به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، شهدا نزد خداوند مقام والایی دارند و شهدایی که امروز مظلومانه برای حفظ دین و امنیت کشور جان خود را فدا میکنند، نیز ادامهدهندگان راه جوانانی هستند که در هشت سال دفاع مقدس با دستانی خالی از حریم کشور و دین دفاع کردند و پا روی آرزوهایشان نهادند. امروز که بازهم چشم حسودان به امنیت و عظمت دین خداوند دوخته شده و قصد دارند با دسیسههای خود حرف خود را به کرسی بنشانند، جوانانی به پا ایستادند تا ثابت کنند زیر بار زور نخواهند رفت و راه مولایشان حضرت سید الشهداء(ع) همچنان ادامه دارد، شهیدانی مانند شهید کمال شیرخانی که با بصیرت و توکل بر خدا راهی جبههها در مرزهای دینی و معنوی شدند و در برابر دسیسههای شیاطین تا آخرین قطره خون ایستادگی کردند.
شهید کمال شیرخانی، فروردینماه سال 1355 در منطقه لوسان کوچک به دنیا آمد که از دیرباز به دینداری شهرت داشتند و کمال هم در چنین فضای پرورش یافت. عشق به فراگیری قرآن و احکام اسلامی را از همان کودکی در ضمیر خود نهادینه کرده بود. کمال از طفولیتش بسیار زیرک و رئوف بود.
مادر شهید شیرخانی در مورد دوران کودکی و عشق شهید به قرآن این چنین روایت میکند: کمال فرزند آخر خانواده بود و از 5 سالگی به قرآن علاقهمند شد. هر روز میآمد و یک قرآن بزرگ را میآورد، مینشست و میخواند؛ میگفت مادر این قرآن را خوب نمیتوانم بخوانم، گفتم باید از آموزشهای ساده شروع کنی، باید بخوانی تا یاد بگیری، در خانههایی که چند نفر قرآن خواندن آموزش میدادند شرکت کرد و نتیجه گرفت، بعد از کلاس میآمد و برایم قرآن میخواند و میگفت مادر ببین قشنگ میخوانم؟ میگفتم بله، پلهها را باید آرام آرام باید طی کنی.
کمال همیشه وضو داشت، غروب که میشد محمدحسین و فاطمه را به مسجد میبرد و به من هم میگفت مادر بیا برویم مسجد؛ میگفتم اگر وقت کنم میآیم، او همیشه میگفت مادر خانه نماز نخوان هر چقدر میتوانی در مسجد نماز بخوان که ثواب دارد. کمال اعتقاد داشت بچهها را از کودکی باید به مسجد برد تا راه قرآن و مسجد را یاد بگیرند، کمال دعای توسل و قرآن را همیشه میخواند، همیشه میگفت خدایا ما در بستر نمیران. همواره در دعای خودش با گریه میگفت خدایا با شهادت بمیرانمان. خیلی عاشق قرآن و اهل بیت(ع) بود، خوشبرخورد و همیشه لبخند داشت، شوخ طبع و بسیار خوب و مهربان بود و همیشه دوست داشت خواهر و بردار، مادر و پدر از او راضی باشند.
شهید شیرخانی در بین دوستان نیز به ایمان و داشتن روحیه بالا مشهور شده بود و یکی از دوست شهید در این مورد روایت میکند: از لحاظ روحی روحیه بالایی داشت، شهید خیلی مکتوم بود. ما دوستان صمیمی بودیم با هم ورزش میکردیم و کوه میرفتیم، در مسجد و جلسات بسیج باهم بودیم، اما هیچ کدام از دوستان نمیدانستیم درجه و رتبه شهید چقدر والا است و هیچ وقت خود کمال نیز بیان نمیکرد و ادعایی نداشت. عَبای این شهید هنوز در مسجد وجود دارد، وقتی امام جماعت نمیآمد همه که به پاکی، صداقت و عدالت کمال ایمان داشتند پشت سر او نماز میخواند. شهید کمال شیرخانی در بهار قرآن به شهادت رسید و نهتنها فقط قاری و تلاوت کننده قرآن بود بلکه عامل به قرآن بود، از نزدیک میدیدیم پروانهوار دور پدر و مادر میچرخد. لیاقتش شهادت بود آن هم چه شهادتی، بهترین مکان عتبات بود، بهترین زمان ماه رمضان بود، بهترین اوقات در جنگ با دشمن شیعه و به دست کور دلان به شهادت رسید.
غیرت و مهربانی برادرها همیشه برای خواهرانشان مثالزدنی است و شهدا که سرشار از غیرت و مهربانی هستند همیشه با همه مخصوصاً پدر، مادر و خواهران و برادران خود مهربان هستند، خواهر شهید شیرخانی، از کمال این چنین تعریف میکند:
کمال اخلاق بسیار خوبیداشت، همیشه نصیحت و امر به معروف میکرد، به من که خواهر بزرگش بودم میگفت: خواهرم ناراحت نشود اما همیشه سعی کنید حجابتان را حفظ کنید. صوت قرآن او هنوز در خانه ما هست کمال همیشه قرآن قرائت میکرد، مسجد میرفت و دعای توسل میخواند.
