به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، یکی از نکات مهمی که امروزه مطرح میشود سبک و سیره زندگی است که هر خانواده برمیگزیند و تاثیر آن بر روند تربیت فرزندان موضوعی انکارناپذیر است؛ حال اینکه خانواده نخبگان، استادان، علما و افراد شاخص چه نگاه تربیتی را برگزیدهاند که شاهد ظهور چنین افرادی در جامعه باشیم، خود نکتهای بسیار تأثیرگذار است. در این مقال درصدد برآمدیم تا به نقش تربیتی خانواده استاد حسین انصاریان، خطیب، مفسر و مترجم توانای کشورمان بپردازیم. در این رابطه به سراغ حاج ابراهیم انصاریان، برادر این عالم فرهیخته رفتهایم تا درباره ابعاد شخصیتی استاد بیشتر برایمان صحبت کنند. بخش نخست این گفتوگو را در ادامه میخوانید؛
ـ لطفاً درباره ابعاد شخصیتی استاد انصاریان برای ما توضیح دهید.
هنگامی که خردسال بودم، حاج آقای اخوی در ابتدای راه طلبگی بودند. در آن زمان ایشان قصد داشتند به لباس روحانیون، ملبّس شوند. در آن دوره در قم و در حجرههای طلبگی، زندگی میکردند. روزهای آخر هفته را برای دیدار خانواده به تهران میآمدند. گاهی نیز ما به صورت خانوادگی برای دیدن ایشان به قم میرفتیم. هنگامی که به تهران میآمدند، در همان روزهای آخر هفته، در هیئتهای مذهبی کوچک، برای نوجوانان و جوانان سخنرانی میکردند. روشن است که ایشان از ابتداییترین مراحل تبلیغ فعالیت خود را آغاز کردند. وجود ویژگیهای برجسته و ممتاز در سخنرانیهای ایشان، سبب شد نتیجه مطلوب در امر تبلیغ زودتر به ارمغان آید.
ایشان چارچوب سخنرانیهای خود را در دفتری شخصی مینوشتند. سبک یادداشتنویسی ایشان نیز در نوبه خود قابل تحسین است؛ ایشان ابتدا تاریخ و مناسبت و سپس مکان سخنرانی را مینوشتند. پس از این، آیات و روایاتی را که میخواستند درباره آن صحبت کنند، با نشانی دقیق یادداشت میکردند. همچنین، نکات کلیدی خطابه خود را از پیش آماده میکردند و در آن صفحه مینوشتند. حتی داستانهایی را که میخواستند تعریف کنند یا ابیات شعری را که میخواستند بخوانند، با ذکر سند در آن دفتر مینوشتند. اگر در مناسبتی، باید هر روز در سه جا سخنرانی میکردند، برای هر سه جا مطالعه و تحقیق کرده و آن را به دقت یادداشت میکردند. دقت ایشان در نگارش مطالب از همان ابتدا، بسیار بالا بود. به طور کلی، ایشان پیش از سخنرانی، تمام لحظهها را برنامهریزی کرده بودند. در حقیقت، یکی از موفقیتهای ایشان همین امر است؛ ایشان پیش از خطابه، جامعیت آن را برای خود تبیین و سپس آن را اجرا میکردند.
استاد به غیر از این دفتر که به صورت مفصل مطالب را در آن ثبت میکردند، دفترچهای نیز داشتند که خلاصه و چکیدهای از نکات را در آن یادداشت میکردند. حاج آقای اخوی دفتر اصلی را برای پیشینه و سابقهای برای خطابههاشان استفاده میکردند و دفترچه را برای بررسی سطحی پیش از مراسم، همراه خود میبردند. یکی از دفاتر، ترجمه کتاب شریف «محجة البیضاء» (فیض کاشانی) بود. ایشان از این کتاب، از آغازین روزهای تبلیغ و خطابه خویش استفاده میکردند. به نوعی که ایشان روش اخلاقی جاری در این کتاب را به عنوان روش سخنرانی خود انتخاب کردند. «محجة البیضاء» کتابی پُراهمیت با موضوع اخلاق، تربیت و اجتماع است. به راستی ایشان از این کتاب تأثیر بسیار پذیرفته بودند، از همین رو، کتاب را نیز ترجمه کرده بودند. علاقه شدید ایشان به این کتاب نشانگر آن است که نظام فکری حاج آقای اخوی تأثیر پذیرفته از آموزههای این کتاب است.
