محمد مولوی، عضو هیئت علمی دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) در گفتوگو با
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، در پاسخ به این پرسش که آیا روایات شرط لازم تفسیر قرآن است؟ گفت: درباره نقش روایات در تفسیر قرآن و به ویژه شرط ضروری بودن و یا نبودنش، دیدگاههای مختلفی وجود دارد. من ابتدا در خصوص نقش روایات در تفسیر نکاتی را بیان میکنم. کتابی با عنوان «رابطه متقابل کتاب و سنت»، علی نصیری تالیفی دارد که در آنجا مفصل به این بحث پرداخته و بیش از 25 نقش برای روایات در تفسیر قرآن ذکر کرده است.
مولوی ادامه داد: بنده با تحقیق در این کتاب و بیش از 50 کتاب روش تفسیر در زبانهای فارسی و عربی در رساله دکتریام، به این نتیجه رسیدهام که روایات 10 الی 12 نقش اصلی در تفسیر قرآن دارند و مابقی نقشهای فرعی است که میتواند در ذیل نقشهای اصلی بررسی شود.
وی افزود: اینکه این روایات برای فهم آیات ضروری است، به این معناست که اگر روایتی نباشد، آیه قابل فهم نباشد و در صورت پاسخ این است که برای برخی از آیات وجود روایات ضروری است، ولی برای بیشتر آیات خیر. نظر علامه طباطبائی هم همین است و میگوید عمده قرآن برای انسان قابل فهم است، اما در برخی از آیات مانند آیاتالاحکام و یا جزئیات قصص و امور مربوط به غیب که شامل ویژگیهای دوزخ، بهشت، نعمتها و عذابهاست، نیاز مبرمی به وجود روایات داریم.
عضو هیئت علمی دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) تصریح کرد: اتفاقا ذیل آیات مربوط به قصص، امور غیب و آیات احکام، روایات اسرائیلی زیادی هم هست و میتوان گفت بستر چنین روایات اسرائیلی این آیات هستند. این بدان خاطر است که اینجا به روایات نیاز است و جزئیات قصص در قرآن بسیار اندک آمده است و مسلمان و مکلف نیاز دارد که برخی از جزئیات قصص را بداند و به همین خاطر اسرائیلیات اینجا بستری برای گسترش خود یافتهاند و وجود اسرائیلیات فراوان در این آیات نشاندهنده ضرورت وجود روایات در همین قسمت است.
مولوی ادامه داد: البته نکتهای وجود دارد، جناب سیدقطب این دیدگاه را نمیپذیرد و معتقد است در بیان جزئیات قصص هم به روایات نیاز نداریم، زیرا اگر خدا میخواست که جزئیات را بیان کند و بیان جزئیات ضروری بود، لاجرم خود خدا آن را بیان میکرد و ابهامی باقی نمیگذاشت، از اینرو عدم بیان جزئیات در قصص قرآن، نشان از عدم ضروری بودن آن جزئیات است و خدا ضروری ندیده و ایمان به کلیات در این جا کافی است.
وی تصریح کرد: سید قطب چون به اهل بیت(ع) اعتقاد آنچنانی که شیعه دارد را ندارد و بیان جزئیات آیات در بیان پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) آمده است، نیازی نمیبیند که جزئیات را به مدد روایات تفصیل دهد، اما شیعه که معتقد است اهل بیت(ع) ثقل اصغرند و معصومند، بنابراین گفتار ایشان در حکم قرآن بوده و در درجه اعتبار مانند قرآن است. بنابراین عموم شیعیان نقش روایات را در بیان قصص بیشتر قبول دارند.
عضو هیئت علمی دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) در پاسخ به این پرسش که روایات در پاسخ به سؤال و ابهامی بیان شدهاند اما مخاطب معاصر ابهامهای دیگری دارد که ضرورتا ممکن است پاسخ خود را در روایات نیابد، در این صورت تکلیف چیست؟ گفت: سوال بسیار دقیقی است. مقدمه موجود در پرسش ناصحیح است، اینکه بگوییم صدور روایات تنها به سبب سوال سائل زمان نزول باشد به صورت کلی درست نیست و به صورت موجبه جزئیه درست است و برخی از سوالات تفسیری چنین است، اما آیا همه سوالات تفسیری اینگونه است؟ خیر.
