پای سخن استاد که مینشینی یک سینه سخن دارد از ناگفتههایی که حدیث دلتنگی اوست و دلیل فاصله گرفتنش از جامعه قرآنی.
او دغدغههایی دارد که در طول این سالها راحتش نگذاشته، از دور اتفاقات و جریانات قرآنی را دنبال میکند و خوب میداند که چه رخدادهایی درگذرند، اما فقط از دور آنها را رصد میکند.
تفرق و پراکندگی در بین فعالان قرآنی و آنهایی که روزگاری همه زیر یک چتر واحد آموزش دیدند بیش از هر چیز دیگر او را رنج میدهد، پراکندگیای که نه تنها به نفع کسی نیست بلکه در پایان به ضرر همه تمام خواهد شد، حتی آنهایی که خود به نوعی مسبب این فاصلهها بودند.
او مدام از یک سقف مشترک میگوید و تنها آرزویش تحقق این امر است، تا شاید به این وسیله مشکلات موجود نیز در بستری آرام و در فضایی دوستانه برطرف شود.
استاد فروزان درباره دلیل جداشدنش از جمع قاریان ناگفتههای بسیاری دارد که خودش اینگونه بیان میکند «ناگفتههایی دارم که گفتنش شاید باعث دلخوری بعضیها شود. من با دوستانی که آنها هم اهل درد هستند زیاد صحبت کردم، چرا جامعه قرآنی نباید تمرکز داشته باشد و نتواند زیر یک سقف فعالیت داشته باشد؟ چرا باید زیر چند سقف متفرق و حتی بعضا متقابل کار کنند و هر کدام سعی کنند که این گلیم را بهسمت خودشان بکشند؛ تا زمانی که ما زیر چند سقف بخواهیم فعالیت کنیم و اوضاع بههمین منوال باشد متأسفانه جامعه قرآنی ما نمیتواند شکل واحد بهخودش بگیرد و فعال باشد و بازتاب و کارایی و تولید داشته باشد. یکی از دلایلی که در گذشته کلاسداریها و شرکت در کلاسهای قرآنی خودجوش بود، شاید همین بود که جامعه قرآنی اینگونه متفرق نبودند و واقعا اخلاص در کار بود.
مثلا من میخواهم مسئول باشم، شما هم همینطور و هیچکداممان هم این انصاف را نداریم که مسئولیت را به آنکه به کار واردتر است، واگذار کنیم و هر کدام میخواهیم برای خودمان یک حیطه و قلمرو داشته باشیم. چون حاضر نیستیم قلمروها را بههم نزدیک کنیم، شما مطمئن باشید که بههیچ وجه به مسئله ابتکار نخواهیم رسید و درد مهمتر اینکه بسیاری از قراءمان با مفاهیم آیات قرآن آشنایی ندارند. نمیگویم که با تمام آیهها باید آشنا باشند، زیرا قرآن رشتههای مختلف تخصصی حتی در مفاهیم دارد ولی ما میبینیم بعضی از قراء شاید نسبت به 50 آیه هم اشراف نداشته باشند و این درد بزرگی است که یک قاری قرآن که معروف هم شده، از لحاظ مفهومی بسیار ضعیف است. در جامعه با یک مسئلهای که برخورد میکند از مفاهیم قرآن برای رفع معضل فکری خودش نمیتواند بهرهگیری کند. معضل فکری خودش را نمیتواند برطرف کند، چه طوری میخواهد راهنمای جامعه باشد.
تدبر در قرآن وجود ندارد، تکیه ما باید بیشتر روی تدبر باشد تا تفسیر. تفسیر یک باب بسیار بسیار گسترده است که تاریخ و روایات و احادیث و اخبار را در برمیگیرد، در جامعه ما کاری که باید در سالهای گذشته انجام میشد، متأسفانه تا حالا انجام نشده.
