داستان احداث کهریزک/ تدریس در دانشگاه و آموزش قرآن به بچه‌ها
کد خبر: 3523739
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۳۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۴:۰۶
دین‌وری:

داستان احداث کهریزک/ تدریس در دانشگاه و آموزش قرآن به بچه‌ها

کانون خبرنگاران نبأ: موسس اصلی آسایشگاه کهریزک، دکتر حکیم‌زاده بود. ایشان رئیس بیمارستان فیروزآبادی شهر ری بودند. می‌گفتند وقتی که می‌خواستم از بیمارستان بیرون بیایم، صدای ناله و زاری بیمارانی را که نزدیکانشان آ‌ن‌ها را کنار بیمارستان رها کرده‌ بودند، می‌شنیدم. مرحوم مسگرا از بانیان و جز هیئت مدیره کهریزک بودند.

به گزارش کانون خبرنگاران ایکنا، نبأ، خانم دین‌وری؛ همسر مرحوم منصور مسگرا است و اکنون به عنوان سرپرست گروه بانوان نیکوکار موسسه خیریه کهریزک مشغول فعالیت است، پیرامون خصلت، منش و فعالیت‌های مرحوم سرهنگ مسگرا که از شاگردان استاد مولایی بود، با خبرنگار کانون خبرنگاران ایکنا، نبأ، گفت‌وگو کرد.

وی در ابتدای گفت‌وگو همسر خود را با این سخنان یاد کرد: مرحوم مسگرا در خرداد ماه 1310 و در چهار راه گلوبندک تهران متولد شد؛ در محلی که مسجد شیخ فضل‌الله آن‌جا بود. مرحوم دوست برادرم بود و قبل از ازدواجم ایشان را می‌شناختم. یادم است شب‌های جمعه بدون وقفه همراه برادرم به مسجد شیخ فضل‌الله می‌رفتند، حتی بعدها زمان جنگ و وقت چراغ خاموشی در مسجد فعالیت داشتند. هرچه می‌گفتم خطرناک است، ممکن است مسجد را بزنند، می‌گفت: عمر دست خداست، هرچه بخواهد بشود، می‌شود. به قرآن خیلی علاقه داشت و حافظ قرآن بود و به آن‌چه قرآن گفته بود عمل می‌کرد.

آموزش قرآن به نوجوانان و جوانان

وی ادامه داد: ایشان در مسجدالرضا(ع) به بچه‌ها درس قرآن می‌داد. بچه‌ها هم او را خیلی دوست داشتند. دانشکده پلیس هم هر ساله ماه مبارک رمضان برنامه داشتند و شب آخر جشن می‌گرفتند و به دانشجویان جایزه می‌دادند. ایشان فعالیتش در زمینه قرآن به این شکل بود. خانواده‌ای مذهبی داشت، اما در بین خواهرها و برادرهایش او خیلی مقید بود. علت این امر هم شاید این بود؛ برادرم نوزده ساله بود که فوت کرد و دوست نزدیک مرحوم مسگرا بود و چون در عنفوان جوانی این اتفاق افتاد؛ پذیرش این موضوع برای مرحوم مسگرا سخت آمد. از آن به بعد تغییر رویه داد و مرام دیگری پیدا کرد و مقیدتر شد. شاگرد استاد مولایی بود. استاد مولایی هم‌محله‌ای ما بودند و همه ایشان را می‌شناختند. صندوق اندوخته نیکان را استاد مولایی راه انداخت و مرحوم مسگرا هم جز هیئت مدیره صندوق بود و با هم مستقیما در صندوق فعالیت داشتند و هم برنامه‌های کلاس قرآن را می‌رفتند. در زمینه جلسات قرآن روخوانی و ترتیل کار می‌کردند ولی بیشتر فعالیت‌شان آموزش قرآن به کودکان، نوجوانان و جوانان بود.

فوت پدرم باعث شد به ایران بازگردیم

وی درباره سفر به آمریکا و تحصیل در آن‌جا به مطالبی اشاره و خاطرنشان کرد: بعد از ازدواج برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتیم. مرحوم مسگرا دکتری الهیات و ادیان را در ایران گرفت و سپس برای فوق‌دکتری در رشته مقایسه ادیان جهان از دانشگاه هاروارد پذیرش گرفت. یک دختر سه ساله داشتم که هر سه به آمریکا رفتیم. در حین تحصیل در آمریکا، دانشگاه مک‌کین کانادا می‌خواستند به ما کمک‌هزینه تحصیل بدهند که دو سال آن‌جا به صورت رایگان زندگی کنیم و مرحوم تحصیل کنند، اما در این فاصله پدر من فوت کرد و این اتفاق خیلی برای من ناگوار و سنگین بود و به او گفتم شما می‌خواهی برو اما من باید بروم ایران. سپس همگی به ایران برگشتیم. دکتری الهیات را از دانشگاه تهران و فوق دکتری را از دانشگاه هاروارد اخذ کرد.

