«نخبه‌گرایی» یـا «آموزش عمومی» در وزارت آموزش و پرورش
کد خبر: 3542581
تاریخ انتشار : ۱۱ آبان ۱۳۹۵ - ۱۳:۵۶
یادداشت‌واره/ رضا نباتی؛

«نخبه‌گرایی» یـا «آموزش عمومی» در وزارت آموزش و پرورش

گروه فعالیت‌های قرآنی: رضا نباتی، کارشناس آموزش قرآن و مؤلف کتاب های درسی طی یادداشتی ضمن انتقاد از نخبه‌گرایی در آموزش و پرورش، به بیان نتایج این گرایش پرداخته است.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، رضا نباتی،‌ کارشناس آموزش قرآن و مؤلف کتاب های درسی و نیز دانشجوی دکترای فلسفه تعلیم و تربیت طی یادداشتی ضمن انتقاد از نخبه‌گرایی در آموزش و پرورش به واکاوی این مسئله پرداخته و جوانب آن را بررسی کرده است.
در ادامه این یادداشت تقدیم حضورتان می‌شود؛
 توجه بیش از حد به سیاست «نخبه‌گرایی» در آموزش و پرورش، بین عده کمی از دانش‌آموزان (به عنوان نخبه) با عده کثیری از ایشان، «شکاف آموزشی» ایجاد می‌کند؛ که رفته رفته عمیق‌تر و وسیع‌تر می‌شود، تا آن که به «ناعدالتی آموزشی» می‌انجامد. در حالی که علی‌القاعده همه دانش‌آموزان کشور باید به یک اندازه از امکانات و شرایط آموزشی و تربیتی مناسب بهره‌مند شوند.
گاهی احساس می شود برخی، «وزارت آموزش و پرورش» را با «بنیاد ملی نخبگان» اشتباه گرفته‌اند. این که چرا با اتخاذ سیاست «نخبه‌گرایی 1»، مأموریت اصلی و وظیفه ذاتی آموزش و پرورش که همانا توسعه و تعمیق «آموزش عمومی 2» نادیده گرفته می‌شود و با محوریت دادن به «نخبه‌گرایی»، موضوع آموزش و تربیت دانش‌آموزان عملاً تضعیف و ناکارآمد می‌شود؛ سؤالی مهم و در عین حال مسئله‌ای غیرقابل انکاری است.
با نگاهی اجمالی به عناوین و تعدد طرح و برنامه‌ها و فوق برنامه‌هایی که توسط دولت‌های مختلف به نام طرح و برنامه‌های آموزشی، پرورشی، ورزشی و ... به مدارس، معلمان و دانش‌آموزان تحمیل می‌شود، و در نتیجه قدرت و توان فعالیت‌های آموزشی را از ایشان می‌گیرد، به سادگی قابل مشاهده است.
این که چرا متولیان امر آموزش و پرورش به چنین سیاستی تن در می دهند موضوعی است که در این نوشتار به اجمال به آن می پردازیم.
اشاره
گاهی احساس می شود برخی، «وزارت آموزش و پرورش» را با «بنیاد ملی نخبگان» اشتباه گرفته اند. این که چرا با اتخاذ سیاست «نخبه گرایی 1»، مأموریت اصلی و وظیفه ذاتی آموزش و پرورش که همانا توسعه و تعمیق «آموزش عمومی 2» است، نادیده گرفته می شود و با محوریت دادن به «نخبه گرایی»، موضوع آموزش و تربیت دانش آموزان عملاً تضعیف و ناکارآمد می شود؛ سؤالی مهم و در عین حال مسأله ای غیر قابل انکاری است.
با نگاهی اجمالی به عناوین و تعدد طرح و برنامه ها و فوق برنامه هایی که توسط دولت های مختلف به نام طرح و برنامه های آموزشی، پرورشی، ورزشی و ... به مدارس، معلمان و دانش آموزان تحمیل می شود، و در نتیجه قدرت و توان فعالیت های آموزشی را از ایشان می گیرد، به سادگی قابل مشاهده است. این که چرا متولیان امر آموزش و پرورش به چنین سیاستی تن در می دهند موضوعی است که در این نوشتار به اجمال به آن می پردازیم.
