به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) امیر خندهجام از جمله دوستان و همرزمان شهید حجتالاسلام تقوی است که به واسطه برپایی هیئت مذهبی تحت عنوان «وارثین» توسط گروهی از گردان تخریب که شهید تقوی نیز در دوران دفاع مقدس در آن عضویت داشت از وی خاطرات زیادی به یاد دارد. با او گفتوگویی ترتیب دادهایم که در ادامه میخوانید:
ـ در مورد سوابق دوستی و آشنایی خودتان با شهید تقوی توضیح بفرمایید؟
سابقه آشنایی من با این شهید بزرگوار به سال 64 باز میگردد و تا آنجایی که یادم هست به شکل همزمان من و این شهید بزرگوار در گردان تخریب لشکر 10 سیدالشهداء(ع) جذب شدیم. ما با هم دوران آموزشی این گردان را مرحله به مرحله طی کردیم و با وجود آنکه در سنین نوجوانی بودیم اما تصور من این بود که شهید تقوی مرام و سلوکی داشت که او را از سنی که در آن قرار داشت بسیار بزرگتر نشان میداد.
از همان بدو آشنایی نسبت به خلقیات و رفتار او علاقهمندی در من ایجاد شد و این شهید بزرگوار را انسانی بامعرفت که حق دوستی را تمام و کمال ادا می کند یافتم. شهید تقوی ملیح و اصطلاحاً توی دل برو هم بود، بذلهگویی از جمله خصوصیات بارز او بود و همواره در کنار این روی گشاده و خوش، وقار و سنگینی خود را حفظ میکرد.
در مراحل مختلفی از جمله عملیات و پاکسازی که به آن مأمور می شدیم در کنار هم بودیم، زهد و تقوای این شهید بزرگوار مثال زدنی بود و بی دلیل نبود که پس از جنگ، او مسیر طلبگی و ملبس شدن به لباس روحانیت را برای خود اختیار کرد. ما تا پایان جنگ با یکدیگر بودیم و البته پس از اتمام جنگ ارتباط ما با یکدیگر قطع نشد و به واسطه ایجاد هیئتی موسوم به «وارثین» که گروهی از رزمندگان گردان تخریب لشکر آنها را برپا کرده بودند، ارتباطات ما به شکل هفتگی و گاه ماهیانه ادامه داشت که این هیئت به شکل دورهای در خانه شهدا و جانبازان برگزار میشد.
شهید تقوی برای تحصیل در حوزه عازم قم شد اما در مقاطعی برای حضور در هیئت «وارثین» به تهران میآمد و از جایی که معمم شد، به عنوان یکی از سخنرانان اصلی هیئت به تهران میآمد و بر روی منبر همواره سخنرانی پرجذبهای داشت.
ـ آخرین باری که این شهید را ملاقات کردید چه زمانی بود؟
جمعه پیش از شهادت که در هیئت برنامه سخنرانی داشتند، اتفاقاً بسیار هم خوب و تأثیرگذار سخنرانی کرد، اتفاقاً آن روز هم یکی از دوستان به نام آقای زهرهوند برای آوردن این شهید به هیئت اقدام کرد که البته این امر معمول بود؛ چرا که این شهید بزرگوار هر زمان که از قم به تهران میآمد تماس میگرفت که من با اتوبوس آمدهام و لذا یکی از دوستان را به استقبالش میفرستادیم تا او را با خود به هیئت بیاورد.
ـ خاطره ای از نائل شدن ایشان به مقام جانبازی دارید؟
من در آن عملیاتی که در آن جانباز شد حاضر نبودم اما شنیدم که از ناحیه کتف مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در جریان شهادت او نیز اینطور شنیدم که گویا یکی از تیرهایی که گروه تروریستی به او شلیک کرده است به دست مخالف دستی که او در جریان دفاع مقدس در آن مجروح شده بود، خورده است.