رئیس شهربانی که خود آیت‌الله است

دین‌وری با اشاره به عنوانی که مرحوم طالقانی به سرهنگ مسگرا داد، به مسائلی اشاره کرد و گفت: کلاس تعلیمات دینی با مرحوم طالقانی و دکتر صحابی داشت. زمانی که انقلاب شد مرحوم طالقانی به دنبال او فرستادند و فرمان امام(ره) را به او ابلاغ کردند و گفتند: فرزندم وضع قم خیلی نابه‌سامان است شما برو قم و آن‌جا را سر و سامان بده و برگرد. مرحوم طالقانی و آقای بازرگان در جریان حوادث پیش‌آمده به قم رفتند. آن‌جا با روزنامه محلی مصاحبه کرده‌ بودند و این روزنامه از قول مرحوم طالقانی تیتر زده بود: رئیس شهربانی که خود آیت‌الله است. ایشان به مرحوم مسگرا بسیار اعتماد داشت. به دلیل شناختی که از مرحوم مسگرا داشتند و پاکی و درستی‌اش، این عنوان را به او دادند.

هم‌زمان در شهربانی و دانشگاه‌ها مشغول فعالیت بود

وی ادامه داد: زمانی که به آمریکا رفتیم، در شهربانی خدمت می‌کرد. سرهنگ شهربانی بود. بعد از انقلاب به فرمان امام(ره) رئیس شهربانی قم شد. آن‌جا شرط کرده بود که پنج‌شنبه‌ها تهران بیاید و دانشگاه و مسجدش را برود. جمعه‌ها غروب هم برمی‌گشت. در دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران و دانشکده پلیس در حین تحصیل، تدریس می‌کرد. شغل نظامی را خیلی دوست داشت و هم‌زمان که در نظام مشغول خدمت بود، درس هم می‌خواند. تمام هفته مشغول فعالیت بود، حتی در دانشگاه اراک، یک روز در هفته از صبح تا شب می‌رفت و تدریس می‌کرد و برمی‌گشت.

همسر سرهنگ مسگرا عنوان کرد: زمانی که انقلاب شد ما در حال ساخت ساختمان مسکونی‌مان بودیم و من سه دختر کوچک داشتم. او گفت: من چه‌طور تو و این سه بچه را بگذارم و بروم قم؟ در جواب او گفتم: الان وقت خدمت آدم‌هایی مثل توست! برو! من ساختمان را به سرانجام می‌رسانم، با این‌که دختر کوچکم یک سال‌ونیمه بود و این امر برایم سخت بود که تنهایی از عهده این‌کار بربیایم. وضع قم خیلی آشفته بود و او وقتی به آن‌جا رفت خیلی مبارزه کرد. سپس بعد از یکسال به تهران برگشت.

حاشیه قرآنش خاطرات و اتفاقات زندگی را ثبت می‌کرد

وی درباره خصلت و خلق‌وخوی همسر مرحومش این‌چنین یاد کرد: آدم باگذشتی بود و در مقابل مشکلات خیلی صبوری می‌کرد. گاهی اوقات اگر من از کسی گله‌ای داشتم، می‌گفت: بگذار هر کاری می‌خواهند بکنند و هر چه می‌خواهند بگویند، از گناهان ما کم می‌شود. ایمان بالای او مهم‌ترین خصلت‌اش بود. شب‌ها آن‌قدر بیدار می‌ماند که نماز شب بخواند و نمازهایش را آن‌قدر ادامه می‌داد تا نماز صبح. مدت زمانی که استراحت داشت و می‌خوابید، خیلی کم بود. قرآن خواندن جز برنامه هر روزه‌اش بود. الان آن قرآنی را که همیشه می‌خواند و همراهش بود، داریم. همه خاطرات و اتفاقات زندگی‌اش در حاشیه آن قرآن هست.
نظامی بود و می‌دانید که افسران نظامی نظم و انظباط خاص خود را دارند ولی ایشان به دلیل خداشناسی که داشت، هیچ‌وقت آن ضوابط نظامی را نداشت. خانواده من و خانواده ایشان اغلب نظامی بودند ولی او با بقیه فرق داشت. ایشان هیچ‌گاه به من نگفتند این‌کار را بکن یا آن‌کار را نکن و من هم همیشه سعی می‌کردم وظایفم در خانه را به نحو احسن انجام دهم. هر وقت خسته می‌شدم، می‌گفتند: شما کار نکن. مرحوم مسگرا همیشه ممنون و شاکر خدا بود.

