به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از مازندران علی اکبر دودمان متولد 1342 و از سبزوار برای زیارت و سیاحت و برای امر خیر به مازندران آمده بود همین که میانه صحبتمان گرم شد از دوران خدمت سربازی حرف زد و گفت در عملیات مرصاد هم بوده، این بود که نمیتوانستم از او مثل همه آدمها گذر کنم او از یادگاران دفاع مقدس بود همان رزمندگانی که سخن آنها، نکته ها و بیان خاطراتشان برای نسل انقلاب درس است. به همین دلیل با خودم گفتم ما خبرنگاران از رفتن به این فضاها تا حد زیادی غافل هستیم ما با آنکه در معرفی شهدا و بازماندگان دفاع مقدس حق مطلب را به جا نمیآوریم اما خیلی از افراد در اطرافمان هستند که سه دهه پیش در سنین نوجوانی و جوانی بدون لباس رزم با دست خالی شهرشان را به قصد دفاع از کشور ترک کردند از شیطنتهای جوانی و خوردن و خوابیدن تا لنگه ظهر دست کشیدند و داوطلبانه به جبهه رفتند جایی که هر لحظه با چنگال مرگ می بایست دست وپنجه نرم کنند.
نسل جوان باید بداند واقعیت چیست و چه اتفاق افتاد که جوانهای دیروز چگونه لذت عیش زندگی را ترک کردند و چه چیزی توانست آنها را از شهرستانهای زیبای شمالی به مناطق گرم و خشک بیابانی جنگی جنوب و غرب ببرد در این روزگار پیدا کردن جواب این مسئله خود برای جوانان داستان شده اما اگر ما فقط از هر رزمنده که در نبرد با دشمنان اندک دخالتی داشته است نقل خاطرات کنیم در حقیقت به خیلی از سئوالات نسل گذشته پاسخ دادهایم البته سازمان حفظ اثار و نشرارزشهای دفاع مقدس هر ساله در جشنواره اشک انار با فراخوان خاطرات رزمندگان نقش بسیار مهمی را در زنده کردن این خاطرات دارد اما افراد گمنام در این عرصه قابل شمارش نیست جالب است حتی در برخی از مواقع خانواده هایشان هم نقش پدرشان را در دفاع مقدس را به درستی نمیدانند و این غربت این رزمندگان را می رساند.
اعتقاد دارم خاطره یک سربازی که در زمان جنگ کمترین نقش را داشته کماهمیت تر از از یک فرمانده نیست و باید بازگو و ثبت شود این بود که حس خبری ام وادارم کرد که بفهمم این فرد با مرصاد چه ارتباطی داشته است.
با آنکه گفته بود متولد 1342 است اما وضعیت موی و ریش جوگندمی او گویا سنین بیشتری را نشان میداد و حکایت از سختیهایی بود که در زندگی چشیده بود.
نامش علی اکبر دودمان بود سر سخنمان که باز شد با ذوقی سرشار از روزهای جنگ شروع کرد به خاطره گفتن، من که آمادگی نت برداری نداشتم گفتم صبر کند تا خاطراتش را یادداشت کنم از نحوه بیانش فهمیدم که برایش جالب است که من بخواهم این خاطراتش را بنویسم اما گاهی هم عقب می کشید و می گفت ما کسی نیستیم که بخواهی چیزی بنویسی اما گفتم که می خواهم در خبرگزاری قرآنی منتشر کنم بالاخره سر ذوق که آمد بخشی از خاطراتش را گفت که خواندن آن از لطف خالی نیست.
علی اکبر دودمان گفت: در سال 1365 به خدمت سربازی اعزام شدم و در مجموع 28 ماه خدمت کردم.
وی با بیان اینکه 20 ماه دوران خدمت را در پادگان باغ رود نیشابور گذرانده است، افزود: در مدت 20 ماهی که در نیشابور مشغول خدمت سربازی بودم سه بار به مناطق جنگی عازم شده است.
این رزمنده دفاع مقدس تصریح کرد: در ماموریت اول به اهواز و شلمچه در نیروی پیاده بودم در ماموریت دوم به اهواز، بعنوان خدمه توپ 106 بودم و در ماموریت سوم به باختران و به عملیات مرصاد اعزام شدم.
