و گمان و نشان برتر است
نگارنده بر شده پيكر است
به بينندگان آفريننده را
نبينی مرنجان دو بيننده را...»
كه در بيت آخر، به اعتقاد كلامی شيعيان و معتزله مبنی بر عدم رؤيت پروردگار، برخلاف اشاعره، تأكيد میكند.
وی در ادامه، به آفرينش خلقت اشاره میكند و سرچشمه همه خلقت و كائنات را پروردگار میداند:
«از آغاز بايد كه دانی درست
سر مايه گوهران از نخست
كه يزدان ز ناچيز چيز آفريد
بدان تا توانايی آرد پديد
سر مايه گوهران اين چهار
برآورده بیرنج و بیروزگار
چو دانا توانا بد و دادگر
از ايرا نكرد ايچ پنهان هنر...»
حكيم توس، ديباچه اثر را به ذكر مدح خداوند ختم نكرد، او نيز همچون بسياری از شاعران پارسیگوی ديباچه اثر را به نعت رسول مكرم اسلام (ص) زينت بخشيده است:
«تو را دانش و دين رهاند درست
در رستگاری ببايدت جست
وگر دل نخواهی كه باشد نژند
نخواهی كه دايم بوی مستمند
به گفتار پيغمبرت راه جوی
دل از تيرگیها بدين آب شوی...»
وی در ادامه، اعتقادات خود را آشكارا بيان میكند و با ذكر بيتی كه به حديث معروف پيامبر اسلام (ص) در رابطه با امام علی (ع) اشاره دارد، بر شيعه بودن خود مهر تأييد میزند:
«كه من شهر علمم عليم در است
درست اين سخن قول پيغمبر است
گواهی دهم كاين سخنها ز اوست
تو گويی دو گوشم پر آواز اوست
منم بنده اهل بيت نبی
ستاينده خاك پای وصی...»
از ديگر وجوهی كه در اين اثر میتواند بر تلفيق رنگ توحيد با اساطير تأكيد داشته باشد، نيايش شخصيتهای موجود در شاهنامه است كه به اقتضای حال با پروردگار خود سخن میگويند. به عنوان نمونه در نامه كيخسرو به پدرش (كاوس) میبينيم:
«چو در پيش يزدان گشايی دو لب
نيايش كن از بهر من روز و شب ...»
از ديگر وجوه اين نيايش، توسل پهلوانان به خدا هنگام سختی و نوميدی است. در داستان بيژن وقتی با هومان تورانی میجنگد و میبيند كه هومان زورش بيشتر است، دست به دعا برمیدارد:
«بخورد آب و برخاست بيژن نه درد
ز دادار نيكی دهش ياد كرد
تن از درد لرزان چو از باد بيد
دل از جان شيرين شده نا اميد
به يزدان چنين گفت كای كردگار
تو دانی نهان من و آشكار
اگر داد بينی همی جنگ من
وزين جستن كين و آهنگ من
زمن مگسل امروز توش را
نگهدار بيدار هوش را ...»
همچنين در جستجوی كيخسرو به دنبال افراسياب، وقتی از يافتن افراسياب نا اميد میشود، تنها چاره را توسل و دعا به خدا میبيند:
« همه شب به پيش جهان آفرين
همی بود گريان و سر بر زمين »
علاوه بر اين، وقتی سپاه ايران در برف و سرما گرفتار میشود و بيم مرگ و نيستی میرود باز هم سپهداران و پهلوانان دست نيايش و دعا به سوی خدا میبرند:
«سپهدار و گردنكشان آن زمان
گرفتند زاری سوی آسمان
كه ای برتر از دانش و هوش و رأی
نه بر جای و در جای و هر جا به جای
همه بنده پر گناه توايم
به بيچارگی دادخواه توايم
در اين برف و سختی تو فرياد رس
نداريم جز تو كسی دادرس »
شاهنامه پر است از اين ابيات كه يكايك شخصيتها در مواقع سختی و آسايش به راز و نياز میپردازند. از ديگر مواردی كه شايد بتوان در اين جرگه به حساب آورد، ظلم ستيزی شخصيتهای مثبت شاهنامه است. آنان در اين راه میكوشند تا با تلاش ظلم را از بين برده و بندگان در بند را نجات دهند كه البته در پايان اين جنگ، موفقيت را از جانب خداوند میدانند.
آنچه ذكر شد، كوتاه نظری است كه حكيم توس را نبايد تنها ناظم و سراينده داستانهای اساطيری بدانيم.