ـ به نظر شما چرا خطابههای ایشان بر مخاطبان اثر بسیاری میگذارد؟
ایشان با نوآوریهای خود در خطابه، تأثیر بسیاری در مخاطبان خود گذاشتند؛ ایشان غیر از راه دین، با استناد به علوم طبیعی به اثبات معارف دینی میپرداختند و در این راه تلاش بسیار میکردند؛ چرا که در آن دوره (دهه چهل و پنجاه شمسی)، مادیگرایان سعی داشتند نظام دین را با استفاده از علوم طبیعی تخریب کنند؛ از این رو، استاد شهید مطهری نیز کتابی با عنوان «علل گرایش مادیگری» را برای تثبیت ساختار شریعت نوشتند. حاج آقای اخوی با استخراج نکات و مطالب نادرست علمی، آنها را در سخنرانیهای خود با اثبات دینی، رد میکرد. از این رو، گرایش جوانهای دانشگاهی و حوزوی نیز که در اجتماع فعال بودند، افزایش مییافت. برای نمونه، گمراهان بهائیمذهب در آن زمان شبهههای بسیار سؤالبرانگیزی را از وجود امام زمان(عج) مطرح میکردند. از این رو، ایشان سخنرانیهای بسیاری را با موضوع مهدویت ایراد کردند. ایشان در یکی از سخنرانیهای خود که جمعیت بسیاری نیز در آن مراسم حضور داشت، در پاسخ به این سؤال که چگونه نمیتوان امام را که دیده نمیشود، امام زمان دانست، از بیش از صد پادشاه ایرانی نام برد و پرسید که آیا شما همه آنان را دیده بودید؟ در آن مراسم که شاید حدود دو ساعت به طول انجامید، گفتند که چرا شما همه آنان را که هرگز ندیدهاید، پذیرفتهاید؟ چگونه این مطالب را که در دانشگاهها تدریس میشود، قبول میکنید؟ اگر اسناد و مدارک گواه وجود این پادشاهان هستند، وجود امام زمان نیز با سندهای تاریخی و روایی تأیید شده است. آن سخنرانی خود نقطه عطفی برای از بین رفتن همه آن شبهههای گمراهکننده بود؛ چرا که با بیان دلیلهایی بسیار راسخ و نیز استنادهایی که به دانشمندان بزرگ کردند، پایههای این نظام تاریک را سُست کردند. این موضوع، نمونهای از بهره بردن ایشان از علوم و موضوعهای مطرح روز بود که سبب شد شخصیت اجتماعی، دینی و تبلیغی حاج آقای اخوی در آن زمان رشد پیدا کند.
ـ به نظر شما کدام ویژگی استاد سبب موفقیت ایشان در امر تبلیغ شده است؟
یکی دیگر از ویژگیهای تبلیغی حاج آقای اخوی این است که هرگز گستره تبلیغی خود را به تهران محدود نکردند. این مهم، خود امتیازی ویژه برای مبلغان است. ایشان حتی با حضور در مرزیترین مناطق ایران، با بیانی متفاوت سخنرانی کردند و معارف دین را در دیگر شهرها نیز به اسلامدوستان رسانیدند. حاج آقای اخوی در سفرهای خود به شهرستانهای مختلف به دیدار علما و بزرگان آن مناطق میشتافتند. در حقیقت، خود را به بزرگان میسپردند و از کلام و صفای باطن ایشان بهرهها میبردند. زیرا ایشان خود را از تعلیم علوم دینی و یادگیری بیشتر تعالیم اسلامی، بینیاز نمیدیدند. قبل از انقلاب که به همراه ایشان به همدان رفته بودیم، با سه نفر از بزرگان ملاقات کردیم؛ نخستین آنها با آیتالله جنتی بود. ایشان در آن زمان زندانی سیاسی بودند؛ در حقیقت در همدان دوران تبعید را پشت سر میگذاشتند. هنگامی که اخوی درصدد دیدار با آیتالله جنتی برآمد، برخی تلاش کردند که ایشان را از این قصد منصرف کنند؛ اما با نظر ایشان این ملاقات انجام شد. این خود نشانگر آن است که ایشان به طرفداران مرحوم امام و اسلام حتی اگر در تبعید بودند، علاقه داشتند.