مقدمه
 توجه بیش از حد به سیاست «نخبه گرایی» در آموزش و پرورش، بین عده کمی از دانش آموزان (به عنوان نخبه) با عده کثیری از ایشان، «شکاف آموزشی» ایجاد می کند؛ که رفته رفته عمیق تر و وسیع تر می شود، تا آن که به «ناعدالتی آموزشی» می انجامد. در حالی که علی القاعده همه دانش آموزان کشور باید به یک اندازه از امکانات و شرایط آموزشی و تربیتی مناسب بهره مند شوند.
 در یک تحلیل اجمالی واقع گرایانه از مشاهده وضعیت طرح و برنامه های قبلی و فعلی می توان فهمید که چگونه رویه های سیاست گذاری، برنامه ریزی، اجرا، ارزش یابی، تشویق و ...، از تضاد، کشمکش و نگرش های گروه های ذینفع، تأثیر می پذیرد. از این رو اجرای اعم اغلب طرح و برنامه های آموزشی و پرورشی به میزان زیادی مطابق با اهداف و سیاست های گروه ها و جریان های مؤثر در تصمیم گیری و صاحبان قدرت و نفوذ، شکل می گیرد.
 این که چرا همواره این وزارت تعلیمی و تربیتی به جای «اقامه فریضه آموزش عمومی» و تحقق اهداف والای تعلیم و تربیت، آن هم به همه دانش آموزان کشور؛ بخش اعظمی از وقت و سرمایه های مادی و معنوی خود را صرف تحقق «فضیلتی به نام سیاست نخبه گرایی» می کند؛» جای بررسی و سؤال است.
 از سوی دیگر آیا این گونه اقدامات باعث دوری و کم توجهی به تحقق اهداف و مأموریت های ذاتی آموزش و پرورش که در قانون اساسی کشور مورد تآکید قرار گرفته، نمی شود؟
 هدف از این نوشتار، بررسی و نقد رویکرد «نخبه گرایی» در برابر رویکرد «آموزش عموی» در آموزش و پرورش است.
 در این مجال می خواهیم علل و عوامل و نیز تأثیرات غلبه این تفکر در وزارت آموزش و پرورش را بررسی کنیم. بی شک همراهی و نقد سازنده شما در ارتقاء و اعتلای نظام آموزشی کشور مفید خواهد بود.
 نخبه گرایی چیست؟
اصطلاح «نخبه» که معادل انگلیسی آن Elite است، از کلمه Eligere به معنای «انتخاب» و یا «انتخاب کردن» مشتق شده است. این واژه در مفهوم ابتدایی خود در قرن 17 و 18 میلادی برای بیان کیفیت کالاهایی به کار برده می شد که دارای مرغوبیت و برتری خاصی نسبت به سایر کالاهای مشابه بودند. هم چنین در آن زمان، «نخبه» به گروه هایی از افراد جامعه که جایگاه یا مقام و منزلت سیاسی، اجتماعی ویژه ای داشتند، مانند کشیشان، ماموران عالی رتبه دیوانی، اشراف زادگان و فرماندهان نظامی اطلاق می شد. اما در سیر تطور واژه ای، این کلمه به مفهومی مبدل شد که از نظر معنا شناسی، تحولات معنایی وسیعی پیدا کرد. هم اکنون «نخبه» بیش تر به کسانی گفته می شود که در رشته یا زمینه خاصی دارای تخصص یا مهارت بوده و در آن زمینه فعالیت دارند.
اما اصطلاح «نخبه» در آموزش و پرورش، به دانش آموزی گفته می شود که یک یا چند استعداد او نسبت به سایر دانش آموزان پیشرفت بهتری داشته و یا از آمادگی بالاتری برخوردار است. طبق نسبت این دانش آموزان نسبت به سایرین حداکثر سه درصد است.
