به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از استان مرکزی، سالهای سال است که معیاری به نام کنکور برای رسیدن به صندلیهای دانشگاه در نظر گرفته شده است، هرچند در سالهای اخير در باب حذف کنکور طرحهایی به مجلس رفته يا سعی شده با به وجود آمدن دانشگاههای پودمانی و پيام نور٬ غول عظيم کنکور قابل هضم شود٬ با اینحال شرکت در کنکور در زندگی دانشآموزان دوره دبيرستان و پیشدانشگاهی نقش مهمی ايفا میکند.
هرساله بيش از یک میلیون داوطلب کنکور داریم اما در این میان٬ استرس و اضطراب فراوان٬ سکه رايج مدارس و آموزشگاههای کنکور است٬ که ناگفته٬ پيداست تأثیرات آن در آينده دانشآموزان نيز خود را نشان خواهد داد، دانشآموزان برای رسيدن به دروازههای دانشگاه و عبور از سد کنکور٬ با مراحل مختلفی از استرس دستوپنجه نرم میکنند. استرسی که از سال اول دبيرستان در کلاسهای درس و توسط مربيان به آنها تحميل میشود٬ مرحله نخست آن است.
دانشآموز بايد اين استرس را ۴ سال تمام با خود همراه داشته باشد و البته هرسال بيش از سال پيش. در اين ميان آموزشگاههای تستزنی٬ به نوبه خود سطح علمی دانشآموزان را ضايع میکنند و با خلاصه کردن دانش بشری در نحوه تستزنی سريع و شیوههای جديد رقابت٬ تبديل به بنگاههای سودآوری شدهاند که تمامی محفوظات دانشآموزان را در نحوه بهينه تستزنی خلاصه و مضمحل میکنند.
دانشآموزان هم بنا بر جامعهپذیریشان٬ عکسالعملهای متفاوتی از خود نشان میدهند، استرسها و فشارهای عصبی آنها٬ در ماههای قبل از کنکور به اوج خود میرسد. در اين هنگام٬ نقش خانوادهها از هميشه پررنگتر است، با پشت سر گذراندن کنکور٬ استرس دانش آموزان وارد مرحله جديدی میشود٬ چراکه تا اعلام نتايج کنکور هنوز زمان زيادی باقی است. طبق آمار٬ دختران سهم بيشتری از استرسها و اضطرابهای مربوط به آزمون کنکور را تحمل میکنند.
میتوان اين را بدين علت دانست؛ برای عده کثيری از دانشآموران دختر٬ ورود به دانشگاه به نوعی دروازه ورود آنها به جامعه محسوب میشود و در صورت عدم موفقيت در کنکور٬ آیندهای سنتی و طبق ميل خانواده٬ انتظار آنها را خواهد کشید، به طور کلی واقعيت اين است که برخلاف تفکر رايج٬ کنکور يک رقابت سالم و علمی برای دستيابی به صندلیهای دانشگاه نيست٬ چراکه وضعيت اقتصادی٬ وضعيت خانوادگی و ميزان آرامش و امنيت خانه٬ شهر سکونت٬ برخورداری از امکانات٬ سلامت جسمانی و... از جمله برگ خریدهای مؤثر در اين رقابت است و طبعاً در جامعه نحوه برخورداری انسانها از اين مزايا و مواهب عادلانه نيست. به اینترتیب٬ خانوادههایی که از لحاظ مالی در وضعيت سختی به سر میبرند٬ برای فراهم نمودن هزینههای تحصيل و شرکت در کنکور فرزندانشان فشار زيادی تحمل خواهند کرد.
رقابت از زندگی امروزی قابل حذف نیست البته رقابت به معنای تخریب یا حذف رقیب نیست بلکه گامی مؤثر جهت اصلاح، تغییر مثبت یا بهتر شدن است. رقابت یکی از مؤلفههای مهم جهت پیشرفت و موفقیت فردی و اجتماعی محسوب میشود نه گامی جهت تصاحب صندلیهای اول دانشگاه برای قارونهای زمان و کسانی که از امکانات بهتر و بیشتری برخوردارند اثبات این ادعا را میتوان در رتبههای برتر کنکور امسال مشاهده کرد؛ در کنکور سراسری امسال بیشترین آمار رتبههای برتر به تهرانیها اختصاص داشته است، از بین نفرات برتر کنکور سراسری هفت نفر از رشته ریاضی، یک داوطلب از رشته تجربی، هفت نفر در رشته انسانی، سه نفر برتر رشته هنر و سه نفر رشته زبان از تهران و شمیرانات بودند، به طورکلی 21 نفر از پذیرفتهشدگان از تهران و شمیرانات بوده و 15 نفر دیگر نیز از شهرستانهای کل کشور هستند.
