اعجاز قرآن به مفاهیم عالی آن باز می‌گردد
کد خبر: 3510539
تاریخ انتشار : ۰۶ تير ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۸
سیدجواد میری:

اعجاز قرآن به مفاهیم عالی آن باز می‌گردد

گروه اندیشه: سید‌جواد میری درباره متن قرآن معتقد است که نمی‌توان این متن را تنها زبانی در نظر گرفت و آن را از بستر تاریخی خود جدا کرد و اعجاز قرآن نه در زبان، بلکه در مفاهیم عالی است که قرآن آن را در بردارد.

رمضان ماه قرآن است و قرآن معجزه پیامبر خاتم، اما اعجاز قرآن را چگونه باید فهمید. سیدجواد میری معتقد است نوع تصور به زبان می‌تواند انقلابی در تفسیر ایجاد کند. او معتقد است که نگاه تاریخی اجتماعی به زبان برخلاف رویکرد گرامری به آن با روح متن هم‌راستاست. میری بر آن است که اعجاز قرآن به مفاهیم عالی آن باز می‌گردد. در ادامه مشروح گفت‌وگوی خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) با سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را می‌خوانید:
ـ تصور ما از متن وقتی می‌گوییم متن قرآن چیست؟ آیا مراد ما از متن یک متن زبانی است و یا مراد یک متن فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است، به عبارت دیگر آیا مراد از متن به عینیت زندگی باز می‌گردد و آیا پارادایم سیوطی متن را زبانی انگاشته است؟
اگر نگاهی به اندیشمندان جهان اسلام از روزهای ابتدایی اسلام تا به امروز بکنیم، دو گرایش خیلی قوی وجود داشته است که این دو گرایش در ادیان دیگر از جمله یهودیت و مسیحیت هم دیده می‌شود. یک گرایش سعی کرده است متن را به متن نزول یافته تقلیل دهد، در حالی که در خود متن اشارات فراوانی وجود دارد، مبنی بر اینکه اصل کتاب جای دیگری در ام‌الکتاب یا لوح محفوظ است.
این تمایز بین ام‌الکتاب و متن نزول یافته فضایی را ایجاد می‌کند که باور داشته باشیم که اساساً فهم ما از یک متن می‌تواند دائماً در حال تلاطم، تغییر، تحول و دگرگونی باشد، چون لوح محفوظ و ام‌الکتاب به معنای متن گرامری نیست و متنی است که هستی بر آن سوار شده است و بارقه‌های آن خود را به صورت متن مقدس نشان می‌دهد.
در این جا دو نگاه ظهور کرده است، نگاهی ظاهربینانه و نگاه دوم که باطن‌گرایانه است. در جهان اسلام نگاه ظاهرگرایان، نگاه غالب بوده است و تفسیر کلاسیک و رسمی از دین را این نگاه برعهده گرفته است و هر جا نگاه باطن‌گرایانه توانسته فضایی برای خود ایجاد کند، قرائت دیگری را ارائه داده است.
جالب است بدانید بسیاری از فلاسفه جهان اسلام این برچسب را خورده‌اند که «شیعیان باطنی» هستند، حتی خواجه نصیرالدین طوسی، فارابی و حتی ابوعلی سینا و پسرش و یا حتی عبدالصمد حکیم که استاد ابوریحان بیرونی بوده است. این به آن خاطر است که اساساً فهم متن مقدس و تقلیل آن به زبان به معنای گرامری نمی‌تواند پاسخگوی نیازها و مقتضیات زمان باشد و حکما و عرفا به دنبال فهم عمیق‌تری بوده‌اند.
نگاه شیعی در کلان خود به این مسئله پایبند بوده است که متن قرآن تنها ظاهر آن نیست، اما در این اواخر تحولات دیگری روی داده است. یکی از جامعه‌شناسان و فیلسوفان معاصر که چکسلواکی‌الاصل است، اما اکنون در انگلستان تدریس می‌کند، به نام ارنست گلنر معتقد است در این پنجاه سال اخیر، اهل سنت در رویکرد سیاسی خود شیعی‌تر شده‌اند، زیرا اهل سنت نمی‌توانند بر علیه حاکم مسلط مبارزه کنند و در مذهب اهل سنت شما نمی‌توانید حاکم جابر را زیر سوال ببرید. تحت تاثیر جنبش‌های شیعی اوضاع به گونه‌ای شده است که اهل تسنن بر علیه حاکم جابر برخیزد. در کنار این فرایند باید از سنی‌تر شدن نگاه شیعی صحبت کنیم، زیرا قرائت‌هایی از اهل تسنن بر شیعیان تاثیر گذاشته که به معنای ظاهرگراتر شدن در رویکرد به متن است.