 چرا نخبه گرایی؟
همان طور که گفته شد این مفهوم همزمان با قرن هفدهم و هجدهم میلادی در غرب به سبب پیوند لیبرالیسم با مفهوم دموکراسی، قابلیت طرح در جامعه را پیدا کرد. طبق دیدگاه لیبرالیسم - که خود را با طبقه مسلط و سرمایه دار وفق داده بود - می بایست خود را برای آرمان های دموکراتیک بازسازی کند. با توجه به این مطلب، پرورش نخبگان برای توسعه این دیدگاه ضرورت می یافت. لذا وزارت آموزش و پرورش هم مأموریت می یافت تا زمینه های شناسایی و پرورش استعدادهای برتر را در اولویت قرار دهد.
البته این به آن معنا نبود که سایر افراد به حال خود رها شوند؛ بلکه آنان هم باید به عنوان پیاده نظام تفکر لیبرالیسم به گونه ای تربیت می شدند که زمینه ساز تحقق اهداف پیش بینی شده را در درجات پایین تر فراهم آورند. ...
در ایران پس از انقلاب اسلامی، که شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» مبنای برنامه ریزی و عمل قرار گرفت، انتظار این بود که این مفهوم با معنای غربی خود، مورد استفاده قرار نگیرد. بلکه با توجه به میزان لازم به این مفهوم توجه و تأکید شود. طبق استانداردهای بین المللی تنها «سه درصد» دانش آموزان را می توان به عنوان نخبه قلمداد کرد. و دولت ها موظف هستند برای این سه درصد مدارس و شرایط لازم را فراهم آورند.
اما این که این تفکر سه درصدی به عنوان یک هژمونی و تفکر غالب تمامی طرح و برنامه های آموزش و پرورش را در سیطره خود گرفته و موجبات تعطیلی آشکار و پنهان آموزش عمومی را فراهم آورد، اعتراف ناگواری است که در ایران پیوسته تکرار می شود.
سوابق نشان می دهد به دلیل ضعف های سیستمی اعم از برنامه ریزی، اجرا، ارزیابی و در یک کلام «مدیریت»، در بکارگیری این مفهوم چندان تغییری انجام نشد. یعنی روح حاکم بر نخبه گرایی غربی، با همان آسیب ها بر جامعه و از جمله آموزش و پرورش ایران تحمیل شد.
وقتی طرحی مانند مسابقات فرهنگی یا علمی که در اصل خود فقط طریقیت دارند و نهم موضوعبت، محور فعالیت های اصلی و فوق برنامه می شود، برنامه های اصلی آموزشی و تربیتی تحت الشعاع آن به تدریج کنار گذاشته می شود. زیرا مطالبات مسئولان مهم تر از وظایف اصلی است که هرگز مطالبه نمی شود.
