مهدی مروی بالدران، از رزمندگان دوران دفاع مقدس و از اعضای واحد تخریب لشگر 5 نصر خراسان در گفتوگو با
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، با بیان اینکه رزمندگان در مراسمی مانند عیدها و سال تحویل برنامههای خاصی داشتند، ابراز کرد: در روزهای تحویل سال، هدایایی از طرف بچههای دبستانی و دیگر مردم برای رزمندگان ارسال میشد و نامههایی میفرستادند که در آن گل خشک کرده، پولهای 10 تومانی، 20 تومانی و 50 تومانی برای عیدی، نقاشی زیبا و یا شعرهایی زیبا بود که این هدایا به بچهها خیلی روحیه میداد.
سال تحویل در عملیات «فاو» زیر موشک و خمپارهمروی بالدران درباره سفره هفتسین رزمندگان در دوران دفاع مقدس و در جبههها، بیان کرد: رزمندهها هر چه که پیدا میکردند که سین داشته باشد را برای هفتسین سفره عید استفاده میکردند، برای همه مردم، دوستان و شهدای همرزمشان دعا میکردند، گاهی وقتها هم سفره هفتسینی نبود و فقط صورت یکدیگر را میبوسیدند، خیلی وقتها هم بعضی عملیاتها مثل عملیات «فاو» با عید مصادف شده بود که رزمندهها در عملیات و زیر موشک توپ و خمپاره و در میدان مین بودند و همان جا سالشان را تحویل میکردند.
قصه 10 تومانی عیدی پر برکت در جبهه
وی با اشاره به یک گونی نامه که در آستانه آغاز سال جدید برای رزمندگان به جبهه فرستاده شده بود، ادامه داد: یکی از آن نامهها که از طرف دانشآموزان دبستانی فرستاده شده بود، به قرعه به نام من افتاد که در آن یک 10 تومانی، یک نقاشی خوشگل و شعری زیبا بود که آن دانشآموز گفته بود این شعر را به کمک معلمم نوشتم و به شما اهدا میکنم، این هدیهها ما را خیلی خوشحال میکرد.
این رزمنده دوران دفاع مقدس در ادامه از خاطراتش با 10 تومانی عیدی که از طرف دانشآموز دبستانی برایش فرستاده شده بود گفت و اضافه کرد: جالب بود که این 10 تومانی خرج نمیشد، یکبار در روزهای عید نوروز بود با دوستان رفتیم اهواز کلهپاچه بخوریم، وقتی خواستیم آن 10 تومانی را بابت کلهپاچه بدهیم، آن اهوازی خندهاش گرفت و به ما گفت شما مهمان ما هستید، یا بار دیگر هم وقتی برای خرید خربزه برای بچهها، خواستیم پول کشاورز را بدهیم، آن 10 تومانی هم بین پولها بود اما آن کشاورز قبول نکرد و گفت این عیدی ما به شما!؛ خلاصه قرار نبود این پول خرج شود!
وی همچنین بیان کرد: در مأموریتهای دیگر هم این 10 تومانی هدیه خرج نشد تا جایی که یکی از دوستان گفت این 10 تومانی را هزار تومان به ما بفروش اما من گفتم نمیفروشم و به این ترتیب این 10 تومانی پر برکت نزدیک دو ماه توی جیب ما بود.
مروی بالدران با بیان اینکه آن 10 تومانی آنقدر ارزش داشت که خدا هم نخواسته خرج شود، ابراز کرد: همین که بچه دبستانی داراییاش و پول توجیبیاش را با التماس و چانهزنی از پدر و مادرش گرفته و از چیزی که میتوانست برای خودش بخرد گذشت کرده، آنقدر به آن 10 تومانی ارزش داده که خدا هم دوست نداشته خرج شود و این جنبه معنویش برای ما خیلی ارزشمند بود.
شعر یک دانشآموز دبستانی برای رزمندگان
یکی دیگر از هدیههایی که از طرف دانشآموز دبستانی برای این رزمنده دوران دفاع مقدس فرستاده شده بود، شعری زیبایی بود که هنوز در خاطر وی مانده است؛ این رزمنده دوران دفاع مقدس ادامه داد: این شعر آنقدر جالب بود که هنوز یادم است، در سربرگ نامه نوشته شده بود؛ «به رزمندگان عزیز اسلام» و ذیل آن، شعری که به کمک معلم و بچههای نوشته بود: از جبهه آمدی دستت شکسته بود/ پایت توان نداشت، بیروح و خسته بود/ گفتم کدام دیو دست تو را شکست؟/ پایت چرا چنین مجروح و خسته است؟/ گفتی که در نبرد با کافران پست/ دستم چنین شکست پایم زدست رفت/ اما غمین مباش ما ایستادهایم/ از دست و پا چه باک؟ ما سر نهادهایم...
وی در همین موضوع اضافه کرد: من وقتی مجروح شده بودم، این شعر را داشتم و وقتی در آن حال میخواندمش، انرژی میگرفتم.
تا شهید نشوی نمیروم عملیات!