این نگاه باعث می‌شود به جای اینکه متن را در بستر تاریخی و فرهنگی ببینیم آن را جدا کنیم و فقط به عنوان متن معجزه و بی‌نظیر ببینیم، اما بی‌نظیر بودن متن مقدس به این معنا نیست که زبان این متون با زبان جامعه‌ای که در آن نازل شده متفاوت باشد و اگر بود که به درد هم نمی‌خورد.
اساساً شما نمی‌توانید متن را از بستر جدا کرده و معجزه بخوانید. معجزه بودن قرآن در مفاهیمی است که در وجود انسان القا می‌کند و از منظر وجودی قرآن و متون مقدس از دیدگاه عرفا در تمامی ادیان بیان‌ کننده حقیقت واحدی هستند که البته این مضمون قرآنی نیز هست.
اگر از متون مقدس فهم باطنی داشته باشیم به اشتراکاتی می‌رسیم و جنگ 72 ملت راه نمی‌اندازیم و اگر به وضعیت معاصر نگاهی کنیم، ریشه بسیاری از مرزبندی‌ها و بدبینی‌ها جغرافیای سیاسی و اقتصادی در دوران مدرن است که در آن ما دیگری را به رسمیت نمی‌شناسیم. تا 200 سال قبل شاید به رسمیت شناختن دیگری مبتنی بر این بود که پایه دینی مشترکی با ما داشته باشد، اما امروز که فضای دینی کمرنگ شده است، اساس غیریت‌ساز به اقتصاد باز می‌گردد. از این منظر اگر با رویکرد باطنی به مسئله قرآن و معجزه بودن آن نگاه کنیم به مفاهیم جدیدتری خواهیم رسید.
ـ آیا همین گرایش باطنی، تئولوژیک نیست؟ زیرا اگرچه شیعه به معنای درونی و باطنی قرآن نظر دارد، اما به هر حال گرایشی تئولوژیک و کلامی نیز هست.
گرایش باطنی فقط شیعی نیست. عرفان نظری در تمامی ادیان وجود دارد و تمامی ادیان در برابر نگاه تئولوژیک شکل گرفته است، زیرا آن در زبان و متن، ساختار و ساختمان درست می‌کند و کلیسا را در برابر کنیسه قرار می‌دهد، در حالی که نگاه باطنی به دنبال سست کردن پایه‌های ساختار‌بندی و ساختمان‌سازی‌هاست.
ـ نگاه باطنی متاخر بر یک عرفان علمی و شهودی است، در حالی که بحثی که مطرح می کنید که نقد نگاه به زبان است، رویکردی روش‌شناختی است و شما می‌گویید باید نگاه‌مان به متن را عوض کنیم.
بحثی که درباره زبان مطرح می‌کنیم و اینکه زبان در بستری تاریخی است یک بحث بوده، اما بحث دیگر این است که چگونه باید قداست متن مقدس را فهمید؟ آیا معجزه‌آسا بودن متن به این دلیل است که در زبان عربی بوده است و یا به محتوا باز می‌گردد و در اینجا به گرایش عرفانی اشاره کردم که به گونه‌ای به یک سری از این مفاهیم رسیده بودند که در تمایز با نگاه ظاهرگرایانه تعبیر می‌شود.
ـ بحثی که شما مطرح می‌کنید نقد پارادایم سنتی است، اما می‌تواند گفته شود که آیا همین نگاه شما دچار مشکلی که خود آن را نقد می‌کنید یعنی اروپامحوری نخواهد شد؟‌
چرا گرفتار می‌شود.
ـ یک قرائت سنتی داریم که دارد عمل می‌کند، اما ما می‌رویم از هایدگر و پست‌مدرن‌ها روش می‌آوریم...
ببینید وقتی که ما می‌گوئیم اروپامحوری به این معنا نیست که در مقابل هر چیزی که اروپا می‌آید و رویش نوشته شده است «ساخته شده در اروپا» سد سکندر بسازیم. نقد اروپا‌محوری از این منظر است که تجربه زیسته یک قوم معیاری بشود برای تغییر و تحول از عصر کشاورزی به عصر صنعتی و فراصنعتی، ما معتقدیم این رویکرد باید نقد شود، اما اینکه هایدگر گفته زبان ماوای اندیشه است و این یعنی کسی که می‌اندیشید داخل زبان می‌اندیشید، نادرست نیست و این حرف را اگر مقابل من و شما گذاشتند، می‌توان پسندید و این مفهوم دارای یک ارزش ذاتی و جهان‌شمول است. البته اینجا سوال می‌شود که آیا انسان قادر است به مفاهیمی برسد که رنگ بوی زمان، مکان و نژاد نداشته باشد.
