امام محمدباقر(ع)؛ وارث عظمت پيامبر(ص)
کد خبر: 2436321
تاریخ انتشار : ۰۲ آبان ۱۳۹۱ - ۰۸:۵۵

امام محمدباقر(ع)؛ وارث عظمت پيامبر(ص)

گروه فعاليت‌های قرآنی: در ميان امامان دوازده‏ گانه خاندان نبوّت(ع)، امام باقر(ع) از ويژگی‌های خاصی برخوردار است، مادرش فاطمه دختر امام حسن(ع) بود، از اين رو او را وارث عظمت پيامبر(ص) از ناحيه پدر و مادر می‌دانند.

در ميان امامان دوازده‏گانه خاندان نبوّت(ع)، امام باقر(ع) از ويژگی‌های خاصّی برخوردار است. مادرش فاطمه دختر امام حسن(ع) بود، از اين رو او را وارث عظمت پيامبر(ص) از ناحيه پدر و مادر می‏دانند.
در يكی از احاديث معتبر، معروف به «حديث ‏لوح»، خداوند در شأن ايشان می‏‌فرمايد: «وَاِبْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمـَحْمُودِ مُحَمَّدٌ، الْباقِرُ عِلْمِی، وَ الْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِی؛ و پسر امام سجّاد همانند جدّ پسنديده‏‌اش پيامبر(ص) است، يعنی محمّد باقر(ع) كه شكافنده علم من، و كانون حكمت من می‏‌باشد».
و امام صادق(ع) در شأن ایشان فرمود: «اِنَّ لاَبِی مَناقِبٌ لَيسَتْ لاَحَدٍ مِنْ آبائِی؛ همانا برای پدرم (امام باقر) فضايل و كمالاتی هست كه هيچ يك از پدرانم دارای آن مناقب نيستند.» بر همين اساس امام خمينی ـ قُدّس سِرُّه ـ در وصيت‏ نامه الهی سياسی خود، از امام باقر(ع) باعظمت مخصوص ياد كرده و می‏‌فرمايد: «ما مفتخريم باقرالعلوم كه بالاترين شخصيت تاريخ است، كسی كه جز خداوند تعالی و رسول(ص) و ائمّه معصومين(ع) مقام او را درك نكرده و نتوانند درك كرد، از ماست».
عصر امام باقر(ع)
با روی كار آمدن معاويه و سپس حاكمان جبّار و فضيلت‌كش بنی‌‏اميه، اسلام ناب محمّدی در انزوای كامل قرار گرفته بود و همه ابعاد زندگی مسلمانان در تاريكی جهل، تعصّب، خفقان فريب، زر و زور و انواع انحراف‌ها و آلودگی‌ها و نامردمی‏‌ها فرو رفته بود. بنی‌‏اميه به قدری افكار مردم را مسموم كرده بودند و با تهاجم فرهنگی خود، عقل‌‌ها و انديشه‏‌ها را ربوده بودند، كه يزيد و سردمداران شرک و نفاق، امام حسين(ع) جگر گوشه رسول خدا(ص) و يارانش را با آن وضع فجيع كشتند، و همه ارزش‌های اسلامی را تار و مار كردند، در عين حال به حكومت ننگين خود ادامه دادند، شراب نوشيدند، خوش رقصی كردند و به نام اسلام، تعاليم حضرت محمّد(ص) و حضرت علی(ع) را زير پای ناپاک خود قرار دادند، شرايطی به وجود آوردند كه ياد كردن از نام امام حسين(ع) قدغن بود و می‏‌خواستند آثاری از خاندان نبوّت باقی نماند.
در اين دوران می‌بينيم كه اكثر مردم در عمل از دين و خاندان پيامبر(ص) روی برگرداندند و تنها چهار نفر در محضر امام سجّاد(ع) باقی ماندند. پس قبل از هر چيز سزاوار بود كه يک انقلاب عميق و گسترده فرهنگی صورت گيرد، و آحاد مردم بين اسلام رسول خدا(ص) و حضرت علی(ع) با اسلام حاكمان جبّار اموی، فرق بگذارند، تا پس از اين انقلاب فرهنگی بتوان اسلام ناب را از زير ابرهای تيره و تار بيرون آورد و آن ابرها را كنار زد تا نور ولايت امامان راستين، چون خورشيد، در آسمان اسلام ناب همه جا را روشن كند و چنين كار مهمّی جز با انقلاب فرهنگی فراگير، راه ديگری نداشت.
