به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، اميرمومنان على (ع) در توصيف نسبت پرواپيشگان كه به كمال تربيت دست يافتهاندبا قرآن فرموده است «تَالِينَ لاَِجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهُ تَرْتِيلاً. يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ. فَإِذَا مَرُّوا بآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعًا، وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقًا، وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ. وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَشَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ؛قرآن را جزءجزء با تأمّل و درنگ بر زبان دارند، و با خواندن آن اندوهبارند، و در آن اندوه داروى دردِ خود را به دست مىآرند. و اگر به آيهاى گذشتند كه تشويقى در آن است، به طمع بيارمند و جانهايشان چنان از شوق برآيد كه گويى ديدههايشان بدان نگران است، و اگر آيهاى را خواندند كه در آن بيم دادنى است، گوش دلهاى خويش بدان نهند، آن سان كه پندارى بانگ برآمدن و فروشدنِ آتش دوزخ را مىشنوند».
تفسير آيات قرآن
در نهجالبلاغه مواردى متعدد از تفسير اميرمومنان على (ع) وارد شده است كه تفسيرى يگانه و بىهمتاست. شريف رضى آورده است كه حضرت فرمود «كَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْكًا، وَ بِحُسْنِ الْخُلْقِ نَعِيمًا. ]وَ سُئِلَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى (فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ) فَقَالَ :[ هِيَ الْقَنَاعَةُ؛ قناعت دولتمندى را بس، و خوى نيك نعمتى بُوَد در دسترس. ]و حضرتش را از تفسير آيه (فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ) (قطعآ او را با زندگى پاكيزهاى، حيات ـ حقيقى ـ بخشيم) پرسيدند، فرمود :[ آن قناعت است.
امام (ع) در تبيين زهد بر اساس تفسيرى از قرآن كريم فرمود «الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ قَالَ اللهُ سُبْحَانَهُ: (لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَ لاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ )(حدید/23) وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي وَ لَمْ يَفْرَحْ ِالاْتِي فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ؛ همه زهد در دو كلمه از قرآن فراهم است، خداى سبحان فرمايد «تا بر آنچه از دستتان رفته دريغ مخوريد، و بدانچه به شما رسيده شادمان مباشيد». و آن كه بر گذشته دريغ مخورد و به آينده شادمان نباشد از دو سوى زهد گرفته است».
على (ع) در تبيين حاكم شدن ضدّ ارزشها در جامعه به سبب پشت كردن به فرمانهاى الهى و فراموش كردن قواعد زندگى دينى فرموده است «يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ عَضُوضٌ، يَعَضُّ الْمُوسِرُ فِيهِ عَلَى مَا فِي يَدَيْهِ وَلَمْ يُوْمَرْ بِذلِکَ، قَالَ اللهُ سُبْحَانَهُ: (وَ لاَ تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ ). تَنْهَدُ فِيهِ الاَْشْرَارُ، وَ تُسْتَذَلُّ الاَْخْيَارُ، وَيُبَايِعُ الْمُضْطَرُّونَ، وَ قَدْ نَهَى رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ـ عَنْ بَيْعِ الْمُضْطَرِّينَ؛ مردمان را روزگارى رسد بس دشوار، توانگر در آن روز آنچه را در دست دارد سخت نگاه دارد و او را چنين نفرمودهاند، خداى سبحان فرمايد «بخشش ميان خود را فراموش مكنيد». بَدان در آن روزگار بلند مقدار شوند و نيكان خوار، و خريد و فروش كنند با درماندگان به ناچار (مردمان بينوا هستى خود را از سر اضطرار و ناچارى به بهايى اندك مىفروشند و متمكّنان آنان را استثمار مىكنند) در حالى كه رسول خدا از چنين معاملتى نهى كرده است».
