عصمت، اوج تطابق علم و عمل است
کد خبر: 3466550
تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۱

عصمت، اوج تطابق علم و عمل است

عصمت همان نیرویی است که اوج تطابق میان علم و عمل را در وجود پیامبران رقم می زند. در تحلیل این عصمت گفته اند عصمت یعنی علم به یقین رسیده، یعنی برای پیامبر(ص) به یقین رسیده است.

معصومین

به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا)، قرآن می گوید غیبت نکنید و بلافاصله می گوید آیا کسی دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ در واقع این جا قرآن دارد می گوید اگر کسی به آن باور عمیق و آن دانش جامع برسد و صرفا از آن مرز اطلاعات ذهنی بگذرد و این باور در همه وجود او سریان و جریان داشته باشد، در آن صورت به خوبی عمل خود را تجسم می کند، یعنی می بیند که غیبت کردن خوردن گوشت برادر مرده است. شما اگر حقیقتا بدانید که غیبت، خوردن گوشت برادر مرده تان است آیا باز هم غیبت می کنید؟ پس چرا غیبت می کنید؟ به خاطر این که هنوز آن آگاهی به یک باور عمیق تبدیل نشده و شما نمی توانید آن عمل را حقیقتا مجسم کنید.

علمای کلام وقتی می خواهند عصمت را که در وجود پیامبران است، تحلیل کنند می گویند عصمت نیروی بازدارنده از گناه است. عصمت همان نیرویی است که اوج تطابق میان علم و عمل را در وجود پیامبران رقم می زند. در تحلیل این عصمت گفته اند عصمت یعنی علم به یقین رسیده، یعنی برای پیامبر به یقین رسیده است که غیبت کردن مساوی با گوشت مرده برادر خوردن است نه این که انگار آن باشد، نه مساوی با خود آن عمل است. این همان آگاهی عمیق است که آن عصمت را پدید می آورد و زبان یک معصوم را از ارتکاب به غیبت باز می دارد چون تجسم عمل روبرویش است.

گفتگویی با حجت الاسلام و المسلمین مجید معارف، کارشناس قرآن وحدیث را درباره چگونگی دستیابی به تناسب عمل و قول یا رفع شکاف میان گفتار و رفتار را می خوانید.

شما می گویید که علم می تواند یک شرط لازم برای رسیدن به عملی متناسب با آن باشد، مثل همان مثال سیگار که آگاهی و اشراف به مضرات مصرف می تواند یک شرط لازم برای دوری از مصرف آن شی مضر باشد اما در واقع این علم شرط کافی نیست؟

دقیقا همین طور است. علم و آگاهی در این سطح یعنی سطحی که هنوز آن باورها به مرحله ایمان نرسیده می تواند دامنه ای از تأثیرات را در انسان داشته باشد اما برای آن که آن آگاهی به یک عمل متناسب برسد، ما به باور عمیق تری به نام ایمان نیاز خواهیم داشت.

شما می بینید که در همین فرهنگ ما اصطلاحاتی مثل "عالم بی عمل" یا "واعظ غیر متعظ" را داریم. انسان هایی که دیگران را به عمل اخلاقی و عقلایی دعوت می کنند مثلا از دیگران انتظار تواضع دارند اما این تواضع در عمل آن ها دیده نمی شود. در واقع این افراد دچار نفاق درونی هستند و ما به چنین افرادی منافق می گوییم یا متظاهر. البته این اتفاق این طور نیست که در یک گروه و صنف خاصی دیده شود. شما می بینید در اکثر آدم ها درصدی از عدم تطابق میان گفتار و کردار دیده می شود. حال اگر کسی با خودش خلوت کند و به این پارگی هایی که در وجود او هست، نگاهی بیندازد می بیند با آن که به یک موضوع آگاهی دارد اما مرتکبش شده است. مثلا با این که می داند دعا برکات زیادی در زندگی انسان دارد اما اهل دعا نیست. آن وقت می فهمد و متوجه می شود که علم با یک سری المان ها در وجود انسان باید تبدیل به باور شود تا اعماق قلب انسان را تحت تأثیر قرار دهد و در وجود او رسوب و رسوخ داشته باشد. این همان علمی است که می تواند انسان را به مرحله یقین برساند.