زمينه‏‌سازی و پايه‌گذاری انقلاب فرهنگی
امام سجّاد(ع) در فرصت‌هايی كه به دست آورد، توانست با بهره‏‌گيری از پيام خون شهيدان كربلا، زمينه‏‌های چنين انقلاب فرهنگی را به وجود آورد، ولی به دنبال اين زمينه‏‌ها، نياز به قيام و نهضت فرهنگی بزرگ‏ مردی از خاندان نبوّت بود، تا با پشتوانه آن زمينه‌ها، تشكيل حوزه علميه و تربيت شاگردان، پرده ‏ها را بشكافد و علوم ناب اسلام را آشكار كند و در معرض افكار جهانيان قرار دهد، آن بزرگمرد امام باقر(ع) بود، كه خداوند او را برای پايه‌گذاری چنين انقلابی، ذخيره نموده بود. او خود در ايام كودكی (در حدود چهار سالگی) در كربلا حضور داشت، همه صحنه‏‌ها را ديده بود با اسيران از كربلا به كوفه و از آن جا به شام ره سپرده بود، خطبه‌های پدرش و عمّه‌هايش زينب، ام‏‌كلثوم و فاطمه بنت‌الحسين(ع) را شنيده بود، و به خوبی دريافته بود كه تاريخ اسلام به قهقرا برگشته، بايد به ياری شهيدان كربلا شتافت و به آرمان‌های آنها كه آشكار نمودن اسلام واقعی‌ست جامه عمل پوشانيد.
بر همين اساس، بارها پيامبر اسلام(ص) از او به عنوان «باقرالعلوم» (شكافنده علم‏‌ها) ياد كرده بود، و جابر‌بن عبداللّه انصاری صحابی معروف رسول خدا(ص)، سخن پيامبر(ص) را به طور مكرّر برای مردم می‌خواند، تا بيدار شوند، و چون هاله‌‏ای به گرد باقرالعلوم حلقه زنند، و آب زلال اسلام را از سرچشمه حقيقی آن به دست آورند. پيامبر(ص) به جابر فرموده بود: «اِنَّكَ سَتُدْرِكُ رَجُلاً مِنّی اِسْمُهُ اِسْمی، وَ شَمائلُهُ شَمائلی، يبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْرا؛ ای جابر، تو به مردی از خاندان من می‏رسی كه هم نام و هم شكل من است، علم را می‏ شكافد، و درهای دانش را می ‏گشايد، و آن دانش را تفسير و توضيح می‏دهد».
خداوند عمر طولانی به جابر داد، تا آن وقت كه امام باقر(ع) را در دوران كودكی در محضر پدرش امام سجّاد(ع) مشاهده كرد، نزد او آمد و گفت: «بِاَبِی اَنْتَ و اُمّی، اَبُوكَ رَسُولُ اللّهِ يقْرِئُكَ السَّلام وَ يقُولُ ذلِكَ؛ پدر و مادرم فدايت، پدرت رسول خدا(ص) به تو سلام رسانيد و چنين فرمود».
روزی جابر نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: «يا باقِرُ اُشْهِدُ بِاللّهِ اَنَّكَ قَدْ اوُتيتَ الْحُكْمَ صَبِيا؛ ای شكافنده علوم، خدا را گواه می‌گيرم كه در خردسالی به تو حكمت و علم (امامت) داده شده است».
زمانی ديگر نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: «يا باقِرُ اَنْتَ الْباقِرُ حقّا، اَنْتَ الّذی تَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْرا؛ ای باقر! تو به راستی شكافنده علم هستی، تو اعماق علم را با شكاف عميق، می‏‌شكافی و اسرار و پنهانی‌های علم را آشكار می‏سازی».
اينها همه خبر از آينده می‏ داد، و يك نوع زمينه‏‌سازی قلب‌ها، و جلب توجّه مردم به سوی امام باقر(ع) بود، تا او و موقعيت و شخصيت ملكوتی و علمی او را بشناسند، و خود را برای پذيرش انقلاب فرهنگی ‏اش آماده سازند.