آموزگار حقيقى قرآن گاهى آيهاى از قرآن را تلاوت كرده و آنگاه در امتداد آن به بيان لطايف و حقايقى شگفت پرداخته است. آن حضرت پس از تلاوت آيات (أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ) (تفاخر به فزوندارى شما را به خود مشغول
نمود تا با گورها رو در رو شويد) فرمود «يَا لَهُ مَرَامًا مَا أَبْعَدَهُ! وَ زَوْرًا مَا أَغْفَلَهُ! وَ خَطَرًا مَا أَفْظَعَهُ! لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ أَيَّ مُدَّكِرٍ، وَتَنَاوَشُوهُمْ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ! أَفَبِمَصَارِعِ آبَائِهِمْ يَفْخَرُونَ! أَمْ بِعَدِيدِ الْهَلْكَى يَتَكَاثَرُونَ! يَرْتَجِعُونَ مِنْهُمْ أَجْسَادًا خَوَتْ، وَ حَرَكَاتٍ سَكَنَتْ. وَ لاََنْ يَكُونُوا عِبَرًا، أَحَقُّ مِنْ أَنْ يَكُونُوا مُفْتَخَرًا؛ وَ لاََنْ يَهْبِطُوا بِهِمْ جَنَابَ ذِلَّةٍ، أَحْجَى مِنْ أَنْ يَقُومُوا بِهِمْ مَقَامَ عِزَّةٍ! لَقَد نَظَرُوا إِلَيْهِمْ بِأَبْصَارِ الْعَشْوَةِ، وَ ضَرَبُوا مِنْهُمْ فِي غَمْرَةِ جَهَالَةٍ، وَ لَوِ اسْتَنْطَقُوا عَنْهُمْ عَرَصَاتِ تِلْکَ الدِّيَارِ الْخَاوِيَةِ، وَ الرُّبُوعِ الْخَالِيَةِ، لَقَالَتْ: ذَهَبُوا فِي الاَْرْضِ ضُلاَّلاً، وَذَهَبْتُمْ فِي أَعْقَابِهِمْ جُهَّالاً، تَطَوُونَ فِي هَامِهِمْ، وَتَسْتَنْبِتُونَ فِي أَجْسَادِهِمْ، وَ تَرْتَعُونَ فِيمَا لَفَظُوا، وَ تَسْكُنُونَ فِيمَا خَرَّبُوا؛ وَ إِنَّمَا الاَْيَّامُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ بَوَاکٍ وَ نَوائِحُ عَلَيْكُمْ . أُولئِكُمْ سَلَفُ غَايَتِكُمْ، وَ فُرَّاطُ مَنَاهِلِكُمْ، الَّذِينَ كَانَتْ لَهُمْ مَقَاوِمُ الْعِزِّ، وَحَلَبَاتُ الْفَخْرِ، مُلُوكًا وَ سُوَقًا».
«سَلَكُوا فِي بُطُونِ الْبَرْزَخِ سَبِيلاً سُلِّطَتِ الاَْرْضُ عَلَيْهِمْ فِيهِ، فَأَكَلَتْ مِنْ لُحُومِهِمْ، وَ شَرِبَتْ مِنْ دِمَائِهِمْ؛ فَأَصْبَحُوا فِي فَجَوَاتِ قُبُورِهِمْ جَمَادًا لاَ يَنْمُونَ، وَ ضِمَارًا لاَ يُوجَدُونَ؛ لاَ يُفْزِعُهُمْ وُرُودُ الاَْهْوَالِ، وَ لاَ يَحْزُنُهُمْ تَنَكُّرُ الاَْحْوَالِ، وَ لاَ يَحْفِلُونَ بالرَّوَاجِفِ، وَ لاَ يَأْذَنُونَ لِلْقَوَاصِفِ. غُيَّبًا لاَ يُنْتَظَرُونَ، وَ شُهُودًا لاَ يَحْضُرُونَ، وَ إِنَّمَا كَانُوا جَمِيعًا فَتَشَتَّتُوا، وَ آلاَفًا فَافْتَرَقُوا، وَ مَا عَنْ طُولِ عَهْدِهِمْ، وَ لاَ بُعْدِ مَحَلِّهِمْ، عَمِيَتْ أَخْبَارُهُمْ، وَصَمَّتْ دِيَارُهُمْ، وَلكِنَّهُمْ سُقُوا كَأْسًا بَدَّلَتْهُمْ بِالنُّطْقِ خَرَسًا، وَ بِالسَّمْعِ صَمَمًا، وَ بِالْحَرَكَاتِ سُكُونًا، فَكَأَنَّهُمْ فِي ارْتِجَالِ الصِّفَةِ صَرْعَى سُبَاتٍ. جِيرَانٌ لاَ يَتَأَنَّسُونَ، وَ أَحِبَّاءُ لاَ يَتَزَاوَرُونَ. بَلِيَتْ بَيْنَهُمْ عُرَا التَّعَارُفِ، وَانْقَطَعَتْ مِنْهُمْ أَسْبَابُ الاِْخَاءِ، فَكُلُّهُمْ وَحِيدٌ وَ هُمْ جَمِيعٌ، وَ بِجَانِبِ الْهَجْرِ وَ هُمْ أَخِلاَّءُ، لاَ يَتَعَارَفُونَ لِلَيْلٍ صَبَاحًا، وَ لاَ لِنَهَارٍ مَسَاءً...»