وی افزود: از روز اول ماموریتم در مرصاد در منطقهای در تنگه باختران بود و سه شبانه روز در خط مقدم نگهبانی دادم و شب دوم بود که هلیکوپتر هوانیروز سپاه به نیرویهای کوموله که با تانک مستقر شده بودند بمباران هوایی کرد.
دودمان ادامه داد: وقتی 24 ماه خدمتم تمام شد گفتند باید به ماموریت بروم برای همین من و برخی از دوستانم را از نیشابور به مشهد بردند و شب هنگام با هواپیما از مشهد به باختران بردند شام را باختران خوردیم ولی بعد از شام فورا همه را به خط کردند به همه سربازان اسلحه و تجهیزات دادند.
من در عملیات مرصاد در یک گروه 30 نفری بودم که هر کدام برای خود سنگر انفرادی آماده کرده بودیم و سه شبانه روز مدام نگهبانی میدادیم و فقط شب اول تیراندازی شد آن هم به خاطر این بود که جاده باختران را ایران بسته بود و هرسیاهی که از دور میدیدیم تیراندازی میکردیم ولی شب دوم و سوم در همان سنگری که حفر کرده بودیم فقط نگهبانی دادیم اما دیدیم که هلیکوپتر جنگی خودی آمده بود و با چند بار آمد و رفت همه ادوات دشمن را منهدم کرد بعد از آن ما را به پشت خط بردند و نیروهای تازه نفس را جایگزین ما کردند.
ماجرای رزمندگان طلابی که باکی از پوشیدن لباس روحانیت در خط مقدم نداشتند از خاطرات دیگر آقای دودمان حضور دو روحانی با لباس روحانیت در خط مقدم بود او میگفت: هر چند برخی از طلبهها وقتی میرفتند به خط مقدم تمایلی به پوشیدن لباس روحانیت نداشتند چون وقتی به اسارت می رفتند با آنها بسیار بدرفتاری می شد اما دو روحانی که در عملیات مرصاد همراه ما بودند و یکی از آنها بچه نیشابور بود، ترسی از پوشیدن لباس روحانیت نداشتند.
علی اکبر دودمان در انتهای گفتوگو این را هم گفت: ابتدا سربازفراری بودم اما وقتی دو شهید به روستایمان آمد غیرتی شد و با 18 نفر از روستاییان داوطلبانه به رزمندگان پیوست.
او می گفت: وظیفه ما در آن زمان دفاع از میهن بود و امروز در برابر دفاع جانانه هیچ منتی نداریم اما جوانان بدانند اگر آن ایستادگی نبود امروز اجنبیها بر ما حکومت می کردند. ما برای دین با ایمانمان جنگیدیم ولی جوانان امروز باید بدانند هر چند جنگ با اسلحه ژ3 تمام شده اما جنگ دشمن با ایمانشان ادامه دارد و باید از تجارب جنگ در این روزگار از خود به خوبی دفاع کنند و اجازه ندهند آرمانها و ارزشهای اسلامی که شهدا برایش خون دادند لگدمال شود.
فرهنگ، ایثار، پشتکار، استقامت رزمندگان باید به میان مسئولان امروز برگردددودمان امروز تعدادی گوسفند دارد و با آنها در کنار همسرش در یکی از آبادیهای سبزوار زندگی می کند تمام آرزویش ظهور حجت و سلامتی رهبر بود و در پایان هم گفت: اگر مسئولان نظام به شیوه نبرد رزمندگان با بیکاری مبارزه کنند فرد بیکار نخواهیم داشت فرهنگ، ایثار، پشتکار، استقامت رزمندگان در نبرد دیروز باید به میان مسئولان امروز برگردد.
در اینجا گزیدهای درباره عملیات مرصاد از سایت اطلاعات می آوریم تا این مصاحبه بهانه ای باشد تا یک بار دیگر یک رخداد از تاریخ دفاع مقدسمان را مرور کنیم.
عملیات مرصاد، ۵ مرداد ۱۳۶۷ با رمز «یا صاحبالزمان (عج) ادرکنی» برای مقابله با حرکت منافقین اجرا شد.
در این عملیات که توسط نیروهای ارتش جمهوری اسلامی و نیروهای سپاه پاسداران اجرا شد، رزمندگان از سه محور چهارزبر، جاده قلاجه و جاده اسلام آباد- پل دختر وارد عمل شدند و نیروهای ضد انقلاب را تا پشت نوار مرزی عقب راندند.
