سه پاسخ امام علی(ع) به انسان کرامت‌جوی زیبایی‌طلب در دنبال شناخت خویش
کد خبر: 3619414
تاریخ انتشار : ۲۵ تير ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۴
شرح حکمت 5 نهج‌البلاغه/

سه پاسخ امام علی(ع) به انسان کرامت‌جوی زیبایی‌طلب در دنبال شناخت خویش

گروه معارف: بر اساس حکمت 5 نهج‌البلاغه، علم فراگرفتنی و میراث است، میراثی که به تو رسیده، چیزی که از دیگری و دیگران انتقال یافته؛ حداکثر تلاش تو آن است که آن را فرابگیری، جنسش انتقالی بوده و میراثی است از گذشتگان که به ما رسیده و از ما به آیندگان. به هر حال این ماهیت علم است، میراثی البته گرانقدر و گرانسنگ که باید قدر دانست.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، در حکمت 5 نهج‌البلاغه آمده است: «العِلمُ وَراثَهٌ کَریمَهٌ، وَ الادابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَهٌ، وَ الفِکرُ مِرآهٌ صافِیَهٌ؛ علم میراث گرانبهایی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آیینه‌ای است صاف».
آداب: فضائل اخلاقی مخصوصا آنچه مربوط به روابط اجتماعی ست؛ در واژه ادب مفاهیمی چون ظرافت و تازگی، مقبولیت و جذابیت و دوام و ماندن، هیئت نیکو و صورت شایسته و شکل پسندیده و حالت آراسته نهفته است.
علامه طباطبایی(ره) آداب را عبارت از هیئت‌های زیبایی دانسته است که اعمال و رفتار آدمی بدان متصف می‌گردد. یعنی ادب، ظرافت و دقت در عمل را گویند و وقتی انسان متوجه حالات خویش باشد و با ظرافت و زیبایی خاصی عمل را انجام دهد، گفته می‌شود که فلانی مؤدب است، مانند نوع نشستن و برخاستن یا طمأنینه در هنگام راه رفتن و... از نظر ایشان عمل وقتی ظریف و جمیل است که دارای دو ویژگی باشد، اول آنکه مشروع باشد و دوم آنکه از روی اختیار و اراده باشد.
از طرفی آداب و اخلاق با هم تفاوت‌هایی دارند، موضوع اخلاق، صفت و رفتار است، اما موضوع ادب تنها رفتار (کردار و گفتار) است. اخلاق از صفات روح است، ولی آداب از اوصاف اعمال و کارهای انسان است. اصول اخلاقی مانند قدرت اراده، شجاعت، سخاوت و... با آداب و سنن ملی و اجتماعی و محلی و فردی فرق دارند، چرا که این آداب نسبی‌اند و با اختلافات محیطی و زمانی و.... متفاوت می‌شوند، اما زشتی و زیبایی و خوب و بد اصول اخلاقی دیگرگون نمی‌شوند و البته این دو با هم در تعامل و ارتباط‌اند، آداب ناشی از اخلاق‌اند و اخلاق پایه و مقدمه آداب است و از طرفی به وسیله ظرافت و زیبایی ادبِ خوب می‌توان اخلاق بد را تغییر داد. مسائل اخلاقی قابل استدلال عقلی‌اند، ولی آداب تابع ذوق و سلیقه مردم و البته مبتنی بر همان پایه‌های اخلاقی هستند.
حلل: جمع حلّه به معنای لباس زینتی است.
مُجدّده: چیزی است که پیوسته تجدید و نو می‌شود و هرگز کهنه نخواهد شد- همیشه تازه، نو شونده.
وراثه: منتقل شدن مالی است یا چیزی به انسان، از دیگری بدون خریدن و نظیر آن.
کریمه: ارزشمند وگران‌بها.

شرح :