«وه! كه چه مقصد بسيار دور و چه زيارتكنندگان بيخبر ـ و در خواب غرور ـ و چه كارى دشوار و مرگبار. پنداشتند كه جاى مردگان تهى است، در حالى كه سخت مايه عبرتند ـ ليكن عبرتگيرنده كيست؟ ـ از جايى دور، دست به مردگان يازيدند («وَأَنَّىلَهُمُالتَّنَاوُشُمِنْمَكَانٍبَعِيدٍ؛ وچگونه ازجايى چنين دوردست يافتن براى آنان ميسّراست، قرآن،سبأ / 52».) ـ و به آنان نازيدند ـ آيا بدانجا مىنازند كه پدرانشان خفتهاند، يا به كسان بسيارى كه در كام مرگ فرورفتهاند؟ خواهند كالبدهاى خفته بيدار شود، و جنبشهاى آسوده در كار؟ در حالى كه مايه پند باشند بهتر است تا وسيله فخر و بزرگوارى؛ و اگر به آستانه تواضع فرود آيند خردمندانهتر است تا آنان را قرار دهند وسيله عزّت و سربلندى».
«با ديده تار بدانها نگريستند، و نابخردانه نگريستند كه چيستند؛ و اگر از فراخناى خانههاى ويران، و سرزمينهاى تهى از باشندگان مىپرسيدند، مىگفتند: آنان به زمين در شدند گمراه، و شما كه به جاى آنانيد، مردمى هستيد ناآگاه. بر جمجمه آنان قدم مىگذاريد، و بر اجساد آنان زراعت مىكنيد، و از آنچه باقى گذاشتهاند مىخوريد، و در كهنهخانههاى آنان سكونت مىگزينيد، و روزگارى كه ميان آنان و شماست، بر شما در گريه و عزاست. آنان پيش از شما به جايى كه مقصد شماست رخت كشيدند، و زودتر از شما به آبشخورتان رسيدند».
«پايههايى داشتند بلند، و در جرگههايى بودند سرافراز و ارجمند. پادشاهان يا رعيت راه خويش را تا به درون دوزخ سپردند، و رخت به دل زمين بردند. خاك گوشتهايشان را خورد، و خونهايشان را در خود فرو بُرد. پس در شكاف گورها بيجان ماندهاند، و نارويا و نهان و ناپيدا، نه از چيزى بيمناكند، و نه از دگرگونيها اندوهناك. نه از زلزلهها ترسان و نه بانگ تُندرها را شنوا و از آن هراسان، غايبانىاند كه انتظارشان را نبرند، و حاضرانى كه از جمع به دَرَند. فراهم بودند و پراكنيدند، و پيوسته بودند و جدا گرديدند. نه از درازى زمان است و نه از دورى مكان كه خبرهايشان پوشيده مانده است و خانههايشان خموش گرديده، بلكه جامى به آنان نوشاندند كه گويا بودند و گنگ گرديدند، شنوا بودند و از آن پس نشنيدند. جنبان بودند و آرميدند، گويى چون بيهُشان به خاك افتادند و خوابيدند. همسايگانند و باهم نمىآرمند، و دوستانىاند كه به ديدار هم نمىروند. رشتههاى آشنايىشان پوسيده، پيوندهاى برادرىشان از هم بريده. همگى تنهايند و با هم در يكجايند، و از هم دورند حالى كه رفقايند. نه براى شب بامدادى مىشناسند، و نه براى روز شامى مىدانند...».