در عملیات مرصاد، بیش از ۱۲۰ دستگاه تانک، ۴۰۰ دستگاه نفربر، ۲۴۰ قبضه خمپاره انداز ۶۰ و ۸۰ میلیمتری دشمن منهدم شدند. همچنین بیش از ۲۰ تیپ مشترک منافقین و ارتش عراق متلاشی شد و تعداد کشته و زخمیهای دشمن از مرز ۴۸۰۰ نفر گذشت. در این عملیات، نزدیک به ۱۰۰۰ قبضه آر. پی. جی ۷، ۷۰۰ قبضه تیربار کلاشینکف، دهها دستگاه خودرو، دهها دستگاه تانک و نفربر، تعدادی تجهیزات پیشرفته الکترونیکی و مخابراتی و مقادیری اسناد درون گروهی منافقین به دست رزمندگان ایران افتاد.
شش روز پس از قبول قطعنامه توسط ایران و در شرایطی که نیروهای عراقی با زیر پا گذاشتن توافقات ۵۹۸ مجددا به خرمشهر حمله کردند و تا آستانه تصرف آن پیش رفته بودند، سازمان مجاهدین عملیاتی با نام فروغ جاویدان را آغاز کرد.
اجرای عملیات مرصادبه محض صدور فرمان لازم، نیروهای سازمان منافقین، خط مرزی را در نوردیدند و با استفاده از خودروهای وانت که بر روی آنها مسلسلهای سنگین نصب شده بود و همچنین با استفاده از نفربرهای زرهی و زرهپوشهای چرخدار روسی و فرانسوی،پیشروی مکانیزه سریع خود را آغاز کردند. در موج اول حمله حدود ۲۲۰۰ نیروی مسلح زن و مرد حضور داشتند.
هواپیماهای جنگنده «میگ ۲۳» و «میراژاف یک» عراقی برای حفاظت از نیروهای عمل کننده در برابر دخالت احتمالی نیروی هوایی ایران، اقدام به پروازهای گشتی مسلحانه و برقراری پشتیبانی هوایی نزدیک کردند. پیشروی اولیه سبب شد تا این نیروها به عنوان یک نیروی کاملاً غافلگیر کننده و قوی پیشروی کنند و به شهر اسلام آباد واقع در ۱۰۰ کیلومتری (خط حرکتشان) دست یابند. آنها نیروهای موجود در این شهر را غافلگیر کردند و پادگان ، مناطق و موقعیتهای حساس این شهر را ظرف مدت زمان کوتاهی (چند ساعت) به اشغال خود در آوردند. نیروهای بعدی با بهرهگیری از موفقیتهای به دست آمده، در چارچوب برنامه تعیین شده برای دستیابی به شهر تهران، حمله خود را از سر گرفتند. بدیهی بود که در پشت سر خود، از هیچگونه اقدام دفاعی یا نیروی تامینی در جادهها برخوردار نبودند.
از سویی دیگر فرماندهان ایران به اطلاعات جامعی در مورد محور و اهداف عملیات و میزان نیروهای عمل کننده (سازمان منافقین) دست پیدا کردند و با به حرکت درآوردن تعدادی از یگانهای سپاه پاسداران، که دارای ویژگیهای حرکت سبک و سریع بودند و از وسایل نقلیه سریع و کوچک استفاده میکردند، واکنش سریعی در مقابل این رویداد نشان دادند. تعدادی از ارتفاعات و تقاطع جادههای ارتباطی در فاصله بین اسلام آباد و کرمانشاه را به کنترل خود درآوردند و با نیروهای مقدم منافقین درگیر شدند. آنها توانستند تا هنگام آمادگی و تجمع نیروهای سپاه پاسداران از مناطق مختلف در محور عملیات، منافقین را زمینگیر و خطوط ارتباطی آنها را در چند نقطه قطع کنند.در ادامه، عملیات نابود کردن منافقین آغاز شد و در همان ابتدای کار، حداقل ۱۰۰۰ منافق کشته، زخمی و اسیر شدند. در حالی که بنا به اطلاعات موجود، شمار تلفات منافقین به بیش از ۲۰۰۰ نفر رسید.
علی پاداشی