در کنار هم آمدن و همنشینیِ این سه، یعنی علم و ادب و تفکر از سویی و کرامت و نو شوندگی و صافی و آیینه صفتی چه دلیلی داشته است؟ آیا ارتباطی بین این سه هست؟ اینها از چه مخاطبی خبر می‌دهند؟ و چه نیازی را نشان می‌دهند؟   
بعضی حرف‌ها هست که برای فهمیدنشان باید بزرگ شد و بعضی دیگر، حرف‌هایی هستند که وقتی بفهمی‌شان، بزرگ می‌شوی!
جنس‌شان با بزرگی عجین است و وقتی دقت می‌کنی، می‌بینی اینها همه حرف‌هایی هستند که از زبان انسان‎ ‎‌هایی بزرگ صادرشده‌اند، انسان‌هایی بزرگ اما متفاوت، اولی معمولا حرف‌های دانشمندان است و فیلسوفان و عارفان، شرح تدقیق‌های موشکافانه علمی و فلسفی است و یا مقامات عارفانه، از جنس دانایی است، اما دانایی و دانشی که تو برای رسیدن به آن باید بزرگتر شوی و مقدمات آن را فرا بگیری و ظرفیت پذیرش‌اش را فراهم کنی؛ اما دومی سخنان پیامبرانه است، جنس‌اش تربیت است و همراه شفقت، هدفش بزرگ کردن خود توست و نه معلوماتت، از پیچیدگی دور است، همان بینات، روشن‌ها و روشن کننده‌ها؛ وقتی وارد وجود تو می‌شود، مثل داروست یا غذایی که وجودت و روح‌ات به آن نیاز داشته، انتخابش و نحوه و زمان و مکان بیانش و تن صدا و حالت ادای آن و شخصیت بیان کننده‌اش و... همه و همه دخیل‌اند؛ گاهی فقط یک اشاره است، اما وقتی آن را بگیری، تو را حرکت می‌دهد و بالا می‌آورد، از جنس همان کاری که با سلمان و ابوذر کرد.
علم فراگرفتنی است، میراث است، میراثی که به تو رسیده، چیزی است که از دیگری و دیگران انتقال یافته؛ حداکثر تلاش تو آن است که آن را فرابگیری، جنسش انتقالی است، میراث است، از گذشتگان به ما رسیده و از ما به آیندگان. به هر حال این ماهیت علم است، میراثی البته گرانقدر و گرانسنگ که باید قدر دانست؛ ارزشمند و گرانبها.
در جامعه‌ای که میراثش چند گوسفند و شتر بوده است و یا شمشیر و زره و اسب و یا خاک و خانه و نخل  و میراث معنوی‌اش هم آداب و رسوم قبیله و قوم بوده است و اساطیر و داستان‌های گذشتگان و تفاخر به آن‌ها؛ آری در چنین جامعه‌ای و در بین چنین مردمی که میراث‌شان و آداب و رسومشان، زنده در گور کردن دختران‌شان بوده است و خصومت و خرافه و خشم در جای آنان و از سوی روح قبیله که به ارث به آنها رسیده است، تصمیم می‌گرفته، بی‌هیچ تأملی یا فکری و بدون هیچ ظرافت و زیبایی و حسی و بی‌هیچ نشانه‌ای از آگاهی و علمی؛ آری درست در همین جاست که کلام علی شکل می‌گیرد و مفهوم می‌شود؛ در این جامعه از علم سخن گفتن و آن را به منزله میراث معرفی کردن، میراثی که تو نیز باید برای آیندگانت باقی بگذاری(که میراث به تو می‌رسد و تو نیز به دیگران می‌سپاری‌اش، پس باید بگیری و کسبش کنی)؛ آری در چنین جامعه‌ای از علم سخن گفتن چیزی در حد معجزه است ! گویی علی با آیندگان صحبت می‌کرده است یا در کار خلق معجزه‌ای بزرگ بوده، تحولی بزرگ در نوع نگاه و روحیات همان و همین مردم!
جغرافیای این سخن در اینجاست که شکل گرفته، اما به همانجا محدود نمی‌ماند و گسترش می‌یابد و تا همین جا و تا همین امروز نیز و تا همان فردا هم ادامه می‌یابد! آری، هنوز هم نگاه ما به آن ارتفاع نرسیده است، هنوز هم میراث‌های ما همان است که بوده، همانیم که بودیم، همین‌ایم که هستیم، فقط شکل‌ها عوض شده‌اند.
