نقد امام علی(ع) به جامعه شبه مدرن امروز!
کد خبر: 3615729
تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۶

نقد امام علی(ع) به جامعه شبه مدرن امروز!

گروه معارف: «بْخل ننگ و ترس نقصان است و تهیدستى مرد زیرک را در برهان کُند مى‌سازد و انسان تهیدست در شهر خویش نیز بیگانه است»؛ این فراز بیش از آنکه بخواهد بر تأثیر ذهن از شرایط اقتصادی انگشت گذارد، به نوعی نقد اجتماعی تند و تلخی است که از نوع نگاه مردم به فرد فقیر حکایت می‌کند و اینکه حرفش در جامعه دررو ندارد و برهان‌ها و حجت‌هایش نادیده و ناشنیده انگاشته می‌شوند.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، در حکمت سوم نهج‌البلاغه آمده است: الْبُخْلُ عَارٌ وَ الْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ وَ الْفَقْرُ یُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ وَ الْمُقِلُّ غَرِیبٌ فِى بَلْدَتِهِ .
بْخل ننگ و ترس نقصان است و تهیدستى مرد زیرک را در برهان کُند مى‌سازد و انسان تهیدست در شهر خویش نیز بیگانه است.
بخل: مقابل جود است و به معنای خودداری از صرف دارایی در جایگاه شایسته آن است. بخیل کسی است که حاضر نیست تا  نعمتی را که خدا به او داده است، مانند عمر و زندگی، سلامت، جوانی، ثروت، علم و اعتبار اجتماعی خود را به دیگران داده و در راه خدا انفاق کند.
تفاوت بُخل و شُح: شح به معنای زیاده‌روی در حرص و آز آمده و بخلِ توأم با حرص است. شح از بخل شدیدتر است و شحیح جز آنچه در دست خود دارد، به آنچه در دست سایر مردم است نیز طمع دارد و قانع نیست. قتور نیز بخیلی است که بخل را به نهایت خود رسانده باشد.
شرح:
بخل:
 ننگ و بدنامی و رسوایی، ماهیت بخل و تنگ چشمی است؛ برچسبی است بر پیشانی بخیل که همگان آن را می‌بینند. اینکه نتوانی‌ ببینی دیگران چیزی یا خیری به دست آورند و خود نیز خیری به هیچ کس نرسانی، از چشم دیگران پنهان شدنی نیست. رذیلتی است آشکار، ننگ انسان بودن است، با آن تباینی آشکار دارد، آنقدر آشکار که نتوان پنهانش کرد. نکبت روحی است، تا حدی که امام صادق(ع) می‌گوید جوان غرق گناهی که بخل ندارد و سخاوتمند است، برای من بهتر از آن پیرمردی است که ذکر و عبادت دارد، ولی بخیل است.
بالزاک نیز به خوبی چهره بخل را در اوژنی گرانده تصویر کرده است، آنجا که گراندهِ پدر با دخترش اوژنی، نماد عشق و وفاداری و گذشت، از همه سرمایه زندگیش یعنی عمر و وابستگی قلبیش که به پای نامزد خود ریخته، گفت‌وگویی به یاد ماندنی دارد. او در حال مرگ است و پس از عمری جمع‌آوری مال و خودخواهی، اکنون که در حال مرگ مجبور به وصیت شده، به اوژنی می‌گوید: «حساب این پول‌هایی را که برایت گذاشته‌ام، داشته باش و در آن دنیا به من پس بده» ! یعنی حتی تا لحظه مرگ نیز این خصلت همراه اوست و نمی‌تواند از این چسبیدگی به مال و ثروتش جدا شود.
ترس: 
آری، اما این بخل بیش و پیش از هر چیز، ناشی از خودخواهی و ترس است، ترسِ از دست دادن و از دست رفتن. ترسِ از فقر؛ نشانه آدم‌های ترسو است. شاید هم همین است که ننگ است و ننگ‌آور است، زیرا آنچه این ننگ را آورده، ترس است و ترسیدن ننگ‌آور است.