سؤال تکراری علم یا ثروتمتأسفانه عدهای به ما از همان ابتدای زندگی آموختهاند که علایق خود را پنهان کنیم و وانمود کنیم که چیزی را دوست داریم که واقعاً دوست نداریم. تحلیلی کنیم که ابداً آن را قبول نداریم و به مرور با نوشتن انشاهایی این چنین برای زندگی در جامعهای ساخته میشدیم که گویی قرار است به انسانهایی متملق تبدیل شویم، کسانی که بدانند و لمس کنند که ثروت بهتر است اما برای گرفتن نمره و همرنگ جامعه بودن زیر پرچم علم دوستی بروند.
و این چنین شد که اکثر ما در پاسخ به سؤال علم بهتر است یا ثروت گزینه علم را انتخاب کردیم کاری به درست یا غلط بودن این انتخاب نداریم اما آنچه مسلم است اکثراً دستهای پینه بسته پدرانمان را میدیدیم و راه چاره را نیز فقط اندکی ثروت میدانستیم اما در مدرسه باید میگفتیم صد البته که علم از ثروت بهتر است اما در خانه آنچه اتفاق میافتاد گرسنگیهای شبانه بود و بیکاری پدر، و این دوگانگی ناشی از یک مقایسه غلط که هیچ عقل و مکتبی آن را نمیپذیرد تا به امروز گریبان جامعه و کنکوریهای ما را گرفته است.
به راستی علم بهتر است یا ثروت؟ و چرا باید این دو را باید باهم مقایسه کنیم و تنها یکی را انتخاب کنیم؟ چرا ثروت در جامعه ما چهره کریهی دارد ولی همگان در پی دست یافتن به آن هستند؟
در مقابل این سؤال پاسخهای متنوعی میشنویم، کسانی میگویند علم بهتر است چون میتواند در خدمت کسب ثروت باشد و دیگرانی میگویند ثروت میخواهیم تا آن را صرف کسب علم کنیم، خلاصه این میشود که گویا، ثروت، خواستهای است که اگرچه اسماً در مقام دوم است، اما رسماً اولویت نخست را به خود اختصاص داده است.
البته در بعضی کشورها علم و ثروت در کنار هممعنا دارند اما در بعضی کشورها عالم شدن همان و خفتن به خوابی سنگین همان. از همه اینها که بگذریم نابرابری یکی از چالشهای اصلی زمانه ماست و زمانی اهمیت ویژه مییابد که خیل عظیمی از کسانی که دوست دارند به حق خودشان برسند به خاطر عدم امکانات، مشکلات اقتصادی و...ازآنچه بدان استحقاق دارند بازمیمانند همین یکی از مهمترین جنبههای قابل مشاهده کنکوری است که هرساله برگزار میشود، موضوعی که متضمن نابرابری در فرصتهاست.
وقتی درآمدها فاصلههای نجومی باهم داشته باشند، زمینه افتراق اجتماعی هم تشدید میشود که همین امر، نتایج نابرابر آموزشی را به دنبال خواهد داشت. امروزه با پولی شدن آموزشوپرورش درآمد خانواده شما بیش از تواناییهای خود شما اهمیت دارد، چراکه درآمد، تعیین میکند که میتوانید در کدام دانشگاه و یا رشتهای قبول شوید، در مقایسه با بچههای ثروتمند، کمتر احتمال دارد که بچههای باهوش فقیر در دانشگاههایی و رشتههایی تحصیل کنند که به آن علاقه و استحقاق آن را دارند. این به دلیل کارکرد مدارس نیست، بلکه به واسطه مزایایی است که در دسترس کودکان ثروتمند قرار دارد.
درعینحال، خطرات غفلت از نابرابری کاملاً آشکار است، نابرابری باعث میشود مردم به ویژه جوانان از حقوق اصلی خود دورمانده و مستعد مناقشات اجتماعی شوند. همین امر، باعث کاهش ثبات رشد اقتصادی، تضعیف انسجام و امنیت اجتماعی شده و زمینه دسترسی و استفاده نابرابر از منابع جهانی را فراهم میکند، درنهایت، پایههای دموکراسی متزلزل شده و امیدها برای توسعه پایدار و جوامع پر از صلح بر باد میرود.
سیاستگذاری تیشه بر ریشهمسابقه علم و ثروت و مسلماً کماهمیت شدن علم تا جایی پیش رفته که داوطلبانی که در چندراهی انتخاب رشته قرارگرفتهاند بدون توجه به علاقه خود بسیار در مورد اشتغال پس از تحصیل و میزان درآمد رشته تحقیق و مطالعه میکنند.