پلشت ورامین؛ مقدمه تاسیس خیریه کهریزک

دین‌وری با اشاره به تاسیس موسسه کهریزک و نقش مرحوم مسگرا، یادآور شد: بعد از ازدواج‌مان، او روزهای پنجشنبه به همراه دو نفر از دوستانش، مواد غذایی و خوراکی تهیه می‌کردند و به جایی به اسم پلشت ورامین می‌بردند. آن‌زمان هنوز کهریزک درست نشده بود. آن‌جا خوراکی‌ها و مواد غذایی را بین خانواده‌ها و افراد پخش می‌کردند. زمانی که پدرم فوت کرد، حال مساعدی نداشتم. مرحوم مسگرا ‌می‌گفت: یک روز بیا برویم و جایی را ببینی که آرامت می‌کند و می‌بینی اگر پدرت این وضع را داشت و از دنیا می‌رفت، چقدر ناراحت‌کننده بود. پلشت ورامین خیلی جای بدی بود و یک حیاط کوچک و کثیف آن‌جا بود با یک حوضچه که مرده‌ها را در آن می‌شستند. خیلی وضع بدی بود و من نتوانستم آن‌جا را تحمل کنم و بیرون آمدم. سرهنگ مسگرا گفت: حالا خدا را شکر کن که پدرت چنین وضعی نداشت و این‌طور از دنیا نرفت.

داستان احداث کهریزک

وی عنوان کرد: موسس اصلی آسایشگاه کهریزک، دکتر حکیم‌زاده بود. ایشان رئیس بیمارستان فیروزآبادی شهر ری بودند. می‌گفتند وقتی که می‌خواستم از بیمارستان بیرون بیایم، صدای ناله و زاری بیمارانی را که نزدیکانشان آ‌ن‌ها را کنار بیمارستان رها کرده‌ بودند، می‌شنیدم. خیلی متاثر می‌شدم و تصمیم گرفتم مکانی را احداث کنم و این‌ها را سر و سامان دهم. بعدها خانم فخرالدوله؛ مادر دکتر امینی، زمینی را که هزار متر زیربنا داشت و دو اتاق در آن بود، به کهریزک اهدا کردند. سپس دکتر حکیم‌زاده آن‌جا را درست کردند و آسایشگاه کهریزک را ساختند. سال 1351 موسسه رسما افتتاح شد. اسامی کسانی که از موسسین کهریزک بودند، روی کاشی آبی‌رنگی بالای دفتر موسسه که آن‌موقع خیلی کوچک بود، نصب شد. مرحوم مسگرا از بانیان و جز هیئت مدیره کهریزک بودند و اسم او هم روی این کاشی حک شده بود، که البته بعدها اهالی آن‌ کاشی‌ را شکستند. آن‌ زمین دو اتاق بزرگ داشت که آن‌ها را از تخت پر کردند و بیماران آن‌جا اسکان پیدا کردند. یک انبار هم داشت که مردم وقتی به بهشت‌زهرا (س) می‌رفتند، چیزهایی برای نذر و اهدا می‌آوردند که در انبار قرار می‌گرفت.

از زمین هزار متری تا زیربنای 40 هکتاری

همسر مرحوم مسگرا از فعالیت‌های بانوان نیکوکار کهریزک یادی کرد و گفت: تعداد افرادی که بتوانند این‌ها را سر و سامان دهند و به بیماران رسیدگی کنند، بسیار کم بود. تا این‌که بالاخره گروه بانوان نیکوکار، خانم کاتوزیان و خانم بهادرزاده به همراه دو خانم دیگر به کهریزک مراجعه می‌کنند و به دکتر حکیم‌زاده می‌گویند: شما چه چیزهایی نیاز دارید که ما برای شما تهیه کنیم؟ دکتر حکیم‌زاده هم جواب می‌دهند: این‌جا همه چیز وجود دارد و چیزی کم نداریم. ما انسان می‌خواهیم. سپس این خانم‌ها با چند پرستار نیکوکار بیمارستان قرار می‌گذارند، هفته‌ای یک‌بار به کهریزک بروند و به بیماران رسیدگی کنند. آرام‌آرام تعداد بیشتری افراد به این جمع اضافه می‌شوند، تا این‌که اکنون حدود 3500 نفر بانوی نیکوکار در داخل و خارج از کشور داریم. بعد از اهدای آن زمین هزار متری، آقای محمدی، زمینی در خود کهریزک داشتند که مقداری را وقف و مقداری را خود هیئت مدیره کهریزک از او خریدند. در حال حاضر 12 بخش زنان، 10 بخش مردان و یک بخش ام‌اس داریم. بخش ام‌اس موسسه کهریزک تقریبا در دنیا بی‌نظیر است. 40 هکتار زیربنای خیریه است. بخش فیزیوتراپی کهریزک؛ یکی از مجهزترین بخش‌هاست. همه آن‌ها را هم نیکوکاران اهدا کرده‌اند. این‌جا در سال، چند بازار خیریه برپا می‌شود و خود نیکوکاران هزینه غرفه و محصولات را تامین می‌کنند و مبالغ حاصل از فروش را به کهریزک می‌دهند.