 اما ترس چیست؟ چقدر علی(ع) این خصایص انسان را دقیق واکاوی و موشکافی کرده است؛ ریشه‌ها را نشان می‌دهد و نتیجه‌ها را گوشزد می‌کند. بسیاری از این رذایل همین که به آنها آگاهی پیدا شود، بساطشان جمع می‌شود؛ از جنس تاریکی‌اند و تا نور آگاهی به آنها بتابد، نابود می‌شوند؛ فضایی سیاه و تاراند، از جنس سایه‌اند. ماهیتشان همان تاریکی و فقدان و عدم و نیستی است، از جنس کاستی‌اند و نقصان. در کودکی از تاریکی می‌ترسیدیم و اینک ترس‌مان تاریک است! و باز هم از تاریکی است!!
و این ترس بخشی نیز ناشی از امکان انتخابی است که در مقابلمان قرار می‌گیرد، می‌توانیم ببخشیم و یا نگاه داریم، کدامیک؟ این است که گرفتار اضطراب می‌شویم و در این مواجهه با آزادی خود، ترس سراسر وجودمان را فرا می‌گیرد و مسیر ساده‌تر و مطمئن‌تر را از دید خود ادامه می‌دهیم؛ می‌دانیم که اگر نبخشیم، همین وضعیت جاری که با آن آشناییم و خو کرده‌ایم، ادامه می‌یابد، اما اگر ببخشیم، تغییری در وضعمان به وجود می‌آید که ادامه آن برایمان نا آشنا و تاریک و مبهم است و ما از این تاریکی و ابهام وحشت می‌کنیم و شیطان نیز وعده فقر می‌دهد و به همین سادگی ما را در جای میخکوب می‌کند و به بخل‌مان می‌کشد.
فقر:
آیا این سخن می‌خواهد بگوید، فقر زیرکی را می‌میراند و قدرت استدلال را کند می‌کند؟ یعنی آیا در صدد آن است تا به ما بگوید وقتی فقر و فقار، کمرت را شکسته است و زندگی‌ات گرفتار نداری و فلاکت شده باشد، کجا ذهنت آزادی این را خواهد داشت که فطانت و زیرکی‌اش را حفظ کند، چه جای حجت و دلیل داری که بیاوری؟
یا هدف این است که بگوید، در صورت فقر تو چه فرصتی برای قبولاندن حجت‌هایت داری؟ و تازه اگر هم دلیلی فراهم کنی، چه کسی به حجت‌هایت گوش می‌دهد؟ فقر همه چیز را نابود می‌کند. حرف تو در اثبات دلایلت کند می‌شود و در جامعه پیش نمی‌رود. کدامیک؟
به گمانم این فراز بیش از آنکه بخواهد بر تأثیر ذهن از شرایط اقتصادی انگشت گذارد، به نوعی نقد اجتماعی تند و تلخی است که از نوع نگاه مردم به فرد فقیر حکایت می‌کند و اینکه حرفش در جامعه دررو ندارد و برهان‌ها و حجت‌هایش نادیده و ناشنیده انگاشته می‌شوند. شاید چنین باشد.
غربت:
و در تأیید حدس فوق، این نقد اجتماعی چهره عریان‌تری را در این فراز نشان می‌دهد؛ غربت و نا آشنایی حتی در بین آشنایان و در شهر و سرزمین خود! گویی فقیر از اولین حقوق شهروندی خود نیز محروم می‌شود. کسی او را نمی‌شناسد، یعنی نمی‌خواهد که بشناسد! همه از او فرار می‌کنند؛ که البته بیشتر از خودشان فرار می‌کنند و از نزدیک شدن به دایره فقر که نکند واگیردار باشد و ما را هم به دام خود بکشد و دنیای شیک و آرام و راحت‌مان را به هم بزند.
آیا از این بهتر کسی می‌تواند اجتماع ما آدم‌های بخیل متمدن! را نقد کند و از این بهتر آیا می‌شود غربت و تنهایی فقیر را در جامعه بی‌رحم و ناشنوا که حرف او و حتی حجت‌ها و برهان‌هایش شنیده نمی‌شوند، تصویر کرد؟
علی را هنوز درست نشناخته‌ایم....

یادداشت از داریوش اسماعیلی/ معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان

captcha