آری از همان زمان آدمی فراموش کرد که اخلاق و محبت و عشق چیست. هر گوشه دنیا را که نگاه میکردی انسانیت زیر پا لگدمال شده بود. عرب غرق در تفاخرهای مادیگرایانه و بردهداریهای کثیف بود و ایران باستان نیز در تضاد طبقاتی ناعادلانه روزگار میگذراند و ضعیفان تن خود را در ساختن کاخ برای شاهان ساسانی رنجورتر میکردند.
ناگاه در غار حرا در گوشهای دور از شهر مکه ندایی از آسمان رسید که میگفت بخوان.. بخوان به نام پروردگارت که تو را از خون بسته آفرید و دوباره انسان را به یاد پروردگار و آسمان و خواندن و آفرینشش از خون بسته انداخت.
و دوباره یک انسان آسمانی گامهایش را محکم کرد تا انسان را به یاد همه زیباییها بیندازد. میگفت حتی اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند باز هم از مسیری که انتخاب کردهام برنخواهم گشت.
چه پیامهای زیبایی میگفت و چه انسانهایی شیفته او شدند. بارها گفت انسانها چون دنداه های شانه با هم برابرند و هیچ انسانی بر دیگری برتری ندارد جز اینکه بیشتر از دیگران مراقب باشد تا آلوده به زشتیها نباشد.
میگفت زن را جز انسانهای کریم حرمت نمیگذارند و جز انسانهای پست کسی زن را تحقیر نمیکند و بارها و بارها تأکید کرد که اگر میخواهید کسی را احترام کنید اول مادر، اول مادر و اول مادر را احترام بگذارید.
کودکان معصوم را دوست میداشت، نمازش را طولانی میکرد تا کودکانی که هنگام سجده بر دوش او سوار شده بودند، خود به اختیار خویش از دوش او پایین بیایند. بارها به یارانش گفت کودکان خود را بوسهباران کنید.
چقدر با دخترش مهربانانه سخن میگفت. به دخترش میفرمود تو میوه دلم ( ثمره الفوادی) و نور چشمم( قره عینی) هستی. میگفت هر وقت مشتاق بوی بهشت میشوم دخترم را میبوسم. بارها به خترش گفت پدرت فدای تو.
عشق را بین انسان را محترم میشد و واسطه وصل و ازدواج میشد. هنوز تاریخ در گوش خود دارد که چگونه بین جویبر جوان پاک دل و زلفای بریده از مادیات دنیا پیوند برقرار کرد. مگر نه اینکه این خودش پیامآور این آیه بود که « وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ و از نشانههاي او این است همسراني از جنس خود شما براي شما آفريد، تا در كنار آنها آرامش يابيد، و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد، در اين نشانههائي است براي گروهي كه تفكر ميكنند.»
نه تنها انسانها که رحمت و محبتش همه موجوات و مخلوقات را فرا میگرفت. بارها وقتی سپاهیانش را برای جنگ با اهل ظلم میفرستاد سفارش میکرد مراقب باشید که شاخه درختی نشکنید و آسیبی به طبیعت نرسانید. وقتی دید شخصی گوش چارپای سواریاش را داغ کرده بود، او را توبیخ کرد و هشدار داد که رأفت آدمی باید شامل حال حیوان نیز باشد.
امروز هم جهان تشنه محبتهای این مرد بیمانند تاریخ است. در دنیایی که در مشرق زن کوچکترین آزادیهایش محدود میشود و در غرب به بهانه آزادی در فیلمها و عکسهای غیر اخلاقی بها و ارزش محدود به ظرافتهای جسمی او میشود هنوز هم نیاز است که از پیام محمد(ص) بگوییم که جز انسانهای کریم زن را حرمت نمیگذارد و جز انسانهای پست زن را حقیر نمیشمارند.
در دنیایی که در جنگهای عراق و سوریه و ...کودکان معصوم کشته میشود باز هم باید از پیام او گفت که کودکانتان را بوسهباران کنید و محبتآمیز خطابشان کنید. و در زمانی که مردم تعظیم زورگویان و ثروتمندان را میکنند باید این سخنش را تکرار کرد که هر کس ثروتمندی را به خاطر ثروتش احترام کند، یک سوم ایمانش را از بین برده است.
براستی دنیا چقدر عطش حرفهای او را دارد.
حکیمه بهمن زاده