همراه با استاد در ظهر فردای آن روز، به دیدار شهید آیتالله مدنی رفتیم. ایشان نیز در دوره تبعید بودند. آیتالله مدنی بسیار متخلق به اخلاق بود و در آن دیدار به ما احترامی شایان گذاشت. ایشان در حالی که ایستاده بود، با رویی گشاده با من که نوجوانی سیزده ساله بودم، احوالپرسی کردند و نامم را پرسیدند و حاج آقای اخوی را در کنار خود نشاندند و با محبت و احترام از ما پذیرایی کردند. همچنین، در آن سفر به ملاقات مرحوم آخوند ملاعلی همدانی از مراجع تقلید نیز رفتیم. حاج آقای اخوی با ادای احترام به بزرگان تلاش میکرد که از آنان نهایت بهره را ببرد. در مسجدی که در آن مرحوم ملاعلی همدانی امام جماعت بود، اتاقی بود که برای برگزاری آن دیدار همگی به آنجا رفتیم. شهید مدنی و نیز مرحوم حاجملاعلی همدانی در مراسمهای سخنرانی حاج آقای اخوی در همدان شرکت میکردند؛ ارتباطی دوطرفه میان ایشان برقرار بود. مرحوم حاج میرزا اسماعیل ارباب از بزرگان و خوبانی بود که در تهران بسیار مورد علاقه مرحوم امام بود. یکی از شاگردان و پویندگان راه ایشان به من گفت که حاج میرزا اسماعیل ارباب درباره حاج آقای اخوی میگفت که من استاد انصاریان را بسیار دوست دارم و همواره برای او دعا میکنم. او میگفت بیش از فرزندانم به او علاقه دارم. یک بار من و برادرم برای دیدن میرزااسماعیل ارباب به منزل ایشان رفتیم. فصل زمستان بود. ایشان فرتوت شده و از پا افتاده بودند. ایشان با دیدن حاج آقای اخوی بسیار خوشحال شد. میرزا نزدیک اذان مغرب گفت که شاید این از آخرین نمازهایم باشد و از اخوی خواست تا امام جماعت شود. ایشان نیز برای احترام به فرموده میرزا پذیرفته و پیش رفتند. حاج آقای اخوی همواره میکوشیدند که از فیض وجود چنین افرادی استفاده کنند. در حقیقت، این منش گویای تواضع ایشان است که خود را به بزرگان و اهل معنا عرضه میکردند و با شتافتن برای دیدار، به ایشان احترام میگذاردند.
ـ درباره رابطه استاد با والدینتان صحبت کنید.
حاج آقای اخوی رابطه عاطفی خاصی با پدر و مادر خود داشتند. این علاقه همچون علاقه مرید به مراد خویش و چیزی فراتر از روابط عاطفی میان فرزند و والدین بود. پدر نیز بیشتر در سخنرانیهای ایشان شرکت میکرد، به گونهای که شاید یکی از حضار ثابت جلسات بود. پدر هر جا که به مجلس موعظه میرفتند، کاغذ و قلم به همراه میبردند. پس از وفات ایشان، شاید بیش از هزار صفحه دستنوشته از ایشان به جا ماند. البته از آنجا که در جلسات سخنرانی بسیار شرکت میکردند، تجربههای خوبی به دست آورده بودند که گاه آنها را به اخوی میگفتند. برای نمونه، درباره روایاتی که حاج آقای اخوی در سخنرانی مطرح میکرد، ایشان وجه دیگری از آن را متذکر میشد؛ یا به تفسیری دیگر از آیهای که حاج آقای اخوی توضیح داده بودند، اشاره میکرد. در حقیقت، نوعی رابطه استاد و شاگردی میان ایشان برقرار شده بود. البته پدر درصدد این نبودند که خود را استاد برادرم معرفی کنند، اما برای بهتر شدن خطابههای او، تجربههای خود را بیان میکردند.
تجربههای پدرمان با شرکت در جلسههای خطیبانی همچون مرحوم آیتالله خزعلی، سلطانالواعظین، لاریجانی، آقاسیدمهدی قوام، حاج شیخعباسعلی اسلامی، حاج شیخ علی قمی و اشراقی بزرگ به دست آمده بود. هنگامی که حاج آقای اخوی سخنرانیهای خود را آغاز کرد، 30 سال از پامنبری بودن پدر میگذشت، از این رو پدرمان با دقتی بسیار، نکات را یکبهیک متذکر میشدند. ایشان به ما توصیه بسیار میکردند که در جلسههای سخنرانی برادرم شرکت کنیم، اگر شرکت نمیکردیم، گلایه و ابراز ناراحتی میکردند. مادر نیز تنها سواد مکتبی داشتند؛ اما او نیز سخنرانان بسیاری را درک کرده بودند. از این رو، گاه میگفتند که حسین، بهتر است فلان مطلب را در سخنرانیهای خود مطرح کنی؛ البته برادرم نیز حتماً آنچه را که مادر توصیه کرده بود، عملی میکرد. حتی گاهی بر فراز منبر به صراحت مطلبی را از مادر نقل میکردند. اخوی با مادر نیز رابطهای فراتر از رابطه عاطفی داشتند. گاه به ایشان میگفتیم که در جمع خانواده سخنرانی کنید؛ اخوی میگفتند: «همه اینجا عالِم و منبردیده هستند»، گویی از این که خود را بزرگ خانواده معرفی کنند و دیگران به بزرگی ایشان احترام بگذارند پرهیز میکردند؛ چرا که سخنرانی را در جمع خانواده نوعی نصیحت کردن میدانند که این موضوع نیز نشان از تواضع درونی ایشان دارد.