من به عنوان یک بنده حقیر این توصیه را میکنم بیشتر آنهایی که اهل فن هستند و نه فقط قراء؛ آنها که راهنمای جامعه هستند، بزرگترین و ضروریترین و فوریترین کاری که باید انجام دهند این است که گروهی متخصص و آشنا به کار و خوشذوق و خوشسلیقه از دانشمندان اعم از معمم و غیر معمم – لباس نباید مد نظر قرار بگیرد - بنشینند و روی این احادیث و روایات کار کنند تا من ناشی نیایم هرچه که از یک کتاب خواندم در سخنم و سخنرانیام بهکار ببرم و با این کار این جامعه را نهتنها به عقب ببرم بلکه به انحراف بکشانم.
این یک مسئله بسیار بسیار حاد و مورد نیاز و پراهمیت است که باید بر روی آن کار کنیم. باید بر روی قرآن بیشتر کار شود که این آیه چه میخواهد بگوید، چراکه این کار برای همه نسلها و همه عصرها میماند چون قرآن مربوط به یکعصر نیست. باید ببینیم پیام این آیه برای امروز چیست؟ آن وقت در 50 سال آینده هم میتوانیم بگوئیم که معنی این آیه میتواند چه باشد.
ولی الان متأسفانه روی این مسائل خیلی کم کار شده و در سطح مسائل جزئی باقی مانده و بسیار محدود است. اگر بر روی تدبر و تفسیر قرآن کار شود آنموقع است که جامعه ما متحول خواهد شد. جلسات قدیمی و سنتی بدون هیچ برنامه و تحقیقی، جلساتی مفهومی و تدبرمحور بودند دلیل این امر چه بوده؟
در رابطه با تدبر در قرآن شما به تأکید مقام معظم رهبری بر روی تدبر بر قرآن اشاره کردید، دقیقا همین طور است مقام رهبری به این موضوع اشاره کردند که باید به مفاهیم محوری روی بیاوریم، ایشان زیاد این موضوع را مطرح کردند، حتی روی تفسیر موضوعی قرآن بسیار تکیه کردند و همچنین تدبر در قرآن، ولی چرا تا به حال این موضوع این جامه عمل به خود نگرفته است. چون باید حرف ایشان را آحاد جامعه و هزاران نفر عمل کنند.
در مجله «بصائر» بحثی بود به نام «اسرائیلیات» من هنگام مطالعه واقعا به دامنه عظیم این اسرائیلیات پی بردم آیا در منابع خودمان کم داریم؟ در روایات و احادیث کم نداریم باید اینها را جدا کنیم نباید تماشاچی باشیم تا زمان بگذرد. یک زمانی خواهد آمد که دیگر شاید ما نتوانیم و این فرصت را نداشته باشیم، یکی از این معانی و مفاهیم «لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا» همان تدبر در قرآن است، معنی تدبر این است که هر کسی به اندازه وسعش میتواند برداشت کند. منِ نوعی چون ظرفیت، استعداد و زمینه مطالعاتی خوب ندارم کتابی را میخوانم که نویسندهاش نوشته در فلان کتاب معتبر همین مطلب آمده ولی آن نویسنده توجه ندارد که در همان فلان کتاب معتبر مطالب نامعتبر هم فراوان وجود دارد.
باید صحت و سقم این مطالب از هم تفکیک شود. کسانی که مطالعه میکنند ولی راجع به صحت آن مطالب اطمینان ندارند و اصلا پرسوجو و تحقیق هم نمیکنند و مطالب را به دیگران انتقال میدهند بسیار زیاد هستند، در عوض کسانی که مقبولانه و با علم سخن میگویند در اقلیت قرار میگیرند و حرفشان به جایی نمیرسد، متأسفانه!
آن وقت این طور میشود که یکدفعه میبینیم خانواده و فامیل یک مسئلهای را از نظر اعتقادی عنوان میکنند که نه با قرآن جور است نه با احادیث معتبر و نه با گفتار ائمه دین، با آن معیارهای صحیح جور در نمیآید. حالا به ایشان اصرار میکنی که حقیقت این نیست ولی نمیشود و آنها اصرار دارند که در فلان کتاب اینطور نوشته شده است.