«ابن ابىالحديد معتزلى » درباره اين خطبه امام (ع) مىنويسد «من به همه آنچه امّتها بدان سوگند ياد مىكنند، سوگند مىخورم كه از پنجاه سال پيش تاكنون بيش از هزاربار اين خطبه را خواندهام؛ و هرگز نشده است كه آن را بخوانم مگر آنكه در درونم لرزش و ترس و موعظهاى تازه پيدا شده است و اين كلمات به شدّت در دل و جانم تأثير گذاشته و اعضا و جوارحم را به لرزه افكنده است. هرگز نشده است كه در اين كلمات تأمّل كنم مگر آنكه به ياد مرگ خانواده، نزديكان و دوستانم افتادهام، و چنان تصوّر كردهام كه گويا من آنم كه امام (ع) حالش را توصيف نموده است».
«و چه بسيار واعظان و خطيبان و سخنوران كه در اين باب سخن گفتهاند و من به آن سخنان گوش فرا دادهام و مكرّر در آن سخنان دقّت نمودهام، امّا در هيچ كدام از آن سخنان تأثير اين كلام را در وجود خويش نيافتهام. بنابراين تأثيرى كه اين كلام در من دارد يا به سبب اعتقادى است كه من به گوينده آن دارم، يا نيّت صالح و يقين ثابت و اخلاص محض گوينده كلام باعث شده است كه تأثير سخنش در جانها بيشترين تأثير را داشته باشد و جريان موعظه كلامش در دلها بيشترين نفوذ را داشته باشد».
بر همين سبيل اميرمومنان (ع) چون آيات (يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاْصَالِ رِجَالٌ لاَ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ) (در آن خانهها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مىكنند، مردانى كه نه بازرگانى و نه داد و ستدى آنان را از ياد خدا به خود مشغول نمىدارد) را تلاوت كرد فرمود «إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاَءً لِلْقُلُوبِ، تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ، وَتُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ، وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ، وَ مَا بَرِحَ لِلّهِ ـ عَزَّتْ آلاَوُهُ ـ فِي الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ، وَ فِي أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ، عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِكْرِهِمْ، وَكَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ، فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ يَقَظَةٍ فِي الاَْبْصَارِ وَ الاَْسْمَاعِ وَ الاَْفْئِدَةِ، يُذَكِّرُونَ بِأَيَّامِ اللهِ، وَ يُخَوِّفُونَ مَقَامَهُ، بِمَنْزِلَةِ الاَْدِلَّةِ فِي الْفَلَوَاتِ. مَنْ أَخَذَ الْقَصْدَ حَمِدُوا إِلَيْهِ طَرِيقَهُ، وَ بَشَّرُوهُ بالنَّجَاةِ، وَ مَنْ أَخَذَ يَمِينًا وَشِمَالاً ذَمُّوا إِلَيْهِ الطَّرِيقَ، وَ حَذَّرُوهُ مِنَ الْهَلَكَةِ، وَ كَانُوا كَذلِکَ مَصَابِيحَ تِلْکَ الظُّلُمَاتِ، وَأَدِلَّةَ تِلْکَ الشُّبُهَاتِ. وَ إِنَّ لِلذِّكْرِ لاََهْلاً أَخَذُوهُ مِنَ الدُّنْيَا بَدَلاً، فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَنْهُ، يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ الْحَيَاةِ، وَ يَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللهِ، فِي أَسْمَاعِ الْغَافِلِينَ، وَيَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَيَأْتَمِرُونَ بِهِ، وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ، فَكَأَنَّمَا قَطَعُوا الدُّنْيَا إِلَى الاْخِرَةِ وَ هُمْ فِيهَا، فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذلِکَ، فَكَأَنَّمَا اطَّلَعُوا غُيُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِي طُولِ الاِْقَامَةِ فِيهِ، وَ حَقَّقَتِ الْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ عِدَاتِهَا، فَكَشَفُوا غِطَاءَ ذلِکَ لاَِهْلِ الدُّنْيَا، حَتَّى كَأَنـَّهُمْ يَرَوْنَ مَا لاَ يَرَى النَّاسُ، وَ يَسْمَعُونَ مَا لاَ يَسْمَعُونَ...».