 بیایید با هم قدری درباره این سوال ها بیاندیشیم:
1- شما در چند سال گذشته چند طرح و برنامه آموزشی، پرورشی و ورزشی سراغ دارید که با وجود صرف هزینه های سنگین از جمله چاپ پوستر، برگزاری همایش، اعطای جوایز و ... به دلایل متعدد با ناکاملی روبه روشده و به اصطلاح عقیم مانده و کنار گذاشته شده اند؟
2- آیا هدف این طرح و برنامه ها یافتن دانش آموزان و معلمان نخبه بوده است و یا غایت آن آموزش همه دانش آموزان و معلمان مدارس کشور بوده است؟
3- آیا این طرح و برنامه ها توانسته است آن دسته از دانش آموزان و معلمانی است که به دلایل مختلف معمولاً علاقه چندانی به حضور در چنین فعالیت هایی ندارند را به میدان بیاورد؟
4- به نظر شما معمولاً چند درصد از دانش آموزان و معلمان در چنین فعالیت هایی شرکت می کنند؟
5- چرا اغلب افراد علاقه چندانی به حضور در چنین همایش ها، مسابقات و برنامه هایی را از خود نشان نمی دهند؟
6- آیا فکر نمی کنید اغلب این طرح و برنامه ها نسبت چندان معقولی با وظیفه اصلی و شغلی این افراد ندارد؟
7- آیا محتوا و سطوح چنین برنامه هایی معمولاً با توان و قدرت و نیز وظایف دانش آموزان و معلمان تناسب معنا داری دارد؟
8- آیا این طرح و برنامه ها باعث اتلاف وقت و عمر افراد و سرمایه های مادی و معنوی زیادی از اعتبارات محدود این نهاد نمی شود؟
9- به نظر شما این گونه طرح و برنامه ها بیش تر یک موفقیت برای برگزار کنندگان آن است؟ یا واقعاً موجب ارتقای علمی و حرفه ای دانش آموزان و معلمان را فراهم می آورد؟
10- این گونه فعالیت ها با توجه به حجم، تعداد و هزینه های آن آیا تناسب معقول و قابل قبولی با میزان رشد و تأثیر گذاری آن در ارتقای تعلیم و تربیت دانش آموزان و معلمان داشته است؟
11- آیا افرادی که همه ساله در این فعالیت ها شرکت می کنند، نسبت به قبل تغییر چندانی کرده اند و یا عموماً همان افراد هستند؟
12-چند طرح و برنامه از این دست را می شناسید که با تغییر مدیران به طور کلی از صحنه خارج شده و دیگر نشانی از آن ها دیده نمی شود؟
13- آیا فکر نمی کنید علت اصلی آن، نادیده گرفتن مآموریت ذاتی است که قانون اساسی و اسناد تحولی بر عهده وزارت آموزش و پرورش گذاشته اند؟
14- به نظر شما با وجود ناکارآمدی سیاست نخبه پروری، چرا هنوز هم اغلب مدیران آموزش و پرورش بر این امر تأکید و پافشاری دارند؟
 مثال عینی
1- سال های متمادی است که قاریان و حافظان ایرانی در مسابقات بین المللی قرآن کریم رتبه اول جهانی را کسب می کنند.
سؤال: آیا این رویه نخبه گرایی توانسته است در توسعه آموزش عمومی قرآن آحاد جامعه موفق باشد؟ ...
2- برگزاری جشنواره ها، مسابقات و همایش های علمی، پرورشی و فرهنگی در آموزش و پرورش، آیا توانسته است تأثیرات ملموس و قابل قبولی را در «جهش علمی» عموم دانش آموزان، معلمان و مدارس ایجاد کند؟
احتمالاً سؤالی که با خواندن این نوشتار به ذهن شما متبادر می شود این است که: طرح و برنامه هایی که با رویکرد شناسایی نخبه ها و به روش رقابت های قهرمانی در کشور برگزار می شود، آیا خود آسیب زا نیست و باعث کم رنگ شدن اصل آموزش و تربیت نمی شود؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت: سیاست «نخبه گرایی» در ذات خود اغلب اذهان را فریب می دهد و در مقابل آموزش عمومی و تربیت می ایستد.
 نخبه‌گرایی در مقابل آموزش عمومی
توسعه علمی و فرهنگی در آموزش و پرورش را می توان بر اساس دو رویکرد «نخبه گرایانه» و «آموزش عمومی» صورت بندی و تدوین کرد:
الف - در رویکرد نخبه گرایانه، موقعیت گروهی اندک، سرنوشت سایر دانش آموزان، معلمان و مدارس آموزش و پرورش را تعیین می کند.
ب - در رویکرد آموزش عمومی، از طریق آموزش فراگیر و نظارت بر اجرا و ارزش یابی از آن، اثر بخشی تعلیم و تربیت مورد توجه قرار می گیرد.