ـ در مورد رزمندگان گردان تخریب همواره صحبت از تقویت روحیه آنها از رهگذر قرابت ایشان با قرائت قرآن، ادعیه دینی و اذکار ائمه اطهار(ع) به میان میآید که موجب میشد در مواجه با عرصههای خطیر در عین آرامش از روحیهای سلحشوری و رشادت برخوردار باشند، در مورد شهید تقوی دارا بودن چنین روحیهای را چگونه توصیف میکنید؟
اصولاً بچههای تخریب در کنار فراگیری کارهای تخصصی و فنی، به معنویات بسیار اهتمام و توجه نشان میدادند و هر بار در انجام مأموریتی به خاطر دارم که بیشتر از توجه به آمادگی بدنی و جسمی، بر روی معنویات و اصطلاحاً آمادگی درونی و باطنی خود کار میکردند.
ما در گردان تخریب برنامه خاصی در این زمینه داشتیم، صبحهای زود برنامه مرتبی برای قرائت زیارت عاشورا داشتیم، با این حال هر یک از بچهها شخصاً برنامهای برای مؤانست با قران و ادعیه داشتند، شهید تقوی از جمله آن انسانهای خاص بود که از هر فرصتی برای راز و نیاز، قرائت قرآن و ادعیه اسلامی استفاده میکرد و روح و روان خود را با آن صیقل و صفا میداد.
از جمله عادات حسنه این شهید بزرگوار که تصور میکنم تا همین اواخر هم ادامه داشت اینکه او دقایقی پیش از اذانگاهی در محیط مسجد حاضر میشد و تا زمان اقامه اذان، مشغول تلاوت قرآن شده و اینگونه نبود که به محض اقامه اذان شتابزده خود را به مسجد برساند و این عادت همیشه موجب شده بود در رفتار این شهید بزرگوار نوعی آرامش و سکنای قلبی در تمام مقاطع شاهد باشیم در عین حالیکه مجاهدت و کوشش و پشتکاری در کارها و مسئولیتهای خود داشت اما هیچگاه منطق و واقعیت را قربانی احساس و رفتارهای هیجانی نمیکرد.
ـ در جریان فعالیت فرهنگی شهید تقوی بودید؟ به شما چیزی از کارهایش در سازمان قرآنی دانشگاهیان و جهاد دانشگاهی میگفت؟
چون تحصیلات و تخصص من روابط عمومی است و هم اکنون نیز در یکی از شرکتهای وزارت نیرو همین مسئولیت را دارم، هر بار که با هم دیدار داشتیم از من برای رونق و موفقیت در کارهای فرهنگی که مسئولیت آن را داشت راهنمایی میخواست و مشاوره میگرفت.
همیشه از سازمان قرآنی دانشگاهیان و خبرگزاری ایکنا به نیکی یاد میکرد و اینکه نگران بود مبادا نتواند پاسخگوی مطالبات بحق همکارانش که مسئولیت آنها را به عهده داشت و در مسیر فرهنگ قرآنی فعالیت میکردند، باشد.
ویژگی بارز این شهید بزرگوار این بود که هیچگاه خودرأی نبود و نسبت به گفتار و رفتار خود که تا چه اندازه برای اطرافیانش مفید است حساسیت به خرج میداد، پس از آنکه هر نوبت در هیئت به منبر میرفت روز بعد با من تماس میگرفت و از بازخوردها و میزان فایده صحبتهایش بر روی مستعمین جویا میشد و در نوبت بعد سعی در رفع نواقص خود داشت تا آنچه که میگوید تأثیر بیشتری بر روی حاضران در هیئت داشته باشد.
ـ سؤال آخر اینکه زمانی که خبر شهادت او را شنیدید، حس و حال شما چگونه بود؟
(بغض مانع از پاسخ میشود)... او به آرزوی دیرینه خود رسید... باید بگویم که شهادت حق مسلم این مرد شریف بود.