«همانا خداى سبحان ياد خود را صيقل دلها قرار داده است. دلها بدين وسيله از پسِ ناشنوايى شنوا، و از پسِ نابينايى بينا، و از پسِ ستيزهجويى و سركشى رام مىگردند؛ و همواره چنين بوده و هست كه خداوند ـ كه بخششهاى او بىشمار است و نعمتهايش بسيار ـ در هر برههاى از زمان و در زمانهايى كه پيامبرى در ميان مردم نبوده است، بندگانى داشته و دارد كه در سرّ ضمير آنان با ايشان راز مىگويد و از راه عقلهايشان با آنان تكلّم مىكند. آنان چراغ هدايت را به نور بيدارى گوشها و ديدهها و دلها برافروختهاند. آنان ايّام خدا را فرايادِ مردمان مىآورند، و ايشان را از بزرگى و جلال او مىترسانند. همانند نشانههايند كه در بيابانهاى بىنشان برپايند. آن كه راهِ ميانه را پيش گيرد، بستايندش و به نجات مژده دهندش، و آن كه راه راست يا چپ را پيش گيرد، روش وى را زشت شمارند، و از تباهىاش برحذر دارند؛ و اين چنين، چراغ ظلمتها بودهاند و راهنما در شُبهتها. و همانا يادِ خدا را مردمانى است كه آن ياد، آنان را جايگزين زندگى ]جهانى فانى[ است. نه بازرگانى سرگرمشان ساخته، و نه داد و ستدى ياد خدا را از دل آنان انداخته. روزهاى زندگى را بدان مىگذرانند، و نهى و منع خدا را ]در آنچه حرام فرموده[ به گوش بيخبران مىخوانند. به داد فرمان مىدهند، و خود از روى داد كار مىكنند، و از كار زشت باز مىدارند، و خود از زشتكارى به كنارند. گويى دنيا را سپرى كرده و به آخرت درند، و آنچه از پسِ دنياست ديدهاند، و بر نهانِ برزخيان آگاهند كه چه مدتى است در آن به سر مىبرند؛ و قيامت وعدههايش را براى آنان محقق داشته است، و آنان براى مردم دنيا پرده از آن برداشتهاند. گويى مىبينند آن را كه مردم نمىبينند و مىشنوند آن را كه مردم نمىشنوند».
پيشواى موحّدان چون آيه «يَا أَيُّهَا الاِْنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْكَرِيمِ؛ اى انسان، چه چيز تو را درباره پروردگارت مغرور ساخته)؟» را تلاوت كرد فرمود «أَدْحَضُ مَسْوُولٍ حُجَّةً، وَ أَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذِرَةً، لَقَدْ أَبْرَحَ جَهَالَةً بِنَفْسِهِ. يَا أَيُّهَا الاِْنْسَانُ، مَا جَرَّأَکَ عَلَى ذَنْبِکَ، وَ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ، وَ مَا أَنَّسَکَ بِهَلَكَةِ نَفْسِکَ؟ أَمَا مِنْ دَائِکَ بُلُولٌ، أَمْ لَيْسَ مِنْ نَوْمَتِکَ يَقَظَةٌ؟ أَمَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَرْحَمُ مِنْ غَيْرِکَ؟ فَلَرُبَّمَا تَرَى الضَّاحِيَ مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ فَتُظِلُّهُ، أَوْ تَرَى الْمُبْتَلَى بِأَلَمٍ يُمِضُّ جَسَدَهُ فَتَبْكِي رَحْمَةً لَهُ! فَمَا صَبَّرَکَ عَلَى دَائِکَ، وَ جَلَّدَکَ عَلَى مُصَابِکَ، وَ عَزَّاکَ عَنِ الْبُكَاءِ عَلَى نَفْسِکَ وَ هِيَ أَعَزُّ الاَْنْفُسِ عَلَيْکَ! وَ كَيْفَ لاَ يُوقِظُکَ خَوْفُ بَيَاتِ نِقْمَةٍ، وَ قَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعَاصِيهِ مَدَارِجَ سَطَوَاتِهِ! فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِي قَلْبِکَ بِعَزِيمَةٍ، وَ مِنْ كَرَى الْغَفْلَةِ فِي نَاظِرِکَ بِيَقَظَةٍ، وَ كُنْ لِلّهِ مُطِيعًا، وَ بِذِكْرِهِ آنِسًا. وَ تَمَثَّلْ فِي حَالِ تَوَلِّيکَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَيْکَ، يَدْعُوکَ إِلَى عَفْوِهِ، وَيَتَغَمَّدُکَ بِفَضْلِهِ، وَأَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ. فَتَعَالَى مِنْ قَوِيٍّ مَا أَكْرَمَهُ! وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِيفٍ مَا أَجْرَأَکَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ! وَ أَنْتَ فِي كَنَفِ سِتْرِهِ مُقِيمٌ، وَ فِي سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ. فَلَمْ يَمْنَعْکَ فَضْلَهُ، وَ لَمْ يَهْتِکْ عَنْکَ سِتْرَهُ، بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرِفَ عَيْنٍ فِي نِعْمَةٍ يُحْدِثُهَا لَکَ، أَوْ سَيِّئَةٍ يَسْتُرُهَا عَلَيْکَ، أَوْ بَلِيَّةٍ يَصْرِفُهَا عَنْکَ. فَمَا ظَنُّکَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ...».
«حجّت شخص گناهكار بىپايهترين حجّت، و عذرش ناپذيرفتهترين عذر است، و بىگمان براى نادان ماندن خود اصرار نموده است. اى انسان، چه چيز تو را بر گناه كردنت دلير گردانيده، و چه چيز تو را به پروردگارت به غرور آورده، و چه چيز تو را به تباه كردن خويش مأنوس ساخته؟ آيا درد تو را بهبودى يا خواب تو را بيدارى نيست؟ تو كه بر ديگرى مهربانى، چرا در كار خود واميمانى؟ بسا كه يكى را در تابش آفتاب بينى و او را به سايه آرى، يا بر گرفتارى كه بيمارى وى را گداخته از روى رحمت اشكبارى! پس چه چيز تو را بر درد خود شكيبا نموده، و در مصيبت توانايى بخشيده، و در گريستن بر نفس خويش كه نزد تو گرانبهاترين جانهاست، به شكيبايىات امر فرموده؟ و چگونه بيم كيفرى بيدارت نمىسازد كه شبانگاه بر تو بتازد؟ در حالى كه با نافرمانى خدا خود را تباه ساختهاى و در پنجه قهرش انداختهاى».
«پس سستىِ دل را با پايدارى درمان كن، و خواب غفلت ديدهات را به بيدارى. و طاعت خدا را بپذير و به ياد او انس گير. و به خاطر آر آنگاه كه تو روى از او گرداندهاى، او روى به تو گردانَد، و تو را به خواستن بخشايش از خود مىخواند و جامه كَرَمِ خويش بر تو مىپوشاند، و تو از او رويگردانى و ديگرى را خواهانى. پس چه نيرومند است و بزرگوار، و چه ناتوانى تو و بىمقدار، و چه گستاخ در نافرمانى پروردگار. در سايه پوشش او مىآرامى، و در پهنه بخشايش او مىخرامى؛ نه بخشش خويش را از تو بريده، و نه پرده خود را بر تو دريده، بلكه چشم برهم زدنى بىاحسان او به سر نبردهاى، در نعمتى كه بر تو تازه گردانيده، يا گناهى كه بر تو پوشانيده، يا از بلاييت رهانيده. ]با نافرمانى اين چنين به نعمتش اندرى[ پس چه گمان بدو برى، اگر وى را فرمان برى؟».