نظارت مستمر و دقیق در آموزش مؤثر، امری ضروری است. بدون توجه به آموزش مؤثر، ارائه سبک صحیح زندگی فردی و اجتماعی تنها به یک شعار صرف تبدیل خواهد شد. اجرای تمام قد آموزش عمومی، با توجه به تمامی عوامل مورد نیاز آن، تنها راه موفقیت خواهد بود. این که چرا سیاست نخبه گرایی خواسته یا ناخواسته (سنت و عادت) مبنای برنامه ریزی و اجرای این گونه طرح و برنامه ها قرا می گیرد، شاید بتوان ریشه این وضعیت را در نگاه ساده لوحانه و ساده اندیشانه به مفهوم، قلمرو و محدوده «نخبه گرایی» دانست. مانند این که به دوره ابتدایی در ایران به عنوان دوره ای کم ارزش و ابتدایی نگاه می شود؛ همان طور که از خارج از آموزش و پرورش هم به این وزارت خانه به عنوان یک وزارت عیال وار مصرفی پرهزینه نگاه می شود و نه یک دستگاه مولد پر قدرت. ...
 آینده نخبه‌گرایی در آموزش و پرورش
آینده این سیاست را می توان همین امروز در وضعیت ده ها طرح و برنامه عقیم که دید که امروز هیچ اثر و خبری از آن نیست. طرح و برنامه هایی عمدتاً اشتباه و فعالیت ها و آموزشگاه های به حال خود رها شده مانند طرح ملی حفظ قرآن با ثبت نام از سه میلیون و دویست هزار دانش آموز و میلیاردها تومان هزینه، دارالقرآن های 600 گانه مناطق و استان ها، طرح ده هزار مدرسه قرآنی و ... طرح و برنامه ها و مدارسی هستند که به غیر از موقعیت های حساس (سیاسی) هرگز به چشم و نظر نمی آیند.
اما آن چه مهم است آن است که ادامه چنین رویه هایی می تواند به بی ثباتی اهداف فرهنگی و علمی بیانجامد. «کلیشه» یعنی طرح و برنامه های تکراری ملال آور معضلی است که حنای آموزش و پرورش را بی رنگ کرده است.
در حال حاضر نیز در وزارت آموزش و پرورش، سیاست نخبه پروری مسیر خود را در پیش گرفته است و سایر بخش ها هم مسیر خود را، اما به دلیل دارا بودن امکانات و نیروی انسانی ماهر در بخش نخبه گرایی، امری که صرفاً «طریقیت» دارد. چرا که باید در خدمت تعمیق و گسترش برنامه های اصلی باشد، متاسفانه «موضوعیت» پیدا کرده و کم کم جای آموزش عمومی را هم اشغال کرده است. نتیجه آن که آموزش عمومی و معلم عملاً امری رها شده و فرعی شده است و تنها در ویترین آموزش و پرورش جلوه نمایی می کنند. از سوی دیگر نخبه های شناسایی شده نیز پس از شناسایی و معرفی و کسب افتخارات کشوری، استانی و شهری تاریخ مصرفشان به پایان می رسد و رها می شوند؛ بدون آن که از نخبه بودن اغلب ایشان بهره ای برده شده باشد. و نیز آینده ای برای ایشان متصور باشد.
آسیب‌شناسی رویکرد نخبه‌گرایی
با توجه به آن چه گفته شد توجه به فواید و معایب این رویکر تا حدود زیادی می تواند ترسیم کننده وضعیت موجود برای ادامه یا توقف چنین رویه ای باشد.
الف – فایده نخبه‌گرایی
مهم ترین مرحله در «نخبه گرایی» یافتن فرد نخبه است. این مرحله دارای پیچیدگی های خاص خود است و با روش های مختص آن انجام می گیرد. اما در آموزش و پرورش این امر اغلب خیلی ساده انگاشته می شود و با اندک تلاشی شناسایی سپس در زمینه مورد نظر معرفی می شود. موضوعی که با کم ترین هزینه می تواند برای مدیران و مسئولان افتخار آفرین باشد.
