در تیرماه سال 1361 بود که جمعی از حماسهآفرینان استان همدان در قالب
سه گردان رزمی ساماندهی و راهی جنوب شدند تا به همراه سایر رزمندگان در نبرد رمضان
شرکت کنند.عملیاتی که علیرغم دلاوریها و رشادتهای رزمنده هایی که با زبان روزه
جانانه استقامت کردند اما آنگونه که باید پیش نرفت.
بی شک سهم همدان در این عملیات که استقامت زیادی را انجام داده بود قابل چشمپوشی نیست،به سراغ دلاور رزمنده هایی که در این عملیات حضور داشته اند میرویم،با وجود اینکه حال جسمانی مساعدی ندارند اما کامل به شرح این عملیات میپردازند.
سرهنگ علی اصغر
صمیمی، فرمانده دسته اسدآباد گردان فتح در عملیات رمضان در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی
قرآن (ایکنا) از همدان عنوان کرد: در این جنگ بیشتر کشورهای غربی از صدام حمایت میکردند،
سازمانهای جهانی مثل «سازمان ملل و شورای امنیت» واکنش جامعی از خودشان نشان نمیدادند
و اینطور وانمود میکردند که این اختلاف دو کشور است و باید خودشان حل کنند، در حالی
که طبق قوانین باید مشخص میشد که چه کشوری متجاوز است، با متجاوز چگونه باید برخورد
شود.
عملیات رمضان، اولین عملیات برون مرزی جمهوری اسلامی
این فرمانده دوران دفاع مقدس تشریح کرد: اولین عملیات برونمرزی جمهوری اسلامی ایران(عملیات رمضان) برای درهم شکستن ماشین جنگی عراق به تصویب رسید و مقرر گردید این عملیات از 22 تیر ماه 61 توسط قرارگاه مشترک کربلا متشکل از ارتش و سپاه به فرماندهی «سپهبد شهید علی صیاد شیرازی و محسن رضایی» توسط چهار قرارگاه عملیاتی «فتح، نصر، قدس و فجر» در پنج مرحله بزرگ با رمز«یا مهدی ادرکنی» در منطقهای به وسعت هزار و 600 کیلومتر مربع به صورت مثلث شکل از کوشک تا خرمشهر60 کیلومتر؛ کوشک القرنه 50 کیلومتر، از القرنه تا خرمشهر 80 کیلومتر صورت بگیرد.
صمیمی اضافه کرد: تقسیم کارها بین قرارگاه صورت گرفت و قرارگاهها با استفاده از یگانهای ارتش و سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی برنامههای آمادگی و شناساییهای خود را بر روی منطقه آغاز کردند.
وی عنوان کرد: لازم به ذکر است منطقه مذکور بین رودخانه بزرگ کارون و شط العرب قرار داشت، هیچ گونه موانع طبیعی که بتوان از آن استفاده کرد وجود نداشت و عراق توانسته بود با استفاده از کارشناسان غربی و اسرائیلی این سرزمین را با ایجاد خاکریزهای مثلثیشکل تودرتو، ایجاد موانع مینگذاری، حفر کانالهای متعدد، استفاده از سیمخاردارهای رشتهای و حلقوی، رها کردن آب رودخانه شط العرب و فرات و ایجاد کانال پرورش ماهی به طول 0 3 کیلومتر و عرض 1 کیلومتر در واقع سد موانع جلو عبور رزمندگان اسلام بود ایجاد کرد.
این جانباز دوران دفاع مقدس اضافه کرد: همچنین ارتش بعثی برای جلوگیری از ورود رزمندگان دژ مرزی به ارتفاع 5 متر عرض 7 متر، طول 60 الی 80 کیلومتر ساخت که این دژ مجهز مسلح به انواع تانک، توپ، تیربار و سلاحهای سبک بود.
صمیمی خاطر نشان کرد: وضعیت آب و هوای منطقه با توجه به فصل تابستان گرمای شدید خوزستان، صدای مهیب سلاح خودی و دشمن، بمباران هواپیماها و توپخانههای دشمن عملیات را سخت کرده بود به همین دلیل رزمندگان اسلام با توکل به خداوند و استعانت از پیامبر(ص) اهل بیت عصمت و طهارت(ع) باید از این موانعهای متعدد عبور و ضربات شکننده، سهمگین خود را به ماشین جنگی ارتش عراق وارد میکردند.
