احمد عبداللهپور، وابسته فرهنگی ایران در «حیدرآباد» پاكستان در مطلبی با عنوان «مفهوم حکومت در سخنان علی(ع)» برای
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) آورده است: یکی از مسائلی که حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه بر روی آن تأکید فراوان دارد، مسئله حکومت و رهبری در جامعه است. حکومتی که علی(ع) بر بنای آن اهمیت میدهد، غیر از آن چیزی است که در فرهنگ متداول جهان کهن و جهان امروز معنا شده است. حکومت از نظر علی(ع) معنایی بسیار والا دارد.
حکومت از نظر این پیشوای الهی، فرمانروایی و سلطه نیست، تحکّم و برخورداری از امتیازات زندگی و مزایای مادّی نیست. حاکم در فرهنگ نهجالبلاغه برخلاف تعبیرات رایج در عربی، نه سلطان است که از بُعد سلطهگری، کسی غیر از او حق دخالت در شئون و امور مردم را نداشته باشد و نه مَلِک است که مردم یا سرنوشت آنها را تملک کرده باشد. در نهجالبلاغه و کلمات ارزنده امام(ع)، از حاکم جامعه اسلامی هرگز به عنوان مَلِک یا سلطان سخنی به میان نیامده است، بلکه تعبیراتی از قبیل: امام به معنای پیشوا و رهبر، والی امّت یا رعیّت که امور مردم را به عهده دارد و با آنها پیوسته است و ولیّ امر که متصدی حکومت است و برای این تصدی هیچ امتیازی در نظر گرفته نشده است و متصدی امور مردم از نظر علی(ع) همانند سایر اعضای جامعه است و هیچ امتیازی را طلب و توقع نمیکند و در عمل نیز از لحاظ وضع زندگی و بهرهمندیهای مادی از هیچگونه مزیتی نسبت به دیگران برخوردار نیست. بلکه در منطق علی(ع) رهبر وظیفه دارد که مانند ضعیفترین فرد جامعه زندگی خود را سپری کند.
حکومت از نظر علی(ع) وقتی امتیاز به حساب میآید که حاکم جامعه اسلامی، وظیفهاش را به خوبی انجام دهد و هر مقدار بیشتر حیثیت معنوی کسب کند، به همان مقدار بر درجه و منزلتش افزوده میگردد. از نظر علی(ع) کسی که در رأس امور مردم قرار میگیرد و حکومت اسلام را عهده دار میشود، تکلیف بسیار مهمی را تقبل کرده است و بیشترین مسئولیت و سنگینترین بار را بر دوش خود نهاده است. او در حالی که باید در اوج تقوا و خودسازی باشد و بیشترین فضایل اخلاقی را در زندگی دارا باشد، در عین حال در اوج فعالیتهای سیاسی، اجتماعی نیز باشد و از نظر علی(ع) حاکم جامعه اسلامی، هرگز به بهانه تقوا، زهد، عبادت و کسب معنویت از جامعه کنار نمیکشد، بلکه با کمترین بهرهمندی از امکانات مادی، بیشترین فعالیت را در جامعه اسلامی برای رسیدن به اهداف مقدس اسلام و هدایت مردم و اجرای حق و عدالت گستری دارد و در ایجاد رفاه و امنیت، رعایت حقوق مردم و رساندن آنها به سعادت دنیا و آخرت، بیوقفه در حال تلاش و کوشش است و در این مسیر نه در پی عنوان و شهرت است و نه به دنبال کسب قدرت.
خداوند متعال بشر را آفریده است و از این آفرینش هدفی دارد و برای رسیدن به این هدف یک راه درست را نمایانده است و قوانین و مقرراتی را وضع کرده و برای اجرای این دستورات و قوانین، انسانهای وارسته و پیشوایان الهی را تعیین فرموده است. در بین انسانها، همیشه کسانی یافت میشوند که مایلند برای خود حیثیت و قدرتی فردی کسب کنند و میخواهند به مزیّتها و منافعی بیشتر برسند و از ضرورتهایی که یک زندگی جمعی برای آنها معین کرده است، رهایی داشته باشند و تن به زیر بار قراردادها و نظام حاکم بر اجتماع ندهند. چنان که تاریخ بشر نشان میدهد، اینگونه انسانها با چنین گرایشهایی، همیشه در طول تاریخ بودهاند و امروزه هم هستند و در آینده نیز وجود خواهند داشت. مگر اینکه انسانها ساخته شوند و به فضایل اخلاقی برسند. وقتی که در نهجالبلاغه از حکومت و ضرورت رهبری سخن به میان میآید، گویا در مقابل چنین جریانهایی بوده است، زیرا وقتی اینگونه جریانها و گرایشها در جامعه محل بروز پیدا کنند، سرانجام آن به هرج و مرج و ناامنی و بی نظمی میانجامد و کاروان جامعه بشری را از رسیدن به ساحل نجات باز میدارد.