ما ممکن است مفاهیمی تولید کنیم که خیلی شیعی و یا سنی باشد و یا اسلامی و دینی باشد که در هر یک از این‌ها مخاطبان ما با گستره متفاوتی محدود خواهد بود و برای مثال اگر مفهوم دینی تولید کردیم، هر دینداری می‌تواند استفاده کند، اما اگر ما مفاهیمی انسانی تولید کنیم، هر انسانی می‌تواند از آن استفاده کند. اریک فروم مخالف است و می‌گوید اساساً انسان قدرت مفهوم‌سازی جهان‌شمول ندارد. این‌ها نسبی‌گرایانی هستند که مسائلی را به جامعه‌ای خاص نسبت می‌دهند. پله بعد تاریخ‌گرایی خواهد بود و اینکه اگر افلاطون در 2500 سال پیش حرفی زده است، با تاریخ اکنون متفاوت بوده و ما نمی‌توانیم استفاده‌ای برای امروز داشته باشیم و این حرف تنها در آن زمان دارای معنا بوده است.
ـ نقدی که به مباحث شما می‌تواند وارد شود این است که وقتی شما متن قرآن را متنی تاریخی و سیاسی می‌دانید در این صورت شما متن را زمان‌مند می‌کنید.
اتفاقاً یکی از بحث‌های کلیدی در فهم دین همین مسئله است، ولی بسیار از علما، ادبا و قدما استنکاف می‌کنند چون می‌گویند اگر ما یکی از مهره‌ها و سنگ‌های این بنا را تغییر بدهیم این بنا فرو خواهد ریخت و تمامی اجزای متن مقدس را مقدس می‌کنند و می‌گویند این صحف در جزئیات و کلیات و مصادیق مقدس است.
در قرآن مفاهیمی انسانی وجود دارد و یکی از رسالت‌های پیامبران تکمیل کردن مکارم اخلاق بوده و به دنبال این بوده‌اند که اخلاق انسانی را کامل کنند و این پروژه یک پروژه زمانی و مکانی نیست و پیامبر به دنبال این نبود که تنها اخلاق شبه‌جزیره زمان نزول را اصلاح کند، بلکه انسان دائماً محتاج تطهیر قلوب است و اینکه اخلاق خود را تکمیل کند و به سمت راه مستقیم باشد.
اسلام به عنوان دین خاتم و کامل‌ترین دین، کامل‌ترین مفاهیم انسانی را دارد و این با رویکرد زبانی به متن قرآن سازگاز نیست، زیرا در این رویکرد تعارضاتی بین متن تاریخی و متن امروز خواهیم داشت که با رویکرد مفهومی این مسائل را حل کنیم.
ـ به عنوان سؤال پایانی ما خود هم در متنی هستیم که می‌توانیم آن را ایران بخوانیم، ما با غرب در تماس هستیم و نسبتی با سنت خودمان داریم، نسبت ما در متن خودمان و متن قرآن چگونه باید برقرار شود؟
اساساً شما می‌خواهید بپرسید ما می‌توانیم نگاه بین متنی داشته باشیم و یا نه؟ برخی سخن از ناهم‌زبانی می‌کنند و اینکه می‌گویند ما نمی‌توانیم با سنت دیگری سخن بگوییم. من معتقدم که انسان نه تنها می‌تواند با متون مختلف در ارتباط باشد، حتی متن‌های مختلف می‌توانند برای فهم خودمان به ما کمک کنند. فهم یک متن بدون استفاده از متون دیگر ناقص خواهد بود. وقتی گفته می‌شود، ما مفاهیمی مثل «متن گسترده»، «زیر متن» و «مفاهیم مشترک» و قابلیت ایجاد تقارن بین متون را در نظر بگیریم، می‌توانیم متون مختلف را در ارتباط با هم ببینیم. برای مثال اینکه جامعه مطلوب چیست، در متون مختلف متفاوت است. برای جامعه غرب، جامعه مطلوبیت را در توسعه می‌بینید و توسعه را در بالا بردن رفاه می‌داند، اما اگر خانه‌ای زیبا درست کردید که در آن معنا و مفهومی نبود توسعه کمّی چه فایده‌ای خواهد داشت. این جاست که متون مقدس صحبت از معنای وجودی می‌کنند که اگر نباشند توسعه کمی به جایی نخواهد رسید. این رابطه‌های بین‌المتنی همانند رابطه بین‌الاذهانی می‌تواند به تقویت خرد جمعی منجر شود و افق افکار را بالاتر ببرد.
قهوه چیان
captcha