وی ادامه داد: از 22 تیرماه 61 تا اوایل مرداد ماه 61 ( از 19 تا پایان ماه رمضان) در چهار مرحله سنگین این عملیات توسط یگانهای مختلف سپاه و ارتش در ماه رمضان انجام شد.
بسیاری از شهدا در این عملیات روزه بودند
این فرمانده دوران دفاع مقدس ابراز کرد: رزمندگان مقّلد امام(ره) با توجه به فتوای ایشان میتوانستند روزه نگیرند، ولی مقّلدین بعضی از مجتهدین مانند آیت الله اراکی بنابر فتوای وی روزه خود را میگرفتند و به همین دلیل بسیاری از شهدا روزه بودند.
رمضان شکست نخورد؛ عدمالفتح بود
صمیمی اضافه کرد: چون وارد سرزمین دشمن شده بودیم احساس میهن دوستی بین رزمندهها شدید شده بود و با انگیزه بیشتری مقاومت میکردند این عوامل با توجه به شرایط و موانع ما موجب شد نتوانیم به اهداف اصلی عملیات برسیم ولی با این وجود لطمات و صدمات زیادی بر ماشین جنگی عراق وارد کردیم که این یک عملیات شکست خورده محسوب نمیشد بلکه عدمالفتح بود زیرا تمام تلاش خود را کردیم، ولی نتواستیم به اهداف برسیم.
وی در رابطه با نقش استان همدان در این عملیات بیان کرد: تا قبل از فرار ارتش عراق از جبهههای سرپل ذهاب، قصر شیرین و بعضی مناطق دیگر در دهه اول تیرماه سال 61 قرار بود عملیاتی گسترده در غرب صورت بگیرد لذا سپاه همدان در آن زمان تیپ و لشکری نداشت، برای آن سه گردان عملیاتی تعریف شده بود که این سه گردان یعنی گردان های «نصر، فتح و خندق» دو گردان در آموزش و یک گردان در خط حضور داشتند و همین که عراق عقبنشینی کرد و عملیات رمضان طراحی گردید طبق تصمیم فرماندهان سپاه مقرر گردید این سه گردان سریع از همدان به خوزستان انتقال پیدا کنند.
این فرمانده دوران دفاع مقدس ادامه داد: در 22 تیرماه 61 سه گردان فوق مجددا در پادگان قدس سازماندهی شدند،این گردان ها به فرماندهی شهید علیرضا حاج بابایی و حبیب الله مظاهری به عنوان فرمانده محور و جانشین، گردان فتح به جانشینی شهید محمد دلاوری، گردان نصر به فرماندهی نورعلیای و گردان خندق به فرماندهی حاج جعفر مظاهری به استعداد بیش از هزار نفر از پادگان قدس اهواز اعزام گردیدند.
فرمانده قرارگاه ثارالله سردار قاسم سلیمانی بود
وی ابراز کرد: هنگام اذان مغرب برای نماز و صرف شام به پادگان دوکوهه در اندیمشک رسیدیم و پس از ساعتی به طرف شهر اهواز حرکت کردیم و نیمههای شب به مدرسهای به نام شهید رجایی وارد شدیم و تا صبح در این مدرسه مستقر شدیم؛ برای اقامه نماز نظافت عمومی و صرف صبحانه برپا داده شد و از طرفی نیز فرماندهان به قرارگاه ثارالله که مقرر تیپ 41 ثارالله کرمان به فرماندهی «سردار قاسم سلیمانی» بود، رفتند.
این فرمانده دوران دفاع مقدس ادامه داد: دستور تعویض اسلحه داده شد، تا عصر آن روز این روند ادامه داشت با توجه به تلاش بالای ارتش عراق در منطقه کوشک قبل از اذان مغرب نیروها به قرارگاه ثارالله و خط رهایی گردانها گسیل داده شدند و آخرین هماهنگی با سردار سلیمانی، گردانهای عملیاتی و گروهانهای تحت امر صورت گرفت.
صمیمی عنوان کرد: مقرر گردید به علت اینکه فرمانده گردان نصر دچار مریضی شد فرماندهی این گردان به شهید «علیرضا حاج بابایی» با حفظ عنوان فرمانده محور داده شد کنند و گردان فتح به فرماندهی «محمد دلاوری و جانشین اوعبدالمحمد مومنی» از ساعت 8 شب به بعد برای حمله به دژ مستحکم عازم و پیشروی به سمت شمال منطقه رها شده و وارد عملیات گردیدند.