وی ادامه داد: یکی از بازوهای اصلی موسسه کهریزک گروه بانوان کهریزک است. در آسایشگاه کهریزک تقریبا 700 خانم نیکوکار وجود دارد و این‌ها، صبح‌ها، ساعت 6 برای رسیدگی و شست‌وشوی بیماران به آسایشگاه می‌روند. این کار را از شنبه تا چهارشنبه از ساعت 6 صبح تا 2 بعدازظهر انجام می‌دهند. روزهای پنجشنبه هم یک تیم آقایان در شهر ری برای شست‌وشوی مردان می‌روند.

سرهنگ می‌گفت بچه‌ها را با هم به کهریزک ببریم

دین‌وری اذعان کرد: اکنون حدود 14 سال است که مدیر موسسه بانوان نیکوکار کهریزک هستم. مرحوم منصور مسگرا جمعه‌ها وقتی می‌آمد کهریزک، من هم همراهش می‌آمدم. حتی می‌گفت بچه‌ها را هم با خودمان ببریم تا از نزدیک ببینند و با درد آشنا باشند و بدانند زندگی همیشه در رفاه بودن نیست. بچه‌ها هم با ما می‌آمدند کهریزک و با بیماران حرف می‌زدند و حتی اسم اکثریت افراد را می‌دانستند. بعدها که ازدواج کردند و به خارج از کشور رفتند هم حال آن‌ها را می‌پرسیدند. اغلب اوقات اگر مشکلی نداشتم با همسرم به کهریزک می‎‌آمدم. کم‌کم در مناسبت‌های مختلف غرفه می‌گذاشتم و کارهای دستی و هنری که خود انجام می‌دادم را می‌فروختم. بعد از این‌که خانم بهادرزاده؛ سرپرست گروه بانوان نیکوکار، نمی‌توانست به دلیل کهولت سن به کهریزک بیاید، من آن‌جا را اداره می‌کردم، اما هم‌چنان غرفه را برپا می‌کنم ولی افراد دیگری آن‌ها را اداره می‌کنند.

موسسه کهریزک آن زمان ناشناخته بود

وی خاطرنشان کرد: برنامه‌های موسسه کهریزک تمام زندگی ما را هم تحت‌الشعاع قرار داده بود. مرحوم پنجشنبه و جمعه‌ها به کهریزک می‌رفتند. همه آن بیمارانی که در پلشت ورامین بودند به کهریزک انتقال دادند. هنوز هم بعضی از افرادی که اولین بیمارانی بودند که وارد کهریزک شدند آن‌جا هستند که البته برخی از آن‌ها فوت کردند. آن‌ها می‌گویند: جمعه‌ها صبح که می‌شود، به شوق آمدن آقای دکتر منتظر می‌مانیم. مرحوم مسگرا وقتی آن‌جا می‌رفت، به همه‌جا سرکشی می‌کرد. بیماران اگر کمبودی داشتند، به او می‌گفتند. آن زمان موسسه کهریزک را کسی نمی‌شناخت و او برای گرفتن سهمیه می‌رفت و خیلی دوندگی می‌کرد. حالا اما خود مردم برای کمک‌های نقدی و غیرنقدی به خیریه اقدام می‌کنند. به‌طوری که هر سال در عید قربان مازاد گوشت قربانی اهدایی مردم را به خارج از کهریزک می‌دهیم. تمام هم‌وغم مرحوم رساندن یک لقمه نان به خانواده‌ها و افراد کم‌بضاعت و بیمار بود. شب‌های عید هم در فکر تهیه و تدارک سبزی‌پلو ماهی شب عید بود. همه آن شب دعا می‌خواندند و در دیگ‌ها را باز می‌کردند. مرحوم مسگرا ظرف‌های پلاستیکی هم که به اندازه 5-6 نفر ظرفیت داشت، آماده می‌کرد و به تمام پرسنل موسسه که شب عید می‌خواستند به خانه بروند، یک ظرف سبزی‌پلو ماهی می‌دادند. سال‌های اخیر هزینه این‌کار خیلی بالا رفته است، اما گروه بانوان نیکوکار، سبزی‌پلو شب عید کهریزک را تهیه می‌کنند و بیماران می‌گویند: شما اسم آقای دکتر را زنده نگه داشته‌اید. یک شعبه هم در محمدشهر کرج داریم که تعدادشان کم است و من شب سال همسرم را آن‌جا می‌گیرم.