اینها مشکل ما است، متأسفانه آن شور و شوق و اشتیاق و التهابی که همه را به دور هم جمع میکرد ایجاد نخواهد شد. به ویژه اینکه همه باید در زیر یک سقف جمع شوند، حتی اگر اتاقها متفاوت باشند اما اتاق فکر باید واحد باشد، وگرنه افکار متفرق ایجاد میشود که راه به جایی باز نمیکند و در نتیجه یا به در بسته میخورد و یا جایی شنیده نمیشوند.
در دوران قبل از انقلاب کسانی که میرفتند و پیگیر مسائل قرآنی میشدند کسانی بودند که صرفا عاشق بودند، منتها این درجه عشق، بالا و پایین و شدت و ضعف داشت. بنده کف قضیه بودم و فرض کنید که آقای مروت سقف قضیه بود. استاد پورفرزیب و استادان دیگر آن روزگار، همه کسانی بودند که مشتاق و متمایل بودند و عاشقانه این کار را دنبال میکردند.
ولی الان اولین جرقه این است که طرف با خود میگوید که من بروم قرآن و قرائت را یاد بگیرم برای فلان کارم خوبه، برای موفقیت در فلان موقعیتم مؤثره، اینجاست که اولین سنگبنای انحراف گذاشته میشود و دیگر آن عشق و شور نیست، ایمانی که باعث کشیده شدن انسان به سمت قرآن باشد، نیست. هدف در ذهن و اصل مادی است اما در زبان معنوی است «یقولو نبافواجهم، مالیس فی قلوبهم» چیزهایی را به زبان میآورند که در دلشان وجود ندارد حالا این تنها به منافقین برنمیگردد، تدبر در قرآن یک سویش هم همین است. ما در خیلی از مواقع یک حرفهایی میزنیم که بدون اینکه از عمد بخواهیم نفاق میکنیم ولی حقیقتا آن حرفی که به زبان میآوریم ته دلمان نیست. حالا یا به دلیل رودربایستی، یا ترس از ایراد گرفتن دیگران. یکی از دلایلش هم این است که جامعه قرآنی ما متأسفانه یک جامعه بستهای شده است. متأسفانه انتقاد شده خط قرمز، و این بزرگترین مسئلهای است که جامعه قرآنی را به انحراف میکشاند.
اگر ما به فرمان معروف حضرت علی(ع) به مالک اشتر که البته در نهجالبلاغه به عنوان نامه آمده، دقت کنیم، از این پیام استخراج میشود که اگر من احساس کردم که دوستم نسبت به موقعیتی که من الان دارم شایستهتر است، اگر همه آن موقعیت را در اختیار او قرار ندهم، حداقل مقداری را در اختیارش قرار بدهم تا او بتواند مانوری داشته باشد. ولی همان تعدد سقفها نتیجهاش این میشود که هر که میخواهد زیر سقف خودش باشد.
«اهدنا الصراط المستقیم» چیست که ما در روز اینقدر آن را میخوانیم، ولی به راست نمیرسیم، چرا؟ کجای راه را اشتباه رفتهایم؟ باید از همانجا مسیر را عوض کنیم. ما بد راه رفتهایم یک ضربالمثلی هست که میگوید اگر کسی راه را اشتباه میرود میشود به او فهماند ولی آن کس که اشتباه راه میرود را نمیشود هدایت کرد. قرآن وقتی که میگوید به سوی ما دعوت میشوید و شما را احیا میکنیم و زندگی را به شما میبخشیم، نه مردگی را، وقتی به قرآن توجه کنید زندگی شما احیا میشود، حالا وقتی زندگی احیا نمیشود یا اشکالی در پیام وجود دارد یا معنی را درست نفهمیدهایم که قطعا ما به این پیام نرسیدهایم. اعجاز قرآن همین است که ما باید بفهمیم مشکل در ماست نه در قرآن. فرد خودمان را وقتی اصلاح کنیم آن هنگام است که جامعهمان اصلاح میشود، مقام رهبری بارها و بارها اینها را گفته و از تعدادی از آقایان هم این را شنیدهام، اما کسانی که مخالف میگویند بسیارند و این بسیارها صداهای اندک را تحتالشعاع قرار میدهند و متأسفانه باعث میشوند که صدا به جامعه نرسد. کسانی که بیشتر از من اهل دردند و بیشتر از من امکانات در اختیار دارند بهتر و راحتتر میتوانند راه را هموار کنند وظیفه آنهاست تا این کار را بکنند.