مولوی ادامه داد: همه سوالات تفسیری ناشی از سوال پرسشگران نیست و بسیاری از روایات تفسیری ابتدا به ساکن از جانب امام صادر شده و یا با توجه به فضایی که امام در آن قرار گرفته است، توسط ایشان بیان شده است. همچنین برخی از سوالات ویژه زمان نزول نیست، درست است که سوال در زمان نزول و یا از امام پرسیده شده است، اما سوال به شکل کلی تبیین کلی از آیه میدهد. نکته سوم این است که اگر بپذیریم که سوال متعلق به سائل دوران نزول و اهل بیت(ع) بوده، در بسیاری از روایات پاسخ امام و معصوم کلی است و قاعده کلی را بیان میکند که این قاعده کلی در همه زمانها قابل برداشت است.
وی ادامه داد: امام صادق(ع) روایاتی دارد میفرماید: «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ إِلَيْكُمْ وَ عَلَيْكُمُ التَّفَرُّع یا التَّفَریعُ»؛ یعنی ما کلیات و قواعد و اصول را بیان میکنیم و شما فروع را از آن باید استخراج کنید. امام قاعده کلی را بیان میکند، استخراج فروع آن در حوزه فقه، اعتقادات، اخلاق اجتماعی و ... بر عهده دانشمندان، پژوهشگران، محققین، متکلمین و مفسرین و ... است. این قاعده کلی است، معمولا در علم فقه جاری است اما در بقیه حوزهها هم میتواند جاری باشد.
عضو هیئت علمی دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) در پاسخ به این پرسش که آیا تفکیک ائمه(ع) و روایات منقول از ایشان جایز است، گفت: در تعریف و حدیث گفته میشود که آن گفتاری است که بیانکننده قول، فعل و تقریر است، یعنی همینکه گفته میشود قال معصوم کذا و کذا، همین متن یا حکایتگر قول است و یا از فعل و تقریر معصوم(ع) خبر میدهد.
مولوی ادامه داد: برای صحت صدوری و متنی حدیث در کتابهای فقهالحدیث ضوابط و شرایطی مطرح شده است. روایات به محض دیدن قابل استناد نیست و باید یقین و یا حداقل اطمینان صدور داشته باشیم که از معصوم صادر شده است. نکتهای ضروری در این میان وجود دارد و آن اینکه تنها اثبات صحت صدوری شرط لازم برای عمل به روایت نیست، یعنی اگر مطمئن باشیم که روایتی از معصوم صادر شده است باز هم قابل عمل نیست، چون ممکن است در فضا تقیه باشد.
وی افزود: اگر روایاتی در فضایی تقیه باشد، باز هم قابل عمل نیست، هر چند که یقین داشته باشیم از جانب معصوم است. بنابراین باید تمام شرایط صدور و فضای صدور آگاهی داشته باشیم که امام در چه فضایی چنین روایاتی را گفته است و قصد حقیقی از بیان آن داشته است. به عبارتی دقیقتر، متکلم که امام هست باید در مقام بیان حکم خدا باشد، در بیان علم اصول فقه گفته میشود که به اصطلاح زمانی کلامی مورد استناد است که متکلم در مقام بیان باشد. اینجا امام باید در مقام بیان حکم الهی باشد و در مقام بیان تقیه نباشد، در این صورت اگر اطمینان به صدور آیه داشته باشیم در این صورت میتوانیم بگوییم تقیه است و یا نه، در این صورت میتوانیم متن را بررسی کنیم که متن از جهت متنی مورد اطمینان باشد و به آن عمل میکنیم، البته شرایطی دیگر دارد از جمله این که روایت مخالف احکام آیات قرآن، سنت قطعی و عقل قطعی نباشد.
مولوی در پاسخ به این پرسش که با توجه به اینکه احادیث نیز متن هستند آیا مفسر روایی نیز فرایند تفسیری را پیش نمیبرد؟ گفت: اگر مفسر روایات را گزینش کند، همین طور است، یعنی فرایند تفسیری لحاظ شده است، اما مانند برخی مفسران گذشته اگر به جمعآوری روایات مربوطه در زیر روایات بسنده کند، این طور نیست و به نظر میرسد فرایند تفسیری لحاظ نشده است. در تفسیری مانند نورالثقلین که روایات را انتخاب کرده است، گزین روایات، قطعا باید با دلیلی صورت گرفته باشد و همین خودش میتواند نوعی ملاحظه فرایند تفسیری باشد.