اهدای طلا به وزن بچه‌ به کهریزک

رئیس بخش بانوان نیکوکار موسسه کهریزک نذورات مردم را بخش مهمی در توسعه فعالیت‌های کهریزک می‌داند و می‌گوید: خیلی‌ها برای رفع حاجاتشان نذر کهریزک می‌کنند. یادم می‌آید زن‌وشوهری بودند که 12 سال از ازدواجشان می‌گذشت و بچه‌دار نمی‌شدند. خانم بهادرزاده به آن‌ها گفته بود شما نذر کهریزک کنید و ان‌شاالله جواب می‌گیرید. آن‌ها هم نذر می‌کنند و می‌گویند: اگر ما بچه‌دار شویم؛ هم‌وزن بچه‌مان به کهریزک طلا می‌دهیم. وضع مالی‌شان هم خیلی خوب بود. آن خانم باردار می‌شود و هنگام زایمان می‌بینند بچه‌شان دوقلو است و حیرت‌زده بودند که حالا باید چگونه این نذر را ادا کنند! به خاطر نذرشان، تصمیم می‌گیرند به وزن هر دو نوزاد به کهریزک طلا دهند. 25 میلیارد تومان به کهریزک دادند و ما با این پول توانستیم بخش ام‌اس را افتتاح کنیم. بیماران ام‌اس اغلب جوان و تحصیل‌کرده‌اند و این برای ما قابل ‌قبول نبود که از آن‌ها در کنار سایر بیماران و معلولان نگهداری کنیم. این اتفاق خوبی بود که این بخش را توانستیم جدا کنیم.

وی ادامه داد: کارگاه‌های کهریزک یکی از جنبه‌های مهم و بزرگ کهریزک است. آن‌جا واقعا زندگی جریان دارد. به کسانی که قادر هستند کار کنند، هنر و حرفه‌ای را در کارگاه‌ها یاد می‌دهند. به خاطر تشویق‌شان به کارآموزان حقوق هم می‌دهند. صبح به صبح آن‌ها با ویلچرهایشان با اشتیاق به سمت کارگاه‌ها می‌روند. حقوق ناچیزی می‌دهند و همین مبلغ اندک هم آن‌ها را به کار کردن دلخوش می‌کند. حتی بعضی در کهریزک جان تازه می‌گیرند. یادم است مادری را در پتو پیچیده بودند و در سرما زیر پل تجریش رها کرده بودند و مردم آن مادر پیر را آسایشگاه کهریزک آوردند. بعد از رسیدگی، تغذیه خوب و درمان، این مادر سر پا شد و الان در کارگاه مشغول است. او حتی از حقوقی که در کارگاه می‌گیرد، برای قسط خانه فرزندش پول می‌فرستد!

هم‌خوانی و گریه شاگردان در مراسم چهلم مرحوم مسگرا

همسر مرحوم مسگرا در پایان گفت: مرحوم مسگرا، نوروز سال 1379 در اثر بیماری اِی‌اِل‌اِس (ALS) که چیزی شبیه به بیماری ام‌اس هست، از دنیا رفت. یادم است روز چهلم فوت مرحوم مسگرا در مسجدالرضا(ع)، شاگردانش ختمی گرفته بودند و دسته‌جمعی قرآن می‌خواندند و گریه می‌کردند و من خیلی تحت تاثیر این کار آن‌ها قرار گرفتم و هنوز خاطره‌ آن روز برایم ارزشمند است.


مریم روزبهانی
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
صادقین
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۵/۰۶/۰۱ - ۱۰:۲۸
0
1
روح استاد مسگرا شاد..درود بر این انسان بزرگ و شریف...تصاویری از این استاد اخلاق و مدرس قرآن کار شود. متشکر
captcha