اما هنگامیکه عدهای دارا بودن را در جامعه به ارزش تبدیل کنند، با تدابیر آموزشیشان و کلاسهای چندمیلیونی کنکور و رشد قارچ گونه مدارس غیرانتفاعی و دانشجوی پولی شاهد چرخش فضای دانشگاه و متعلق شدنش به قشر غنیتر و بالطبع در آینده تشکیل بدنهای از مدیران مرفه خواهیم بود، وقتی در تبلیغات تلویزیونی همگام بودن با تکنولوژی از تلویزیون ال سی دی گرفته تا مایکروفر و چرخگوشت و جاروبرقی اولویت یک خانواده مسلمان ایرانی معرفی شود و گوینده تبلیغات در صداوسیمای جمهوری اسلامی با وقاحت تمام بگوید ساعتی که به دستتان میبندید نشانه شخصیت شماست، فرهنگ مصرفگرایی و تجملات تمامقد به مغز مخاطب فرو میشود و با دکوری که از خانهها و آشپزخانهها در سریالها نمایش داده میشود مردم دچار یک خودکمبینی مفرط و فروافتادن در یک مسابقه تجملات برای رسیدن به الگوی مطلوبی که شبانهروزی تبلیغ میشود میافتند و در نهایت هم، از دستِ همایشهای میلیاردی و تشکیل فراکسیونها و چاپ کتب کاری برای اصلاح سبک زندگی برنمیآید.
مثلاً تصور کنید هنگامیکه یک دانشآموز دبستانی دستهای پینهبسته پدر کارگرش را میبیند که به علت مشکلات، احیاناً چند ماهی هم حقوق نگرفته است و یکتنه با جیب خالی دارد با غول بازار و دستهای نامرئی آنکه به دور گردنش انداختهشده دستوپنجه نرم میکند و از طرفی دارد تلویزیون نگاه میکند که بازیکنان فوتبال بعد از گلی که به ثمر میرسانند در سال حمایت از تولید ملی، کار و سرمایه ایرانی و در اوج فشارهای تحریم و گرانیهای بازار و بالا رفتن فشار بر مردم، برای یک شب دویدن در زمین از طرف مدیران ورزشی نفری چندین میلیون تومان پاداش میگیرند، تصمیم میگیرد همان شب شغلی را برای آیندهاش انتخاب کند که در جیره مواجب میلیاردی آن نه تحریم اثری میگذارد نه سیاستهای غلط اقتصادی مدیران فشاری بر آن وارد میکند و نه اصلاح امور مالیاتی را با آن کاری هست و نه هیچوقت حقوق میلیاردیاش هدفمند میشود و نه گرانی دلار و ارز مشکلی برایش ایجاد میکند و نه حتی رفتوآمد دولتهای رنگارنگ دخلی به وی خواهد داشت.
ناخودآگاه مغز دانشآموز دبستانی تصمیمش را برای شغل آیندهاش همانجا جلوی تلویزیون گرفته شده است. حالا این کودک حتی اگر سر کلاس برای جلب نظر معلم، بین دوگانه علم و ثروت علم را انتخاب کند و برای گرفتن نمره ۲۰ با آبوتاب سه چهار صفحه در ارجحیت علم و در مزایایش نسبت به ثروت شرح بدهد یا حتی طی یک پاسخ تکراری مثل همه بچههای دیگر وقتی از آن بپرسند در آینده میخواهد چهکاره شوی بگوید خلبان یا پلیس یا دکتر هیچ فرقی نمیکند. چراکه ما با تبلیغاتی که به مغزش وارد کردهایم شغل آیندهاش را برایش مشخص کرده و حتی سبک زندگیاش را هم برایش ساختهایم.
چنین نسلی نه کارآفرینی برای کمک به تولید ملی دارد نه دانشجوی دغدغهمندی برای راهاندازی کرسیهای آزاداندیشی و نه نخبهای برای لبیک به رهبری در فراخوان اصلاح سبک زندگی از خود نشان میدهد، تا اولویتهای ذهنی ما و مدیران ما جابجا نشود جستوجوی حل مشکل سبک زندگی در آسمان با آن هزینههای هنگفت همایشها و چاپ کتابها و تشکیل کارگروه و کمیسیون و کمیته هم مقولهای است مثل سایر مقولهها که در 10 سال دیگر، دوباره شاهد غصههای رهبری از کوتاهی در انجام آن خواهیم بود. به نظر با اندکی بازنگری در رفتارها میتوان مشکل این یکی را همینجا روی زمین و در بین مردم حل کرد.
علی عقیلی
حقیقتا همینطوره.
ثمره نسلی که بر اساس این متد پا به جامعه گذاشته، همین وضعیته فلاکت بار میشه.