علی(ع) در این سخن آداب و رسوم و فضایلِ ارزشمند رفتارهای اجتماعی را به لباس‌هایی زیبا تشبیه کرده است که دم به دم نو می‌شوند. اشاره به تغییرپذیری آنها از سویی و زیبایی آراسته شدن به آنها از سوی دیگر. این نو شوندگی مدام و مستمر در مورد این آداب نشانه این حقیقت است که آداب اجتماعی نماد تربیت و هنجارهای جامعه محسوب می‌شوند و بستگی تام و تمامی به فرهنگ و زبان و زمان مربوط به آن دارند؛ بنابراین عصری‌اند و نباید رنگ تقدس و جاودانگی به آنها داد، برخلاف اصول اخلاقی که دائمی و پایدارند و شرحشان رفت. این آداب نو شونده تازه، از سویی نشانه تکامل‌یافتگی و انعطاف‌پذیری و زیبایی‌شناسی مردم‌اند و از دیگر سو، آن چیزی هستند که از گروه‌های مختلف مردم انتظار می‌رود تا در شرایط خاص و یا همراه و پیش و پس از ارتباطاتشان  بروز دهند و به آن عمل و رفتار تشخص و عمق و زیبایی بخشند.   
آداب و فضیلت‌های رفتاری باید از آبشخور علم تغذیه کند و بر آن میراث گرانبها متکی باشد و پس از آن بیاید تا از خرافات و آلودگی به رذایل خرافی و جاهلانه مصون بماند. آداب رعایت کردنی‌اند و انسان مبادی آداب انسان رعایت کننده‌ایست، محتاط و با شعور اجتماعی بالا که ظرافت‌های روابط را می‌فهمد و رعایت می‌کند و به آن زیبایی و لطافت و ظرافت می‌بخشد و از زشتی و خشونت و زمختی‌اش دور می‌کند.
اما تفکر؛ علم و رعایت ادب و آداب شرط تفکر صحیح است، تفکری که چون آیینه‌ای صاف و زلال تو را به خودت نشان خواهد داد. صاف بودن و نشان دادن واقعیت‌ها کاری است که آینه می‌کند. فکر نیز چنین جایگاهی دارد که تو را به خودت نشان می‌دهد و هر چیزی را که در مقابلش قرار می‌گیرد نیز به همین ترتیب. اما اگر بنا است تا تصویر تو در این آینه منعکس گردد و می‌خواهی تا تصویری زیبا از خود ببینی، اول باید خود را زینت دهی و زیور ببندی و آنگاه در این آینه نظر بیاندازی که این خود ادب این نظر انداختن است و آداب تفکر کردن. تا پاک نشده باشی، آینه‌ات صافی نخواهد شد و این آداب نیز خود باید مسبوق به آن کرامت‌های انسانی باشند و به تفکر راه دهند تا به خودشناسی بیانجامند.
آن سخنانی که فهمش ما را بزرگ می‌کند، از مجرای همین تفکر است که حاصل می‌آید، آموختنی و حفظ کردنی نیست، باید با تفکر جریان بیابی و به آن برسی تا در نزدت حاضر شود، این‌ها جریان فکری می‌خواهد، باید فکر و وجودت جریان بیابد و از مبدأیی که هستی، به سمت مراد و هدف و مقصد آن سخن راه را طی کنی تا به آن برسی و او دروازه آن سخن را به رویت باز کند و تو وارد آن شهر شوی، آنگاه تفکر چون آینه‌ای صاف و زلال و بی‌غش تو را به خودت نشان خواهد داد و تو را به دستبوسی مفاهیم بلندی شرفیاب خواهد کرد که بزرگ و زیبا و بلندت خواهد نمود.
با دقت در واژه‌ها، مخاطبان سخن چنین دیده می‌شوند که گویی کسانی هستند که به دنبال کرامت و بزرگی ‌اند و نو شوندگی و تازگی و زیبایی، نیازشان است و صافی و واقع نمایی و لطافت و صافی و شفافیت و آینه‌گی! مطلوبشان؛ ارزش‌هایی همه جایی و همه زمانی! ارزش‌هایی که در این کلام علی(ع)، تشخیص داده می‌شوند و بر آنها تأکید می‌رود و پاسخ درخورشان را می‌یابند؛ این است که کلام او مرزهای زمان و مکان را در می‌نوردد و برای همه بشریت پیام و جاذبه شنوایی پیدا می‌کند.

آری علم و ادب و تفکر سه پاسخ علی است به سه نیاز انسانِ کرامت جویِ زیبایی‌طلب و تحول‌خواه که به دنبال شناخت و دیدن خویش است. این پاسخ‌ها هنوز هم برای انسان امروز جذاب اما زود است! از آن جنسی است که انسانیت باید بزرگ بشود تا به آن برسد و البته برای بزرگ شدنش هم چاره‌ای نیست جز فهم و رسیدن به همین کلمات. کلمات علی (ع) دارای این هر دو ویژگی با هم است! مانند شخصیت خود اوست؛ هم فهمیدنش سخت است و هم تو را رشد می‌دهد. هم برای شناختش باید بزرگ شد و هم شناختنش تو را بزرگ می‌کند.

یادداشت از داریوش اسماعیلی/ معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان

captcha