گردان فتح و نصر تنها توانستند بخش از دژ را تصرف کنند
وی با بیان اینکه ماموریت این دو گردان توسعه وضعیت و گسترش منطقه تصرف شده در روی دژ و منطقه مجاور بود، ابراز کرد: این دو گردان با رشادت فراوان از سیم خاردارهای دشمن عبور کردند و به مواضع دشمن یورش بردند اما به دلیل عمق سیم خاردارها، میادین مین و شهادت محمد دلاوری فرمانده گردان فتح در میدان مین و بهمخوردن نظم گردان و مقاومت سرسختانه دشمن باعث شد این دو گردان علیرغم نبردی سنگین تنها بخش کمی از دژ را تصرف کنند و موفق به رسیدن به همه اهداف نگردیدند.
جانباز دوران دفاع مقدس ادامه داد: کار وقتی سختتر شد که با فرا رسیدن صبح عراقیها با پاتکهای بسیار سنگین خود باعث کمی عقبنشینی در این منطقه گردیدند در ضمن شهید «حاجبابایی» قبل از رسیدن به منطقه مورد نظر از ناحیه گردن مورد اصابت ترکش قرار گرفت به شهادت رسید ولیکن انسجام گردان حفظ گردید و بیشترین زحمت هماهنگی گردان با قرارگاه تیپ ثارالله(ع) و گروهانهای تحت امر توسط دکتر «عراقچیان» که بیسیمچی گردان نصر به فرماندهی شهید حاجبابایی بود صورت گرفت.
من در غرب شهید نمیشوم
صمیمی در مورد نحو شهادت فرمانده شهید «علیرضا حاج بابایی» گفت: نکته جالب شهادت ایشان این است که خود شهید که در غرب فرماندهی نیروهای همدان را به عهده داشت بارها به بعضی از دوستان خود گفته بود من در غرب شهید نمیشوم و دوست دارم وقتی شهید شدم در خون خودم بغلتم؛ لذا در این عملیات ایشان به خواستهی خودش رسید و برای چند دقیقه ای در خون خود غلتدید و به شهادت رسید و مزد سالها مبارزه با طاغوت و رشادت در عرصههای مختلف و دفاع مقدس در این عملیات از ایزد متعال کسب کرد.
وی ابراز کرد: اما بعد از انجام این مرحله عملیات، نوبت گردان خندق به فرماندهی شهید زنده و جانباز دفاع مقدس «حاج جعفر مظاهری» که بیشترین و سنگینترین کار این عملیات بر دوشش افتاده بود آغاز گردید.
این فرمانده جانباز ادامه داد: این سردار بزرگوار از 24 تیرماه تا اوایل مرداد 61 در چندین مرحله با بهرهگیری از گردان نصر و باقیمانده گردانهای فتح و خندق در این عملیات نقش بسزایی داشتند و میطلبد که در این باره ادامه عملیات را از زبان خودشان بشنویم.
سردار حاج جعفر مظاهری، فرمانده گردان خندق در عملیات رمضان و جانباز دوران دفاع مقدس نیز در گفتوگو با ایکنا در خصوص این عملیات و رخدادهای آن عنوان کرد: روز پنج شنبه 24 تیرماه 61 در اردوگاه ثارالله نگران نشسته بودم که یکی از فرماندهان ارشد تیپ به همراه یک روحانی وارد قرارگاه شدند، ایشان مقداری عملیات شب گذشته و وضعیت کلی منطقه را تشریح کرد اما قرار شد مأموریت گردان توسط برادر قاسم سلیمانی در قرارگاه تاکتیکی ابلاغ شود.
وی ادامه داد: روحانی که همراه آنها بود چند دقیقهای صحبت کرد صحبتش را با آیهای از شهادت در راه خدا شروع کرد، حس کردم که در خط باید خبرهایی باشد که این روحانی اینگونه از شهید و شهادت سخن به میان میآورد.
فرمانده گردان خندق ابراز کرد: در اینباره چیزی به نیروها نگفتم ولی هنگامی که به سمت دژ و منطقه حرکت به نظر من نیروها متوجه این مسئله شده بودند زیرا یکسری سرودها میخوانند، میگفتند و میخندیدند و تا منطقه دژ خودی و کوشک این خواندنها و نشاط نیروها ادامه داشت.
مظاهری ادامه داد: گردان ما به سه گروهان تقسیم شده بود فرمانده گروهانها شهید علی ترکمان، شهید رضا محرمی و برادر حمیدرضا رهبر بودند همچنین خیلی از برادرهای پا به رکاب نیز در کنار من بودند افرادی مانند حمیدبیات، مهدی بیات، جواد لالجینی و روحانی به نام آقای لالجینی و خسروصادقی.
وی ادامه داد: به سنگر فرماندهی تیپ ثارالله که رسیدم چهره مهربان «شهید حبیب مظاهری» را دیدم مانند کسایی که مدتهاست هم را ندیده باشند یکدیگر را در آغوش کشیدیم وقتی از او شرایط را پرسیدم، اظهار بیاطلاعی کرد ولی خبر شهادت «شهید حاج بابایی» را به من داد.
فرمانده گردان خندق عنوان کرد: بعد از صحبت با حبیب، با قاسم سلیمانی صحبت کردم او با دست میدان مین را نشانم داد و گفت بعد از عبور از میدان مین به دژ عراق میرسید پس از آنجا به سمت شمال حرکت کنید نیروهای قبلی مواضع را تثبیت کردهاند شما باید تلاش کنید خط را جلوتر ببرید الان عراق پاتک شدیدی را شروع کرده سریع باید وارد عمل شوید.
از زمین و آسمان آتش میبارید، نظم گردان بهم ریخت
مظاهری ادامه داد: گردان ما که به خط رسید، پانک دشمن شدت گرفت و از زمین و آسمان آتش میبارید تا ما به خودمان بجنبیم و تقسیم کار کنیم در یک چشم به هم زدن سازمان گردان بهم ریخت باید تصمیم میگرفتیم سریع سروسامانی به گروهانها دادم و هریک را به قسمتهای از دژ مستقر کردم به لطف خدا در آن وضعیت ما موفقیت خوبی به دست آوردیم یعنی هم حرکت دشمن را به سمت جلو متوقف کردیم، هم موقعیت به دست آمده را حفظ و تثبیت کردیم.
وی با بیان اینکه ساعت 10 شب عملیات پیشروی به داخل دژ را آغاز کردیم تا حدودی که نیروها جلو رفتند کار عالی بود حتی سه کیلومتر هم پیشروی کردند اما مقاومت دشمن شدت گرفت و درگیری اوج گرفت، پیشروی متوقف شد و آتش از هر طرف به گردان میبارید، خاطر نشان کرد: فقط امیدمان به گردان ترکمان بود ذره ذره جلو میرفتند، میجنگیدند و سنگر به سنگر پیشروی میکردند.
این جانباز دوران دفاع مقدس اظهار کرد: شب از نیمه گذشته بود که ظاهرا عراقیها یگان تازه نفسی را وارد کرده بودند «مهدی بیات» معاون اطلاعات عملیات را فرستادم جلو خودم پشت گروهان بودم.
مظاهری افزود: تا صبح مقاومت کردیم من و حبیب مظاهری کامل به جلو رفتم تا ببنیم آیا امکان پیشروی وجود دارد اما به هیچ وجه نمیشد جلو رفت به دلیل فشار آتش نیازمند احداث خاکریز بودیم، سه دستگاه بولدوزر آمد و علیرغم آتش سنگین آنها موفق شدند از دژ عراق به طرف دژ خودی فقط حدود 120 متر خاکریز بزنند.
نیروهای تازه نفس عراقی قیامت کردند
وی اذعان کرد: روز دوم یعنی جمعه 25 تیرماه یک واحد تازه نفس عراقی وارد خط شد که واقعا قیامت کردند، ضد هوایی چهاردهم نیم میلی متری کار گذاشته بودند که به فاصله دو کیلومتر هرچه سر راهش بود را برمیداشت تیربارها خمپارهها توپ خانه تانک مشکل ساز شده بودند، اوضاع از دستمان خارج شده بود چاره دیگری نداشتیم باید بچهها را به پشت آن خاکریز میرساندیم چون ماندن همان و شهادت یا اسارت همان.