« و من شر النفاثات فی العقد و من شر حاسد اذا حسد» اگر ما فقط به عمق همین آیه رسیده بودیم الان این همه مشکل نداشتیم حالا شما بقیه قرآن را کنار بگذارید «من شر ما خلق» چیزی که خلق شده همان حسادت در وجودم است. باید به قرآن با این دید نگاه کنیم، ما هنوز نتوانستهایم بر خودمان فائق آئیم.
کل قرآن در همین آیه « اهدنا الصراط المستقیم» است اگر در صراط مستقیم قرار بگیریم تمام معضلات حل میشود تمام مشکلات به خاطر این است که در صراط مستقیم قرار نگرفتهایم.»
وی درباره تنوع سبکهای تلاوت و سبک ویژه خود میگوید: سبک هادی فروزان یک سبک من درآوردی است، شما ببینید عبدالباسط در سبک حجاز چه میکند، منشاوی چه میکند، همه هم سبک حجاز است، ولی لحن مهم است. شما در این حجاز، ماهور چه کار زیبایی میتوانید انجام دهید که دیگری نداده. این مهم است که صرفا نامها را یاد بگیریم، اینها اصلا مشکلی را حل نمیکند لزومی ندارد که یک مسلمان به تمام آیات واقف باشد یک مسلمان باید به آیات کلیدی قرآن واقف باشد که تعداد آنها هم زیاد نیست این امر ضرورت واجب است و مستحب مؤکد نیست. باید آیات را مفهومی مطالعه کنیم، باید در یک سوره از نظر اجتماعی، اخلاقی این کار را مورد مطالعه عمیق قرار دهیم، روخوانی صرف که حتی در پایان متوجه معنی سوره هم نمیشویم چه تأثیری دارد؟ دغدغه اصلی من بحث تدبر در قرآن است.
اگر با تدبر فقط سوره حمد را در وجودمان نهادینه کرده بودیم الان هیچ مشکلی نداشتیم، یک جملهای امام حسین(ع) دارد، (من دارم راجع به جامعه بشری عرض میکنم) میفرماید اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید؛ یک جمله طلایی و خاص! اگر جامعه بشری این را متوجه بشود آیا دیگر میتواند مشکلی داشته باشد؟ دقت کنید وقتی تلاوت «متولی» تمام میشود، گردنش را تکان میدهد این دست خودش نیست، او مست قرآن شده است.»
استاد فروزان در ادامه درباره تأثیر دو نوع آموزش مکتبی و آکادمیک میگوید: «به عقیده من هر دو میتواند مؤثر باشد، ولی در عین حال هم مکتبی و هم آکادمیک ضعف دارد، ضعف مکتبی در این است که قواعد و ضوابط مدون ندارد و آکادمیک هم پیچیده است، پیچیدگی بیشتر ساخته بشر است مثلا نماز میخوانیم «صراط الذین انعمت علیهم» و مکث کرده و سپس ادامه میدهیم «غیرالمغضوب علیهم» و دوباره مکث میکنیم «والضالین» را میخوانیم و این هیچ اشکالی ندارد، ولی در تلاوت نمیتوانیم اینطور بخوانیم و باید پیوستگی و انسجام را رعایت کنیم. قواعد و وقف و ابتدا را که در مسابقات بسیار لحاظ میشود به جرأت میتوانم بگویم که 90 درصدش پایه و اساس ندارد و «من عندی» است و مربوط به اسلام و قرآن نمیشود. کلام خدا را باید همانطور که به زبان مادری صحبت میکنیم بخوانیم، ولی متأسفانه همین قواعدی که خودمان درست کردهایم دست و پای ما را بستهاند و قرائت قرآن را پیچیده کرده است، که اگر یک قاری مبتدی باشد برای یادگیری حداقل سه سال زمان لازم دارد. این باعث میشود که جامعه با قرآن احساس راحتی نکند برای اینکه ما پیچیدهاش کردهایم و خیلیها برای اینکه به سختی وارد نشوند آن را رها میکنند و اصلا به این سمت نمیآیند.