در مقابل مقوله «آموزش عمومی» اوضاع کاملاً متفاوتی دارد. بدین معنا که برای آموزش عمومی، نیروی انسانی ماهر و دوره دیده لازم است. معلم باید در صورت نیاز آموزش ببیند. امکانات و شرایط لازم مانند کتاب، وسایل آموزشی و کمک آموزشی، زمان و مکان مناسب باید فراهم شود. نظارت و پشتیبانی مستمر و دقیق و ...
طبیعتاً چنین امری زود بازده نخواهد بود چرا که «دو صد من استخوان باید که صد من بار بردارد.» علی رغم این که این بخش یعنی آموزش عمومی وزیر اصلی و مأموریت ذاتی آموزش و پرورش است، اما هرگز نمی تواند مدبرانی را که دنبال ارائه آمار و گزارش های چشمگیر از موفقیت هستند را قانع کند. لذا سیستم مدیریتی آموزش و پرورش ترجیح می دهد فرا قانونی عمل کند و با پرداختن به نخبه گرایی پاسخ مطالبه مدیران بالادستی را بدهد.
نتیجه آن اگر به امر «آموزش عمومی» اهمیت لازم داده شود، نخبه گرایی از دل آن زاده می شود. و اتخاذ سیاست نخبه گرایی امری معقول و پسندیده و بلکه ضروری خواهد بود.
چنان که مقام معظم رهبری نیز در جمع نخبگان در مهرماه 1391 فرمودند: «در مورد نخبگان باید یک حرکت شبکه‌ای درون‌زا به وجود آید که مرحله اول آن، شناسایی و پرورش نخبگان در آموزش و پرورش است و در مراحل بعد، شامل انتخاب بهترین‌ها و سپس حفظ و ارتقای نخبگان به رتبه‌های بالاتر است و در نهایت این نخبگان، باید خود زمینه‌ساز پرورش نخبگان جدید شوند.»
پس این سیاست زمانی می تواند پیش برنده باشد که خودش مانع آموزش عمومی نباشد و نیز در طراحی یک سازمان هماهنگ و برخوردار از مشارکت همه بخش ها، امکان مشارکت سازمان یافته و مدنی همه معلمان و مدارس در سیاست گذاری علمی را نیز فراهم کند.
ب – معایب نخبه گرایی
توجه همه جانبه به سیاست نخبه گرایی با روح شعارهای نظام جمهوری اسلامی مبنی بر «تحقق عدالت اجتماعی» چندان تناسبی ندارد زیرا زمینه های بسط عدالت اجتماعی را فراهم نمی آورد. از جمله آسیب های این تفکر بر آموزش عمومی کشور می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- اهداف جدیدی را به آموزش عمومی تحمیل می کند که در اهداف مصوب بر آن ها تاکید نشده است.
2- «آموزش برای همه» در عمل جای خود را به «آموزش برای نخبگان» می دهد.
3- بهترین معلمان و عوامل نیروی انسانی ماهر را به خود اختصاص می دهد. و بقیه دانش آموزان را از نعمت استفاده از ایشان محروم می کند.
4- بیش ترین هزینه ها و اعتبارات را به خود اختصاص می دهد.
5- به دلیل نبود ساز وکار لازم و اجرای ناقص سیاست نخبه گرایی در ایران، رقابت ناسالم بین مدارس، دانش آموزان و حتی مدیران و مسئولان به وجود می آید و روحیه مشارکت و همدلی را به شکست دادن حریف تبدیل می کند. و این با معیارهای تربیت اخلاقی در تضاد است.
6- این رویه و رویکرد موجب بروز شکاف آموزشی بخش های مختلف در وزارت آموزش و پرورش می شود. معلمان و مدیران قوی و امکانات به مدارس برخوردار تعلق می گیرد و فقر علمی و آموزشی نصیب سایرین می گردد.