نموداری از انقلاب‏ فرهنگی ‏امام‏ باقر(ع)
امام باقر(ع) از فرصتی كه بر اثر رويارويی بنی‌عبّاس با بنی‌‏اميه پيش آمده بود استفاده كرد و به تشكيل حوزه علميه، و تربيت حدود ده هزار شاگرد پرداخت، و بدين‌سان كاری عميق و فرهنگی را پايه‏گذاری نمود كه بعدها فرزندش امام صادق(ع) با حدود چهار هزار شاگرد آن را توسعه داد امام باقر(ع) شاگردان برجسته‌‏ای مانند: محمّد‌بن مسلم، زُراره، ابوبصير، جابر‌بن‌يزيد جُعفی، ابان بن تغلب، حُمران بن اعين، سَدير صيرفی، ابوصباح كنانی، عبدالله‌بن ابی يعفور و... تربيت كردند، كه هر كدام فقيهی بزرگ و محدّثی سترگ، و عارفی دل‌آگاه و مرجعی ربّانی شدند، و نقش به‌سزايی در گسترش اسلام ناب و فرهنگ تشيع داشتند. جابر جُعفی می‏گويد: «هيجده سال در خدمت سرور انسان‌ها حضرت محمّد بن علی(ع) بودم، و از خرمن پرفيض او خوشه ‏چينی می‌‏كردم، هنگام خداحافظی و وداع ـ برای مراجعت از مدينه به كوفه ـ تقاضا كردم باز مرا بهره‏‌مند سازد، فرمود: پس از هيجده سال عرض كردم: «آری شما دريايی هستيد كه آبش تمام نمی ‏شود و به قعر آن نمی‏ توان رسيد. فرمود: سلام مرا به شيعيانم برسان، و به آنها اعلام كن كه بين ما و خداوند خويشاوندی نيست، و به پيشگاه خدا كسی جز در پرتو اطاعت و عمل، نزديك نگردد. ای جابر كسی كه خدا را اطاعت كند و ما را دوست بدارد، او دوست ما خواهد بود، و كسی كه نافرمانی خدا كند، دوستی ما به حال او سودی نخواهد بخشيد». نقل شده است كه جابر هفتاد هزار حديث، از امام باقر(ع) آموخت.
يكی از شاگردان برجسته امام باقر(ع) ابان بن تَغْلب است كه امام باقر(ع) به او فرمود: «اِجْلِسْ فِی مَسْجِدِ الْمَدينَةِ وَ اَفْتِ النّاسَ فَاِنّی اُحِبُّ اَنْ يری فِی شِيعَيتی مِثْلُكَ؛ در مسجد مدينه بنشين، و برای مردم فتوا بده، چرا كه من دوست دارم در ميان شيعيانم فردی مثل تو ديده شود».
نهضت فكری و حوزه علمی و مجالس تدريس امام باقر(ع) در مدينه در سطحی بود كه دانشمندان بزرگ آن عصر، در برابرش، بسيار خاضع و كوچك به نظر می‌رسيدند، يكی از آنها «حَكَم بن عُتَيبَه» بود، كه يكی از دانشمندان به نام «عطا» می‏گويد: «رَأيتُ الْحَكَمَ عِنْدَهُ كَاَنَّهُ عُصْفُورٌ مَغْلوُبٌ؛ حكم بن عتيبه را در محضر امام باقر(ع) همانند گنجشگ شكست خورده ديدم».
عبدالله‌بن عطا مكّی، يكی از دانشمندان برجسته اهل تسنّن در عصر امام باقر(ع) می‏گويد: «من حكم بن عُتيبه را با آن جلالت و شكوهی كه در ميان قوم خود داشت، در محضر امام باقر(ع) همانند كودكی ديدم كه در برابر امام زانوی ادب بر زمين زده و شيفته و مجذوب كلام و شخصيتش شده است».
امام محمدباقر (ع) در سخنان خود، اغلب به آيات قرآن مجيد استناد نمود، از كلام خدا مشاهده می‌آورد و می‌فرمود: هر مطلبی گفتم، از من بپرسيد كه در كجای قرآن است تا آیۀ مربوط به آن موضوع را معرفی كنم.
آثار علمی، اخلاقی، سياسی و اجتماعی درخشانی كه از حوزه علميه امام باقر(ع) نشأت گرفته بود، آن چنان چشمگير و عميق بود، كه همگان اعتراف داشتند كه رسول خدا(ص) درست فرمود كه امام باقر(ع) شكافنده علوم و گشاينده درهای دانش است.
امام باقر(ع) در حق‏گويی و روشن ساختن مسائل، بسيار صريح و قاطع بود، در مسائل اصولی هرگز پرده پوشی و مسامحه نمی‏كرد، گرچه قاطعيت او موجب رنجش و خشم طاغوت‌های عصرش می ‏گرديد و سرانجام به دستور هشام بن عبدالملك (دهمين خليفه اموی) هفتم ذيحجه سال 114 هجرى (19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زين العابدين‌(‌ع‌) در سن 57 سالگى در مدينه مسموم شده و به شهادت رسيدند.
جالب توجه است كه ايشان به فرزند خويش-امام جعفر صادق(ع) وصيت می‌كند كه مقدارى از مال او را وقف كند، تا پس از مرگش تا ده سال در ايام حج و در منى محل اجتماع حاجی‌ها براى سنگ انداختن به شيطان (‌رمى جمرات‌) و قربانى كردن براى او محفل عزا اقامه كنند.
به گفته صاحب‌الغدير، زنده‌ياد علامه امينى اين وصيت براى آن است كه اجتماع بزرگ اسلامى در آن مكان مقدس با پيشواى حق و رهبر دين آشنا شود و راه ارشاد در پيش گيرد و از ديگران ببرد و به اين پيشوايان بپيوندد و اين نهايت حرص بر هدايت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى می‌باشد.
captcha