شهید شیرخانی به نماز خواندن بسیار اهمیت میداد، همواره سعی میکرد نمازش را به جماعت در مسجد بخواند. نزدیکترین مسجدی را که میدید به آنجا میرفت و نماز جماعت میخواند. همیشه میگفت دستهای پدر و مادر را باید بوسید تا در زندگی عاقبت بخیر شد، احترام به بزرگترها را در اولویت کارهای خودش قرار میداد همیشه با وضو بود.
همسر شهید نیز درمورد اخلاق و رفتار شهید کمال شیرخانی برایمان سخن میگوید: وقتی در مسافرتی بودیم، اذان را که میشنید، میگفت اولین مسجدی که دیدی به من بگو نماز را همان جا بخوانیم میگفتم: نیم ساعت دیگر به مقصد میرسیم، او میگفت: فکر میکنی نیم ساعت دیگر میرسی احتمال میدهی نیم ساعت دیگر برسی؟ نماز را میخوانیم تا خیالمان راحت باشد. نماز را میخواندیم و حرکت میکردیم.
دخترمان فاطمه وقتی که کوچک بود او را به مسجد میبرد و خانوادگی در خانه جلسه قرائت قرآن داشتیم؛ یعنی سعی میکرد یک جزء یا یک صفحه قرآن در خانه خوانده شود و فاطمه کنارش بود و حتی ما نماز جماعت در منزل تشکیل میدادیم ایشان پیشنماز میشدند و من و فاطمه پشت سرش نماز میخواندیم.
مشکل و مسائل اطرافیان برای او خیلی اهمیت داشت؛ به هرکس که مشکلی داشت سعی میکرد کمک کند و بیتفاوت از کنار موضوع عبور نمیکرد، مشکلات اطرافیان برای او خیلی مهم بود چه مالی و چه فکری و دغدغهای هر طوری که میتوانست به آنها کمک میکرد. کمال از نظر وقتشناسی هم فوقالعاده وقتشناس بود. به حقوق و وقت دیگران احترام میگذاشت، او لباسهای فرمش را کمتر به خانه میآورد که من بشویم و من خیلی دوست داشتم که در تنش این لباسها را ببینم، عکسها و فیلمهایی که دوستان میآوردند من آنجا درتنش میدیدم.
اولین ماموریتی که خارج ازکشور داشت، اعزام به سوریه بود که تقریباً 12 اسفند 92 بود که گفت برای ماموریت باید به سوریه بروم، بعد از دو ماه و نیم از سوریه آمد، غروب بود که دوستش تماس گرفت و گفت باید هماهنگ کنیم که به عراق برویم، اسمش در لیست رفتن نبود اما قسمت چیزه دیگری بود.
عطری دارد که من خیلی دوست داشتم، سعی میکردم وقتی تمام میشد خودم این عطر را تهیه کنم. من عاشق این عطر بودم وقتی این عطر رامیزد واقعاً حس خوبی به من دست میداد، تسبیحهای زیادی برای ذکر گفتن داشت، همیشه به مأموریتها که میرفت سعی میکردم مهر و در و سایلش بگذارم و خودش هم حواسش بود که مهر و تسبیح داشته باشد. وسایلی که از او به یادگار مانده برای من خیلی اهمیت و ارزش دارد. این یادگاری است همیشه میخواهم نگه دارم این یادگاری است.
کمال دارای مدرک فوقلیسانس علوم سیاسی از دانشگاه امام حسین(ع) و ایمان و تقوایش مثالزدنی بود. نماز را اول وقت و در مسجد بهجا میآورد و برای امر به معروف و نهی از منکر اهمیت زیادی قائل بود. وی بسیار متواضع و همیشه خندان بود. شهید شیرخانی معتقد بود که اگر هرکس روزی پنج ساعت کار مفید انجام بدهید هیچ کار زمین نمیماند، میگفت بچهها را از کودکی به مسجد عادت بدهیم، شبهای جمعه بچهها و جوانان را دور همدیگر جمع میکردند با آنها قرآن کار میکرد و سورههای راحت را به آنها یاد میداد و وقتی بچه جذب قرآن میشدند و کم کم سراغ آیههای مشکلتر میرفت، قرآن را در مسجد تدریس میکرد و شاگرد داشت، فعالیت فرهنگی شهید هنوز توسط شاگردانش ادامه دارد.
شهید شیرخانی پس از دو ماه و نیم حضور در ایران، دوباره آهنگ رفتن می کند. این بار کمال عازم عتبات عالیات می شود تا پس از زیارت قبور مقدس امام علی، امام حسین و حضرت ابوالفضل عباس (ع) برای پاسداری از حرم امامان عسکریین (ع) رهسپار سامرا شود. در این زمان که چند روزی از شروع ماه مبارک رمضان گذشته بود، مسجد سبو کوچک، دیگر از صوت قرآن کمال بی بهره بود. اما کمی آن سوتر، مرقد مطهر امامان سامراء شاهد راز و نیازهای شیرمردی بود که برای حراست از حرم آل الله کمر همت بسته بود.
کمال شیرخانی در یکی از آخرین تماس های خود با خانواده از سلامت خود خبر می دهد اما او که هفتم تیر ماه راهی عراق شده بود، تنها یک هفته بعد در 14 تیرماه 1393 در درگیری با گروهک منحوس داعش به شهادت می رسد و پیکر مطهر این قاری قرآن و مداح اهل بیت دو روز بعد به میهن اسلامی مان باز می گردد.