و آن حضرت در ضمن خطبهاى درباره قدرت پروردگار و فضايل قرآن و سفارش به پرواپيشگى برخى آيات را چنين تفسير كرده است «وَ اسْتَعْمِلُوا أَقْدَامَكُمْ، وَ أَنْفِقُوا أَمْوَالَكُمْ، وَ خُذُوا مِنْ أَجْسَادِكُمْ فَجُودُوا بِهَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَ لاَ تَبْخَلُوا بِهَا عَنْهَا، فَقَدْ قَالَ اللهُ سُبْحَانَهُ: (إِنْ تَنْصُرُوا اللهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ ) وَ قَالَ تَعَالَى: (مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللهَ
قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ ) فَلَمْ يَسْتَنْصِرْكُمْ مِنْ ذُلٍّ، وَ لَمْ َسْتَقْرِضْكُمْ مِنْ قُلٍّ؛ اسْتَنْصَرَكُمْ وَ: لَهُ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَْرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛ وَ اسْتَقْرَضَكُمْ: وَ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ وَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ؛ وَ إِنَّمَا أَرَادَ أَنْ (يَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً) . فَبَادِرُوا بِأَعْمَالِكُمْ تَكُونُوا مَعَ جِيرَانِ اللهِ فِي دَارِهِ. رَافَقَ بِهِمْ رُسُلَهُ، وَ أَزَارَهُمْ مَلاَئِكَتَهُ، وَ أَكْرَمَ أَسْمَاعَهُمْ أَنْ تَسْمَعَ حَسِيسَ نَارٍ أَبَدًا، وَ صَانَ أَجْسَادَهُمْ أَنْ تَلْقَى لُغُوبًا وَ نَصَبًا: (ذلِکَ فَضْلُ اللهِ يُوْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ، وَ اللهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِيمِ )(حدید/21)».
«قدمهاى خود را به كار افكنيد، و مالهاى خويش را ]در راه خدا[ انفاق كنيد. از تنهايتان بگيريد و به جانهايتان ببخشيد، و در بخشيدن از اين بدان بخل مَوَرزيد، كه خداى سبحان فرموده است «اگر خدا را يارى كنيد، يارىتان مىكند و گامهايتان را استوار مىدارد» و فرموده است «كيست آن كس كه به خدا وامى نيكو دهد، پس براى وى دوچندان گرداند و او را پاداشى بزرگ باشد». خدا از روى خوارى از شما يارى نمىخواهد، از تنگدستى وام از شما نمىگيرد. از شما يارى خواسته درحالى كه سپاهيان آسمانها و زمين در فرمان اوست، و او عزيز و حكيم است. و از شما وام مىگيرد در حالى كه گنجينههاى آسمانها و زمين از آنِ اوست، و او بىنياز و ستوده است. او خواسته است «شما را بيازمايد تا كار كداميك از شما بهتر آيد». پس با كردارهاى خود پيشى گيريد تا در خانه خدا با همسايگان خدا باشيد. پيامبران خود را رفيقان آنان كرده، و فرشتگانش را به زيارتشان برانگيخته، و گوشهايشان را حرمت نهاده است تا بانگ آتش را نشنود، و تنهايشان را نگاه داشته است، از اينكه رنجى يا سختىيى بدان رسد. «اين بخشش خداست، به هر كس كه خواهد دهد و خدا صاحبِ بخشش بزرگ است ».
اميرمومنان (ع) در ضمن خطبهاى چنين مىفرمايد «لَمْ يُوجِسْ مُوسَى خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ، ]بَلْ[ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دَوْلَةِ الضُّلاَّلِ؛ هراسى كه موسى را ]هنگام رو به رو شدن با ساحران[ گرفت، به سبب بيم جان خود نبود. بلكه از چيرگى نادانان و به حكومت رسيدن گمراهان انديشناك شد.
اين سخن امام (ع) در واقع تفسيرى است بر آيه «فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوَسى؛ و موسى در خود بيمى احساسى كرد».
شيخ محمد عبده در شرح كلام امام (ع) يادآور شده است كه اين بيان بهترين تفسير براى آيه و والاترين معنا در تبرئه پيامآور حق ـ موسى (ع) ـ از شك و ترديد ]و ترس و بيم[ در امر رسالت خويش است.
یادداشت از مصطفی دلشاد تهرانی / محقق و پژوهشگر نهجالبلاغه