قانونهایی که ما آوردهایم مربوط به قرآن نیست اسمش را هم گذاشتهایم علم وقف و ابتدا؛ اینگونه همه را میاندازیم در دستانداز و برای همه مشکل ایجاد میکنیم و در مسابقات هم به جای اینکه از آیات سلیس و روان استفاده کنیم از آیات بسیار مشکل و تو دستانداز بنداز استفاده میکنیم تا اوهم نتواند بخواند و مشکل پیدا کند. حال آنکه قاریان مصری آیاتی را انتخاب میکنند که کلامش با آهنگ سازگاری داشته باشد. هر قاری معتبر و معروف مصری را ببینید «الرحمن» را چندبار خوانده، سوره شرح، قدر، تین و ربناها را چند بار خوانده و بعد آن آیاتی که با آهنگ جور در نمیآید را چند بار خوانده؛ بعضیها حتی یکبار هم نخواندهاند، البته در ختم قرآن خواندهاند ولی تک آیه نخواندهاند و آن آیههای آسان و سلیس را با الحان مختلف خواندهاند. معمولا بر آیاتی که یک پیامی دارد بیشتر تکیه کردهاند و بیشتر میخوانند. همچنین آیاتی که با آهنگ تلاوت هم سازگاری دارند، اما ما آیات سخت و بلند و طولانی را انتخاب میکنیم تا جای وقف و ابتدا را شرکنتکننده اشتباه کند و این طوری 2 تا 3 نمره از وی کم کنیم، بعضا سعی میکنند طبق این قواعد یک قاری نفسش کم بیاید و چند نفر بخندند یک گوشهای و 3 نمره هم از شرکتکننده کم کنند.
و اما درباره تجوید نیز باید بگویم، علم تجوید همانطور که از معنی لغویاش برمیآید یعنی علمی که به تلاوت و قرائت زیبایی ببخشد، ولی عملا قواعد آن چنان دست و پا گیر است که تلاوت و قرائت اصوات و لحن قاری را به دشواری میاندازد و زیبایی قرائت را سلب میکند. تجوید هم ساخته بشر است و وحی مُنزَل نیست، نه از قول پیامبر(ص) نقل شده و نه امام، و نه در متن قرآن آمده، به مرور متخصصان اضافه کردند به آن تا رسیده به اینجا که الان ما میبینیم، مثل بسیاری از علوم که در جامعه رایج است، همین را باید در مفاهیم به کار ببریم مثلا در بعضی آیات میگویند که خطابش خاص است یا عام یا مسائل خاص صرف و نحوی است، یا ترتیب نزول قرآن یکباره بوده یا تدریجی و... و با بیان اینها شنونده را گیج کرده، مسئله نزول آیات این نیست که از باب تنزیل است یا از باب انزال؛ هدف خداوند در قرآن این است که یک کلامی را برای بشر عنوان بکند که بگوید این قرآن را ما فرو فرستادیم اگر یک سوره هم باشد همین قرآن است، کل قرآن هم باشد، همین است. اگر یک آیه هم باشد، باز هم قرآن است، اگر یک آیه بخوانیم میگوئیم قرآن فرموده اگر یک سوره هم بخوانیم باز هم میگوئیم قرآن فرموده.