مروی بالدران در بخش دیگری از این گفتوگو به یکی دیگر از خاطرات روزهای عید در جبهه اشاره کرد و افزود: تقریبا یک ماه و نیم یا دو ماه از عید نوروز گذشته بود اما هنوز حال و هوای عید داشتیم، در آن روزها، وقتی داشتیم به سمت دشمن میرفتیم، قبل از اینکه به خاکریز برسیم، شهید دانشور که از بچههای مشهد هم بود، از ناحیه سینه تیر خورد، من هم نشستم بالای سرش و گردان هم از ما دور شد، شهید دانشور در آن حال در حال ذکر گفتن و دعا برای امام زمان(عج) بود که به من گفت، مهدی جان شما برو اما گفتم نه چون کسی آنجا نبود، من هم ترسیده بودم و نباید تنهایش میگذاشتم، دوباره اصرار کرد که بروم اما من گفتم من اینقدر نامرد نیستم، تا شهید نشوی نمیروم که خودم هم از این حرفم خندهام گرفت!؛ لحظات کوتاهی از این گفتگو نگذشته بود که به شهادت رسید.
وی در ادامه، با بیان اینکه اگر حادثهای مانند تصادف در شهر اتفاق بیفتد و عدهای مجروح شوند یا فوت کنند، تا مدتها از ذهن نمیرود و برایمان دلخراش است،افزود: در دوران دفاع مقدس، جمعی از آدمهای مخلص، خداپرست و مأمن برای رضای خدا، از آب، خاک، اسلام، میهن و همه چیزهایی که برای ما ارزش دارد، زیر توپ، خمپاره و ... مقابل دشمن ایستادند و جانشان را دادند.
این رزمنده دوران دفاع مقدس در همین موضوع، ابراز کرد: در یک گردان یا واحد تخریب که 150 نیرو داشت، وقتی میرفت عملیات و برمیگشت، تنها 60، 70 نفر برمیگشتند و گاهی هم میشدند 30 نفر! اینکه در کمتر از یک ماه صد نفر از دوستان عزیزی که در کنار شما بودند را از دست بدهی، واقعا دردناک است و تحملش آسان نیست.
مروی با اشاره به یکی دیگر از خاطراتش، از معنویت و اخلاق در جبهه گفت و بیان کرد: من در سال 61، 15، 16 ساله بودم و تا آن وقت در کنار پدر و مادر، با سلام و صلوات بزرگ شده بودم که به جبهه اعزام شدم، اولین بار که میخواستم لباسهایم را بشورم، اولش دیدم نمیشود و لباسها را گذاشتم تا خیس بخورد و بعدش هم رفتم و زیر سایبانی که در سنگر درست کرده بودیم دراز کشیدم و خوابم برد، بعد از اینکه بیدار شدم، دیدم لباسهایم شسته و خشک شده است، آنها را برداشتم و پوشیدم و در همان عالم بچگی به بچهها گفتم بچهها لباسهایتان را جمع کنید، از مشهد میآیند و میبرند برایتان میشورند! که همه خندیدند و چیزی نگفتند.
شستن لباس توسط فرمانده گردان
وی در ادامه بیان این خاطره خود پرداخت و اضافه کرد: همان روز یا بعدش متوجه شدم که فرمانده گردان لباسهایم را شسته است، من خیلی خجالت کشیدم، اینها نشاندهنده ایثار و تواضع آنان بود که در این امور از یکدیگر سبقت میگرفتند، هیچ جای دنیا نمیتوانیم چنین نیروهایی را پیدا کنیم که غسل شهادت کنند، سربند یا حسین(ع) و یا زهرا(س) ببندند و شهید شوند و صدتا آدم نمیتوان پیدا کرد که برای کشتهشدن در راه خدا از یکدیگر سبقت بگیرند و آنقدر خالص و بیریا زندگی کنند.
این رزمنده دوران دفاع مقدس همجنین عنوان کرد: فرماندهان، لباسهایی در سطح پایینتر از ما میپوشیدند و تشخیص فرمانده دسته، فرمانده لشگر، فرمانده گردان و فرمانده تیپ از یکدیگر، از ظاهرشان ممکن نبود.
مروی بالدران با بیان اینکه افراد برجسته، باتحصیلات و باتجربه در جبهه بدون هیچ تبعیضی در کنار دیگران بودند، بیان کرد: وقتی من را به عنوان مسئول دسته انتخاب کرده بودند، متوجه شدم کسی که با ما کار میکند، پسر برادر آقای غرویان، امام جمعه فقید نیشابور است، یکی از آن افراد، استاد دانشگاه بود و فرمانده ارشد نیروی هوایی ارتش نیز یکی از آنها بود که وقتی از یگان نظامی خودش به جبهه اعزامش نکرده بودند، خودش مشتاقانه به گارد تخریب بسیج آمده بود، بعدها متوجه شدم ایشان نظامی برجستهای بوده که در زمان شاه، چهارسال در آمریکا دوره دیده است، در جبهه هیچ تبعیضی نبود و این چنین بود که فرمانده ما خجالت میکشید و میگفت افراد برجستهای زیردست ما هستند که ما آنها را نمیشناسیم.
وی در پایان اضافه کرد: بعضی افراد را باتوجه به تخصصی که داشتند در امور دیگری نیاز داشتند اما در آنصورت دیگر نمیتوانستند رزمنده باشند، به همین خاطر این افراد از مدرکشان دست میکشیدند تا به خط مقدم بروند، از استاد دانشگاه گرفته تا معلم، مهندس و ... خالصانه و مخلصانه و فقط برای رضای خدا و نه هیچ چیز دیگر داوطلب حضور در جبهه شدند و خودشان را به خط مقدم رساندند.
تشکر از ایکنا
این رزمنده دوران دفاع مقدس همچنین در پایان از خبرگزاری ایکنا بابت انعکاس خاطرات جبهه و شهدا قدردانی کرد و فرارسیدن عید نوروز را به ملت ایران تبریک گفت.