به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، «جمعه، 17 مهرماه 1394، ساعت 20، فرودگاه بینالمللی امام خمینی(ره)، سالن ورودی»؛ در حالیکه زمان ورود پرواز مدینه به تهران ساعت 21:25 دقیقه اعلام شده است اما خانواده حاجیانی که در این پرواز حضور دارند زودتر آمدهاند؛ با دست گل مزین به کارت «زیارت قبول حاجی».
نام حاجیانشان در فهرست مسافران قرار دارد؛ حتی تماس گرفتهاند و گفتهاند میآییم، به موقع هم میآییم با این حال شوق و دلهره آمیخته بههم در چشمان منتظران دیده میشود. بیشتر ترجیح میدهند ایستاده منتظر باشند کنار شیشه شفافی که مرز میان مسافران و منتظران است. دستههای گل هم بیقراری میکنند. از این دست به دست دیگر، از فردی به فرد دیگر منتقل میشوند.
ساعت، 20:30 را گذرانده است و آرام آرام اعضای جامعه قرآنی نیز میآیند. احمد ابوالقاسمی و مهدی قرهشیخلو پیش از دیگران میآیند و بیش از دیگران میان جمعیت چشم میدوانند تا مگر نشانی از یاران خود بیابند. حاجصالح اطهریفرد و سه تن از اعضای کاروان نور که از معرکهای سخت، جان به در بردهاند.
هر چند نگرانی از تأخیر ورود پرواز مدینه به تهران وجود داشت اما پرواز «1543» 20:50 دقیقه نشسته است؛ 35 دقیقه زودتر از موعد مقرر. هیجانها بیشتر میشود؛ رفت و آمدها و بیقراریها هم. حاجیها آمدهاند اما تا دیده نشوند دلها قرار نمیگیرد.
گاه گاهی جمعیت با شعار «مرگ بر آل سعود» شور میگیرد. کودکان در آغوش پدرانشان پرحرارتتر میگویند.
خانواده اطهریفرد، سرپرست کاروان نور، بیش از خانواده دیگر اعضای این کاروان مورد توجه قرآنیان قرار میگیرند. حاج حسین، پدر اطهریفرد که بیشباهت با فرزندش نیست، از روزهای سخت حاجصالح میگوید؛ زمانی که خبر شهادت پنج تن از نخبگان قرآنی را به خانوادهها داده است. روزهایی که بیمارستانها را یکی پس از دیگری به دنبال قرآنیان میگشت و روزهای سخت سردخانههای سعودی را از زبان پسرش میگفت.
دوستان حسن دانش و محسن حاجی حسنی کارگر نیز آمدهاند. مهدی عادلی از صفای «دانش» میگوید و امین پویا از خلوص «حاجی حسنیکارگر» و احمد ابوالقاسمی از تلاش مستمر «امین باوی» و گروه باقرالعلوم(ع). همه این عروج را زیبنده آنان میدانند.
حاجیان یکی پس از دیگری میآیند و در آغوش خانواده آرام میگیرند. پیراهن سفید حاجیان با گلهای رنگارنگ زینت میگیرد. «قبول باشه حاجی» صدای آشنایی بود که قدم به قدم شنیده میشد.
حاجصالح هم از راه رسید و پشت سرش محمدرضا تقانی، ابراهیم فلاح تبسم چهره، هادی ایزدپناهی دیگر اعضای کاروانیان نور آمدند. دستها برای در آغوش کشیدن حاجیان باز بود؛ دلها آرام گرفت. اما اینجا نه گلی بود، نه زیارت قبولی! پیراهن سفید حاجیان را اشکها زینت میداد. بازار «تسلیتگویی» گرم بود. غم شهادت پنج عضو جامعه قرآنی سر باز کرد. «یک چشم شوق و یک چشم اشک» وصف حال پدران، مادران، خواهران و برادرانی بود که آمده بودند به استقبال.
حاجیان لباس سفید بر تن داشتند. گمان نمیکردند چنین مصیبت بزرگی دامنگیرشان شود وگرنه به قول اطهریفرد «لباس سیاه به تن میکردند». با این حال گردنآویز «انا لله و انا الیه راجعون؛ عزاداران فاجعه منا» با طرحی از شهدای منا نشان از داغی داشت که بر دل آنها مانده بود.
فضا که آرام شد، حاجیان از فاجعهای بزرگ خبر دادند. بزرگتر از آنچه ما از پس خبرها و گمانهزنیها میشنویم. حاجیانی که به خاطر گرما، تشنگی، بیکفایتیها، سنگدلیها و ... به مرگ تدریجی مبتلا شدند و دقایقی که بیش از 6 هزار نفر را گرفتار کرد.
یکی میگفت لحظات آخر، حسن دانش را دیده بود. یکی میگفت حاجی حسنیکارگر همراهشان بوده و در یک لحظه ناپدید شده. یکی میگفت قرارها با «دانش» گذاشته برای تمرین تلاوت. یکی میگفت حاج محسن گفته بود اولین برنامهاش بعد از حج، ازدواج بود. یکی از 5 نفری میگفت که از 20 نفر کم شده بود. یکی میگفت آرام بودند و سرحال.
«ما عزاداریم»؛ این را حاجحسین اطهریفرد میگوید؛ پدری که پسر را در آغوش گرفته. دوستان شهدای مهاجر الی الله از دلتنگیها میگویند و بغضشان که در گلو، گاهگاهی میآیدو دلتنگیشان را به رخ میکشد.
«ساعت 22:30 روز جمعه، 17 مهرماه سال 1394؛ فرودگاه بینالمللی امام خمینی(ره)». همه رفتهاند. هنوز باند فرود منتظر است.
یادآور میشود، کاروان قرآنی اعزامی به حج 94 از بیست نفر از برترین قراء و حفاظ کشورمان به سرپرستی صالح اطهری فرد، تشکیل شده بود که طی فاجعه منا، پنج تن از اعضای خود حسن دانش، محسن حاجی حسنی کارگر از قاریان بینالمللی، محمدسعید سعیدیزاده، فواد مشعلی و امین باوی، از اعضای گروه تواشیح باقرالعلوم(ع) آبادان را از دست داد که همچنان پیکر سعیدیزاده و مشعلی مفقود است.
گزارش تصویری را اینجا ببینید!
محمود قرهداغی