فرمانده گردان خندق تشریح کرد: ارتفاع خاکریز از شدت انفجارها کوتاه شده بود، کاربرد نداشت سه گروهان ما در نوک حمله بودند و عراقیها اجازه تحرک به آنها نمیداند لذا اکثرا بچهها شهید و بعضی هم اسیر شدند.
مظاهری با ابراز اینکه یک ساعت از صبح گذشته بود که موفقیت نسبی پیدا کردیم و بچهها را به عقب آوردیم ادامه داد: درگیر این جابه جایی بودم که «حبیب مظاهری» را دیدم گفت "جعفر بسیم را بردار و برو پشت این خاکریز و بچهها را ساماندهی کن از اینجا عقبتر نروند" خواستم او برود تا من به جلو بروم شاید بتوانم تعداد دیگری را به عقب بیاوریم، اما قبول نکرد.
وی عنوان کرد: علی رغم خستگی فراوان بچهها وضعیت برایشان تشریح کردم گفتم "مقاومت و حفظ اینجا بسته به ایجاد مانع به داخل کانال روی دژ است" بچهها گونیها را از خاک پرمیکردند و داخل کانال پرتاپ میکردند، تا اینکه یک مانع ایجادشد.
فرمانده گردان
خندق اضافه کرد: شبانه روز اول به سختی گذارنده شد روز دوم درواقع در پشت خاکریز چدید
موضع گرفتهایم یکی دوساعت از استقرار ما نگذشته بود که پاتک دیگر عراقیها شروع شد
علت این فشار این بود که ما داشتیم جناح راست اهداف به دست آمده در عملیات را حفظ میکردیم
هر نیم ساعت یا یک ساعت یک گردان تازه نفس حمله میکرد و با مقاومت ما رو به رو میشد
تا غروب این داستان ادامه داشت.
کسی برای خودش تصور بازگشت را نمیکرد
مظاهری با بیان اینکه کسی برای خودش حتی تصور بازگشت را نمیکرد ،حتی اگر کسی هم اراده میکرد برگردد نمیتوانست سالم به عقب برسد نفرات ما لحظه به لحظه کمتر میشد و توانم تحلیل میرفت، افزود: اوج این درگیرها خبر آوردند که نماز جمعه همدان در استادیوم بمباران شده که در این میان حتی بودند بچههایی که پدر و مادرشان در این بمباران شهید شدهاند ولی همچنان در مقابل دشمن میایستادند.
وی اظهار کرد: در چندین مورد این اتفاق افتاد که همزمان 30 تا 50 تانک عراقی خاکریز ما را هدف میگرفتند و کسی جرات نمیکرد لحظه ای سرش را بالای خاکریز بیاورد گرما تیرماه قطعا بالای 50 درجه بود؛ دیدارها لحظهای بود معلوم نبود الان که با همسنگرت حرف میزنید سرت را برمیگردانی هست یا نیست یعنی مانده یا شهید شده است.
فرمانده گردان خندق بیان کرد: احتیاح شدیدبه آر.پی.چی زن داشتم با سلیمانی تماس گرفتم و درخواست کردم خوشبختانه یک گروهان آر.پی.چی زن از برادران داوطلب گردان نصر و فتح به خط رسید که در آنها افرادی مانند لطف الله بیات از تویسرکان؛ علی اصغر صمیمی از مریانج همدان بودند، تا آنها رسیدند دوباره پاتک شروع شد.
با پرتاپ کلوخ بچه ها را هشیار میکردم؛ پرده گوشهایشان پاره شده بود
مظاهری ادامه داد: روز چهارم 27 تیرماه باز پاتکها شروع شد خستگی، آتش سنگین و موج انفجارات پیدرپی بچهها را از حالت عادی بیرون کرده بود و صداها را نمیشنیدند گاهی بچهها را تکان میدادیم تا متوجه شوند عراقیها آمدهاند، گاهی نیز با کلوخ به سمتشان پرتاپ میکردیم تا متوجه من شوند تعدادی از بچهها نیز بر اثر انفجارات و شلیک مکرر آر.پی.جی پرده گوشهایشان پاره شده بود.
وی اضافه کرد: بچهها با وجود پاتک سنگین از شدت فرط خستگی خوابشان برده بود به همین دلیل مجبور شدم این محور 100 متری را به سه قسمت به مسئولیت رسول حیدری، علی اصغر صمیمی و لطف الله بیات واگذار کنم تا بچهها را از خواب بیدار کنند و شلیک کنند.