خداوند اینطور با ما سخن میگوید ولی ما آن را آنچنان تخصصی میکنیم و خودمان را گرفتار میکنیم که شنونده متأسفتانه به اصل مطلب نمیرسد و به حاشیه میافتد و این باعث میشود که از اصل مطلب که فهم دقیق قرآن است فاصله میگیریم. عقیده من این است که باید راهی را بین این دو تا انتخاب کرد که قرآن را همانجور که خود قرآن گفته «و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من المدکر» ما قرآن را آسان قرار دادیم تا شما بتوانید پند بگیرید آیا کسی هست که پند بگیرد؟ آسان قرار دهیم. پس نیائیم پیچیدهاش بکنیم وقتی پیچیده بشود مردم از درک آن محروم میشوند. ولی وقتی راحت میگیرد و راحت هم میفهمد و به راهش ادامه میدهد، همچنانکه شخصی به پیغمبر(ص) مراجعه کرد و گفت پیامت چیست؟ پیغمبر دو آیه آخر سوره زلزال را میخواند «فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره» آن شخص گفت گرفتم هیچ نگو که هیچ نیازی به توضیح نیست، شهادتین را جاری کرد و رفت. پیامبر(ص) میفرمایند این فرد مطلب را گرفت با همین دو آیه، رفت تا قومش را مسلمان کند.
ببینید وقتی آیه راحت باشد چه تحولی ایجاد میکند، بنابراین ما چه در مفهوم و چه در تجوید باید دنبال راهی برویم که بتوانیم آن چیزی که مقرون به قرآن است را به طرف مقابل القا کنیم.»
استاد فروزان در پایان سخنانش به نقش جامعه قرآنی در پیروزی انقلاب اسلامی اشاره کرده و میگوید: کارکرد جامعه قرآنی در پیروزی انقلاب اگر برای نسل امروز ناشناخته باشد برای کسانی که آن دوران بودند خیلی روشن است. بنده در کیف کارپردازیام دائما اعلامیههای امام و کتبی که در رابطه با تهییج و تشویق جامعه بود، همراه داشتم. همینها باعث تحول در جامعه شد، در این شکی نیست و مفاهیم قرآن بسیار به این امر کمک کرد. یادم است آن زمان آیاتی را انتخاب کرده بودم که آیات تهییجی بود و ترجمه سلیس و روانی هم برایشان انتخاب کرده بودیم و یکی از دوستان هم ضبط کرده بود، آیات بریده بریده بود و از سورههای مختلف. همچنین صدای غرش ابر و باران و باد و بلبل و تازیانه فیلم باراباس که خیلی صدای طنیناندازی بود همراه داشت، در کل بسیار زیبا شده بود. متن ترجمه آیات را آقای محمدرضا شریفینیا که اکنون در عالم هنر میدرخشند، به صورت دکلمه خواند و به من گفت که مقام معظم رهبری به ایشان گفته که تا میتوانید این کاست را منتشر کنید چون بسیار دلنشین و حرکتآفرین بود.
ما آن زمان در جلسات قرآن که بسیار هم فعال بود مرتبا صحبت میکردیم که در جامعه چه اتفاقی دارد میافتد و وظیفه ما چیست؟ یادم میآید آن روزها با آقایان حسین صبحدل، علی اربابی، علیرضا حشمتی و محسن خدام حسینی که یکی از اساتید مسلم فعلی قرآن در ایران است بسیار همراه بودیم.»
گفتوگو با استاد هادی فروزان را در اینجا خاتمه دادیم، اگرچه هنوز استاد ناگفتهها و خاطرات بسیار دارد و تازه سر درد دلش باز شده، قول میدهد که باز هم به دیدارمان بیاید.
با وجود خستگی شعف را میتوان در چهره استاد دید، شعف از یادآوری روزهای قدیم و یارانی که روزگار هر کدام را به سویی کشانده، اما بیتردید باز هم آنچه میتواند همه این دوستان را گرد هم آورد فقط قرآن است، کتابی که برای همه ما ریسمان محکم وحدت است.