7- وظایف اصلی معاونت هایی چون پرورشی و ابتدایی به جای ارزیابی و پشتیبانی برنامه های آموزشی، صرف فعالیت هایی می شود که اغلب یا جزء مأموریت این نهاد نیست و یا اولویت ندارد.
8- بروز اختلاف طبقانی و نا هنجاریهای اجتماعی از قبیل چشم و هم چشمی، بی اعتمادی به مدارس دولتی، سوء استفاده مدارس خاص و ... را به دنبال دارد.
9- رویکرد نخبه گرایی، به آموزش عمومی کشور که بیش از 95 درصد از دانش آموزان را شامل می شود، چه در دراز مدت و چه کوتاه مدت کمک شایان و محسوسی نداشته است.
10- به دلیل نبود کارشناسی لازم در این حوزه و پیامد آن وجود اختلاف سطح و فاصله زیاد این طرح و برنامه ها با دانش آموزان عادی، در ایجاد انگیزه و تقویت استعداد آنان تأثیر مثبت به جای نمی گذارد.
11- به دلایل مختلف از جمله نداشتن ساز و کار و تکلیف در زمینه شناسایی، جذب و ارتقای این افراد، کار خاصی صورت نگرفته است. به همین دلیل در اغلب موارد این دانش آموزان سرخورده شده اند و تمایلی به ادامه برنامه ندارند. اغلب دانش آموزانی که اقعاً نخبه هستند به دلیل نبود شرایط مساعد ترجیح به خروج از کشور و جذب کشورهای توسعه یافته غربی می شوند.
چه کسانی از نخبه گرایی سود می برند؟
اگر شما یک مدیر اجرایی در آموزش و پرورش بودید کدام سیاست را دنبال می کردید؟
اتخاذ سیاست «آموزش عموی» نیازمند برنامه ریزی بلند مدت و برگزاری کلاس های آموزشی با در نظر گرفتن تربیت معلمان حرفه ای و نیز تجهیز مدارس و توجیه والدین و هم چنین نظارت مستمر و دقیق بر اجرا و ارزش یابی است. لذا این مهم اولاً در کوتاه مدت پاسخ نمی دهد. و ثانیاً این مهم نیازمند صرف هزینه های سنگین و نیز داشتن صبر و بردباری است. و ثالثاً این کار، تکلیف و وظیفه این نهاد است و در اصل افتخار چندانی محسوب نمی شود؛ لذا علی الظاهر هم نمی توان از آن گزارش چشمگیری به مقامات ارائه کرد. پس صرف با کدام روش است؟!!!
هم چنین طیف های زیادی از این سیاست حمایت ظاهری و یا پنهانی دارد و آن را پیشنهاد می کنند:
1- سیاستمداران و احزاب مختلف و آنان که حفظ موقعیت خود را در ارائه آمارهای کمی و موفقیت های صوری می دانند، لذا معلمان، مربیان و مدیران مدارس و مراکز را به ارائه آمار و گزارش های مسرت بخش از موفقیت های به دست آمده در طول دوره خدمت خود وادار می کنند.
2- انجام چنین سیاستی است که ادارات و معاونت های آموزشی و پرورشی و مدیران مدارس را به کسب موقعیت بهتر و امیتازات بیش تر رهنمون می شود. حتی در این رویکرد رقابت های شدید و گاهی ناصواب نیز اتفاق می افتد.
3- خانواده ها و دانش آموزانی که از موفقیت به وجود آمده احساس افتخار می کنند. (البته رفته رفته به دلایل مختلف، از جمله نبود ساز و کار لازم برای حمایت از این دانش آموزان، نگران و مأیوس می شوند ...)
طرح و برنامه هایی که با رویکرد نخبه گرایی تحمیل و اجرا می شوند عموماً چند اشکال اساسی و عمده دارند:
1- این نوع برنامه ها جزء اهداف اصلی و وظایف و مأموریت های ذاتی آموزش و پرورش نیستند.