این فرمانده دفاع مقدس خاطر نشان کرد: خوشبختانه از نظر تدارکات و غذا وضعیت عالی داشتیم تدارکات تیپ بسیار عالی امکانات را میرساند، خود مردم اهواز با ماشینهای شخصی خودشان مواد غذایی به خط میآوردند همه چیز بود، ولی گاهی به علت انفجار ماشینها از بین میرفتند و ما نیز به علت شدت خستگی نمیتواسنتیم چیزی بخوریم.
چارهای نداریم؛ جز اینکه به قلب دشمن بزنیم
مظاهری با اظهار اینکه هر طرف نگاه میکردم تانک بود و به خاکریز میکوبیدند انگار به نقطه پایان نزدیک میشدیم، افزود: ناگهان چیزی به ذهنم رسید همه را جمع کردم و گفتم"اینجا حتما ما یا شهید میشویم یا اسیر؛ دست راستمان میدان مین است دست چپیمان عراقی هستند، پشت سر موضع دفاعی نداریم پس چارهای نداریم جز اینکه به قلب دشمن بزنیم.
شاهد امداد الهی بودیم، تانکها فرار کردند
وی خاطر نشان کرد: گویی همه بچهها منتظر این حرف بودند، از خاکریز به پایین سرازیر شدند و حمله کردند آنجا شاهد امداد الهی بودیم تانک سراسیمه فرار کردند و بعضی از تانکها بهم خوردند و خدمه تانکها نیز فرار میکردند.
خلق حماسه خندق در عملیات رمضان
این فرمانده دفاع مقدس بیان کرد: برخی از بچهها از مواضع دور شده بودند و نگران آنها بودم داد زدم "برگردید هرکس کشته شود، شهید نیست خونش پای خودش است"در آخر با التماس آنها را برگراندم، حماسه خندق اینجا خلق شد و دشمن عقب نشینی کرد، شکر خدا خط ما تثبیت شد.
مظاهری با بیان اینکه این آخرین پاتکی بود که ما پاسخ دادیم، سرانجام بعد از تماسهای مکرر تیپ بعثت خط را از ما تحویل گرفتند و آنها از همان شب خاکریز را به سمت دژ خودی ادامه دادند و خط شکل مناسبتری به خود گرفت، اضافه کرد: نیروها را با 3 تویتا به عقب انتقال دادم، به هر حال ما به عقب برگشتیم و پس ازتحویل سلاحها به دبیرستان بازگشتیم.
من تنهای تنها هستم تکلیف بچهها چه میشود
وی اضافه کرد: با سردار شهید «حسین همدانی» تماس گرفتم و خبر شهادت «حبیب مظاهری، حاجبابایی و دلاوری» را به او دادم و به گفتم" من تنهای تنها هستم تکلیف بچهها چه میشود" دستور دادند بمانم و فردا خودشان به قرارگاه کربلا آمدند و همدیگر را ملاقات کردیم.
این جانباز سلحشور تشریح کرد: سردار همدانی با بازگشت بچهها به همدان موافقت کرد، آنها را با قطار راهی قم کردیم و سپس از قم به همدان انتقال داده شدند.
شرح مقاومت خندقیون به گوش فرماندهان ارشد رسید
مظاهری خاطر نشان کرد: شرح مقاومت خندقیون به گوش فرماندهان ارشد رسیده بود، حتی خود «محسن رضایی»از پست بی سیم به بچهها دست مریزاد گفت و از آنها تشکر کرد ومن درهمان لحظه بلندگو دستی را جلوی بیسیم گرفتم و حرفهای او را همه شنیدند.
وی در پایان اذعان کرد: اگرچه در عملیات رمضان به اهداف زمینی دست پیدا نکردیم اما به اندازه یک عملیات بسیار بزرگ تلفات بسیار سنگینی به دشمن تحمیل کردیم و این عملیات سه فایده را به دنبال داشت که عبارتند از حفظ حالت آفندی نیروهای خودی، ایجاد خستگی و فرسایش در نیروهای دشمن و ممانعت از برنامهریزهای سنگین و حساب شده توسط دشمن.
گزارش از زهرا قاسمی