به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) هشت سال دفاع مقدس تن همه رزمندگان و خانوادههای آنها را حسابی خسته کرد و در این میان سالی یک بار عید نوروز مانند نویدی بر نو شدن و تمام شدن جنگ بر سر رزمندگان سایه میگستراند و آن روزها را کمی شیرینتر میکرد، در حقیقت این صبر و بردباری رزمندگان بود که حتی سال را خسته میکرد و مجبور بود بار سفر را ببندد و جای خود را به سال جدید دهد.
در این خصوص با عباس سعیدیپور، از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و مسئول امور نخبگان ناحیه سلمان فارسی گفتوگویی داشتیم تا او از روزهای عید در سنگر برایمان بگوید. وی در این رابطه میگوید:
وقتی عید میشد، شور و حال بچهها را فرا میگرفت، بعضیها به مرخصی میرفتند و اکثر بچهها نیز در جبهه میماندند، تازه بیشتر کسانی که در مرخصی بودند در ایام عید زودتر از موعد به جبهه بازمیگشتند، بچهها که در جبهه بودند سنگرها را تخلیه میکردند و وسایل داخل آنها را میشستند و تمیز میکردند. با وسایلی که در اختیار داشتیم سنگرها را تزیین میکردیم، البته بیشتر ابزار جنگی بود و ما از آنها استفاده میکردیم.
بعد از آن به خودشان میرسیدند و حمام و اصلاح میکردند، مراسمی بود به نام حنابندان که بچهها لباس نو میپوشیدند و روی دستها و پاهایشان حنا میگذاشتند، پیراهنهای سادهای بود که میپوشیدیم. در کنار این حال و هوا کمکهای مردمی بود که حال و هوای ما را عوض میکرد. مردم برای ما لباس، آجیل و شیرینی میفرستادند و اینها در بستهبندیهای مخصوص عید بود که بسیار روحیه ما را تغییر میداد.
در عید نوروز سفره هفت سین میچیدیم که با این سفره هفت سین امروز بسیار متفاوت است، ما از ابراز و سلاحها برای تکمیل کردن سینهای هفت سین استفاده میکردیم و این سفره را با کمکهای مردمی و گل تزیین میکردیم این کار بیشتر در خط دوم و سوم صورت میگرفت و بچهها در خط مقدم در دلشان عید را آغاز میکردند.
بچههایی که مرخصی بودند و باز میگشتند، با خود میوه و سوغات محل خودشان را میآوردند، شبها در سنگرها جمع میشدیم و برای یکدیگر تعریف میکردیم و آجیل میخوردیم، از همه اینها مهمتر این بود که کنار هم قرآن و دعا نیز میخواندیم و از خداوند طلب یاری داشتیم و میخواستیم جنگ زودتر به پایان برسد.
در شبهای عید قرآن را آغاز میکردیم و تا پایان عید قرآن را ختم میکردیم، صحنههای زیبایی میدیدیم مثلاً در عید بچهها عهد اخوت میبستند و باهم شرط میکردند که هرکس زودتر شهید شد گناهان دیگری را شفاعت کند و ارتباطشان تا همیشه برقرار باشد، خیلیها بعد از جنگ نیز ارتباطشان حفظ شد و حتی خانوادهها باهم وصلت میکردند.
ختم قرآنمن بیشتر در خط مقدم حضور داشتم و عید در آنجا معنای دیگری داشت اما با این حال بازهم شبهای عید برنامه داشتیم و شبها سنگرتکانی میکردیم همه بچهها کار خود را انجام میدادند و به یکدیگر نیز کمک میکردند، در کنار سنگرها سبزه میکاشتند و یا حتی بعضی از بچهها تخم سبزی خوردن میآوردند و میکاشتند که هم سبزی و شادابی داشته باشند و هم از آنها استفاده کنند، به هر حال هرطور که بود خود را سرزنده نگه میداشتند.
در لحظه تحویل سال از طریق بیسیم دعای تحویل سال را پخش میکردند و این کار حس جالبی به ما میداد. در ایام عید عملیات والفجر اتفاق افتاد و بچهها قبل از عید برای حلالیت به دیدار یکدیگر میرفتند و باهم دیدار میکردند.
یکی از همین شهدا پسر دایی من بود که به او الهام شده بود که در عید شهید خواهد شد، او نیز به منزل رفته بود و از همه حلالیت گرفته بود، به خانواده سفارشهایی در مورد مراسمش کرد و حتی قاری قرآن مجلس ختمش را نیز خودش انتخاب کرد، هرچه میگفتند انشاالله اتفاقی نمیافتد او میگفت من میدانم که در عید شهید خواهم شد و عیدی من به خانوادهام همین شهادت من است و همینطور نیز شد. خیلی از شهیدان بودند که به خانوادههایشان میگفتند که ما امسال برایتان عیدی میآوریم و عیدی آنها نیز همین شهادتشان بود.
به هر حال هرطور که بود آن روزهای سخت و تلخ به پایان رسید و ما نیز به پیروزی دست یافتیم و اجازه ندادیم دشمن حتی یک قدم وارد خاک ما شود، از جوانان میخواهیم که ادامه دهنده راه شهیدان باشند و این مسیر خدا پسندانه را خالی نگذارند، دشمن امروز ما از خالی بودن مسیر شهدا بیشتر از هرچیز دیگری خوشحال میشود و ما نباید اجازه دهیم که خون شهیدانی که مظلومانه در برابر تمام جهان ایستادند و جانشان را فدا کردند تا امروز ما در امنیت و آرامش باشیم، پای مال شود.
ما اگر امسال عید داریم به بهای خون شهیدان است وگرنه امروز ما نیز درگیر جنگ بودیم و از این نعمت بزرگ امنیت برخوردار نمیشدیم پس ما بیشتر از آنچه که فکر میکنیم مدیون خون شهدا هستیم و باید وظیفه خود را که حفظ و پاسداری از خون شهدا است به بهترین شکل ممکن انجام دهیم.