یعنی علمی که انسان بتواند آن نفس عمل را در وجودش کامل مجسم کند؟

بله. مثالی در این باره می زنم. شما می دانید که هیچ انسانی و هیچ کدام از ما آگاهانه خودش را از بالای پشت بام پایین نمی اندازد به کف خیابان. ما نسبت به عواقب این کار آگاهیم و می دانیم که اگر همین طور خودمان را پرت کنیم پایین، چه فرجامی در انتظار ما خواهد بود. اگر دقت کنید می بینید که این جا هم همان علم و آگاهی عمل ما را به پرت نکردن خودمان از پشت بام ترغیب می کند اما در واقع فرقش با مثال سیگار در این است که اینجا علم ما به عواقب عمل تبدیل به یک باور شده است و می توانیم کامل تجسم کنیم که چه بر سر ما خواهد آمد.

قرآن مثالی درباره غیبت می زند و بلافاصله آن را مجسم می کند: "یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ یَأْكُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ." آیه می گوید غیبت نکنید و بلافاصله می گوید آیا کسی دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ در واقع این جا قرآن دارد می گوید اگر کسی به آن باور عمیق و آن دانش جامع برسد و صرفا از آن مرز اطلاعات ذهنی بگذرد و این باور در همه وجود او سریان و جریان داشته باشد، در آن صورت به خوبی عمل خود را تجسم می کند، یعنی می بیند که غیبت کردن خوردن گوشت برادر مرده است. شما اگر حقیقتا بدانید که غیبت، خوردن گوشت برادر مرده تان است آیا باز هم غیبت می کنید؟ پس چرا غیبت می کنید؟ به خاطر این که هنوز آن آگاهی به یک باور عمیق تبدیل نشده و شما نمی توانید آن عمل را حقیقتا مجسم کنید.

علمای کلام وقتی می خواهند عصمت را که در وجود پیامبران است، تحلیل کنند می گویند عصمت نیروی بازدارنده از گناه است. عصمت همان نیرویی است که اوج تطابق میان علم و عمل را در وجود پیامبران رقم می زند. در تحلیل این عصمت گفته اند عصمت یعنی علم به یقین رسیده، یعنی برای پیامبر به یقین رسیده است که غیبت کردن مساوی با گوشت مرده برادر خوردن است نه این که انگار آن باشد، نه مساوی با خود آن عمل است. این همان آگاهی عمیق است که آن عصمت را پدید می آورد و زبان یک معصوم را از ارتکاب به غیبت باز می دارد چون تجسم عمل روبرویش است.

در واقع اگر می خواهیم مثل پیامبران و اولیا تطابق بین گفتار و رفتار برای ما هم پیش بیاید چاره ای نداریم جز این که آن آگاهی ابتدایی در وجود ما تعمیق پیدا کند و تبدیل به یقین شود؟

همین طور است. نکته ای که وجود دارد و اشاره شد این است که ما گاهی از این وضعیت دچار چالش و گرفتاری هستیم که این تطابق حرف و عمل در ما به وجود نمی آید. عرض شد که علم و آگاهی اولیه می تواند تا حدوی منشأ عمل متناسب باشد اما تضمین نهایی و همیشگی نیست. پس شما اگر در این مرحله متوقف بمانی به آن نتیجه ای که در تطابق میان کردار و گفتار هستید، نخواهید رسید. اگر ما می خواهیم این علم و آگاهی ضمانت خوبی برای رفتار متناسب باشد، شما باید به این مرحله دست پیدا کنید.

منبع: خبرگزاری شبستان

captcha