یکی از جریانهای بسیار خطرناکی که در زمان امام(ع) ضرورت حکومت و لزوم رهبری را نفی میکرد جریان خوارج بود که در باطن از گرایش قدرتمداری، قدرتگرایی و زورگویی نشئت میگرفت. امّا در ظاهر لعابی از فلسفه و تقدس و گرایش قرآنی بر روی آن کشیده بود. علی(ع) با تمام شهامت در مقابل این انسانهای مقدس نما ایستاد و با تفکر جاهلانه آنها با جدّیت به مبارزه پرداخت و در مقام نابودی و ریشهکن کردن چنین افکار خطرناکی برآمد و آنجا بود که در مقابل شعاری که آنها سر میدادند و به نظر خودشان با استناد به آیه شریفه قرآن، به غیر از حکومت خدا، هیچ حکومتی را نمیپذیرفتند و از علی(ع) که به عنوان رهبر حکومت اسلامی بود، درخواست کنارهگیری از حکومت مینمودند. امام(ع) با درایت کامل و اندیشه عمیق خود، هرگز تسلیم شعار فریبنده آنها نگشته و از کیان حکومت مقدس الهی دفاع کرد. شعار خوارج عبارت بود از: «لا حُکْمَ إِلاَّ ِللَّه» که از آیه 57 انعام اقتباس کرده بودند: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ». آنها با نیّت باطل و رأی نادرستی که داشتند، این آیه شریفه را به رأی باطل خود تفسیر کردند و ضرورت حکومت و رهبری را در جامعه که به عنوان اجرای دستورات الهی انجام وظیفه میکند، انکار میکردند.
علی(ع) در مقابل شعار باطل آنها، در ضرورت حکومت و رهبری در جامعه میفرماید: «کَلِمَهُ الْحَقِّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ. نَعَمْ إِنَّهُ لاَ حُکْمَ إِلاَّ لِلَّهِ. وَ لکِنْ هوُلاءِ یَقُولُونَ لاَ إِمْرَهَ إِلاَّ لِلَّه: وَ إِنَّهُ لاَ بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ اَمِیرٍ بِرٍّ اَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُوْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ. وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا اْلاَجَلَ. وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْءُ، وَ یَقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ. وَ تَاْمَنُ بِهِ السُّبُلُ. وَ یُوْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَی یَسْتَرِیحَ بِهِ بِرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ: سخنِ حقی است که از آن باطل خواسته میشود. آری، حُکم جز از آنِ خدا نیست، لیکن اینها میگویند فرمانروایی را جز خدا روا نیست، در حالی که وجود یک حاکم نیکوکار یا تبهکار در بین مردم از ضروریات است و باید باشد، تا در حکومت او مردِ با ایمان کار خویش کند و کافر بهره خود ببرد، تا آنگاه که وعده حق سر رسد و مدت هر دو برسد. در سایه حکومت او مالیات جمعآوری میشود و با دشمنان پیکار میگردد و راهها از امنیت برخوردار میشوند و به نیروی او حق ناتوان از توانا گرفته میشود تا نیکوکار در آسودگی زندگی را بسر برد و از گزند تبهکار در امان باشد.»
مقام معظم رهبری، حضرت آیهاللَّه خامنهای حَفِظه اللَّه در مقالهای به مناسبت دومین کنگره هزاره نهجالبلاغه در بحث ضرورت حکومت و سخنان علی(ع) در مقابل جریان خوارج میفرماید: «خوارج، عدهای صادقانه و از روی اشتباه و یقیناً عدهای از روی غرض میگفتند "لا حکم الاّ للَّه" و در حقیقت یعنی ما در جامعه حکومتی لازم نداریم. امیرالمؤمنین(ع) این کلمه «لا حکم الاّ للَّه» را برایشان معنی میکند و اشتباه آنها را توضیح میدهد. باور نمیکنیم که اشعث بن قیس، رئیس خوارج در اشتباه باشد. اینها میگفتند حکومت خاص خداست، ما حکومت نمیخواهیم. ولی مقصود واقعی آنها نفی حکومت علی(ع) بود. اگر آن روز علی(ع) تسلیم این مغلطه واضح میگشت یا تسلیم هیجان اجتماعی مردمی که سادهدلانه این سخن باطل را قبول کرده بودند، میشد و از صحنه کنار میرفت، آن وقت همانهایی که گفته بودند حکومت لازم نداریم، مدعیان حکومت میشدند و قدم در صحنه میگذاشتند.
علی(ع) میگوید: نه، در جامعه حکومت لازم است. «کلمه حقٍّ یراد بها الباطل: این سخن حق است، بیان قرآنی است: «ان الحکم الاّ للَّه…»، حکم و حکومت متعلّق به خداست امّا به این معنا نیست که جامعه مدیر نمیخواهد.
«نعم انه لا حکم الاَّ للَّه ولکن هولاء یقولون لا إِمْرهَ الاّ ِللَّه» اینها میخواهند بگویند اداره جامعه را هم خدا خودش باید به عهده بگیرد و هیچ کس غیر از خدا حق ندارد مدیر جامعه باشد. یعنی جامعه بدون مدیر بماند: «و انه لابدّ للناس من امیر برٍّ او فاجر». این یک ضرورت اجتماعی است، یک ضرورت طبیعی و انسانی است که جامعه به یک اداره کننده احتیاج دارد، مدیر خوب باشد یا بد. اینها که «لا حکم الاّ للَّه» را میگویند در حقیقت میخواستهاند حکومت علی(ع) را که از آن ناراضی بودند، نفی کنند. در حالی که «لا حکم الاّ للَّه»، «انداد للَّه» را نفی میکرد. حاکمیتی در عرض حاکمیت خدا و رقیب حاکمیت اللَّه را نفی میکرد. حاکمیت علی(ع)، حاکمیتی است در طول حاکمیت خدا، سرچشمه گرفته از حکومت اللَّه و این مسئله را علی(ع) روشن میسازد.