2- مورد مطالعه علمی و دقیق کارشناسان آموزش و برنامه ریزی قرار نگرفته اند.
3- اغلب غیر مصوب هستند و با استفاده از روابط قابلیت اجرا و عمل می یابند.
4- محتوای آن در مدرسه و کلاس درس آموزش داده نمی شوند.
5- مواد و محتواها عمدتاً غیر استاندار بوده و از وزانت علمی برخوردار نیستند.
6- در اجرا با اشکلات اجرایی فراوانی روبه رو هستند. (به دلیل عدم اجرای آزمایشی)
7- اهداف پیش بینی شده با دانش آموزان فاصله زیادی داشته در نتیجه برای اغلب ایشان دست یافتنی نیستند.
8- این دانش آموزان نخبه، حاصل تلاش و برنامه های مدارس آموزش و پرورش نیستند.
9- بی ثبات و غالباً دچار تغییرات اساسی و حتی حذف و اضاف هستند. به طوری که با جابجایی یک مدیر کاملاً حذف و یا جایگزین می شوند.
10- در هدف گذاری و تهیه محتوا عمدتاً به توان و درک کودک و وقت و زمان لازم برای یادگیری او توجه نمی شود.
11- مهم ترین مرحله این نوع برنامه ها (یعنی مرحله آموزشگاهی) یا هرگز اجرا نمی شود و یا کاملاً صوری است.
 نتیجه بحث.
در حال حاضر، حاکمیت چنین رویکردی در وزارت آموزش و پرورش، از سویی مانع اتخاذ راهبردها و سیاست های علمی صحیح، و نیز برنامه ریزی یکپارچه برای توسعه حوزه های پژوهش و فن آوری در آموزش و پرورش می گردد و از سوی دیگر سیاست نخبه گرایی، مانع رشد همگون تمامی بخش های این وزارت خانه، بالاخص دانش آموزان می شود.
اتخاذ چنین رویکردی در سال های گذشته نشان می دهد:
اولاً چنین دیدگاهی هرگز به آموزش عمومی کشور که بیش از 95 درصد از دانش آموزان را شامل می شود کمک محسوسی نداشته است.
ثانـیاً به دلیل فقدان برنامه مشخص برای جذب نخبگان شناسایی شده، صرفاً انتظاراتی ایجاد شده که اغلب پاسخی برای آن دیده نمی شد.
ثالـثاً به دلیل استفاده ابزاری از نام و موقعیت این افراد؛ در اغلب موارد این دانش آموزان سرخورده شده و تمایلی به ادامه مسیر ناهموار و نا مشخص ندارند.
 شاید این فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امیر المؤمنین علیه السلام گویای همه آن چیزی باشد که خواستم بگویم:
«یـا عَـلی! اِذا رَأَیـتَ الـنـاسَ یشـتَـغِـلونَ بِالـفَـضائِـلِ، فَاشـتَـغِل بِـاِتـمامِ الـفَـرائِـضِ»
آن گاه که دیدی مردم به فضایل و مستحبات می پردازند، تو به اتمام فرائض و واجبات بپرداز.
 سخن پایانی
این بحث را با این سؤال به پایان می رسانیم که: به نظر شما شما کدام راه کار زیر برای جلوگیری از هدر رفت سرمایه های مادی و معنوی در نظام تعلیم و تربیت کشور ضرورت و اولویت دارد؟
الف – توجه جدی به مأموریت اصلی نظام آموزش و پرورش یعنی توسعه و تعمیق آموزش عمومی با ارتقاء صلاحیت های حرفه ای معلمان و نیز اجرای کامل و تمام قد برنامه های مصوب طیق اسناد تحولی با توجه به نظارت مستمر و دقیق
ب – ادامه رویه موجود یعنی توسعه سیاست نخبه پروری در فعالیت های پرورشی، آموزشی و فرهنگی کشور

captcha