به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) مرکز فرهنگی دانشجویی امام، ولایت فقیه و انقلاب اسلامی جهاد دانشگاهی به مناسبت بیست و هشتمین سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) ویژهنامهای با عنوان «دانشگاه تراز انقلاب اسلامی، بررسی ابعاد دانشگاه اسلامی تمدنساز در نگاه امام خمینی(ره)» منتشر کرد. متن گفتوگوی حجتالاسلام حسن پویا، عضو هیئتعلمی پژوهشکده امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی با این نشریه بدین شرح است:
از اقداماتی که در ابتدای انقلاب اسلامی صورت گرفت، اقدامی است که از آن با عنوان انقلاب فرهنگی یاد میشود. این اقدام با هدف اسلامیسازی دانشگاهها صورت گرفت. آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگو با حجتالاسلام حسن پویا، عضو هیئتعلمی پژوهشکده امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی و معاون پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی(ره) در قم است که به بیان مطالبی درباره اهداف و آثار انقلاب فرهنگی از منظر حضرت امام خمینی(ره) پرداخته است.
-از اقداماتی که در ابتدای انقلاب اسلامی رخ داد، موضوع انقلاب فرهنگی بود. ابتدا بفرمائید هدف از انقلاب فرهنگی در اندیشه حضرت امام خمینی(ره) چه بود؟
در هر انقلابی که رخ میدهد، تحولات عمیقی در ابعاد مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امثالهم به وجود میآید؛ از جمله در انقلاب اسلامی، این تحولات بزرگ رخ داد، اما واقعیت این است که برخلاف انقلابهای بزرگ دیگر، زیربنا و مبنای این انقلاب و تحول، فرهنگ بود؛ چراکه اساساً نگاه حضرت امام(ره)، نگاه فرهنگی و دینی بود و ایشان برخلاف آنچه حاکمیت شاه به آن میپرداخت، گام برمیداشتند.
فرهنگ آنها کاملاً متضاد با فرهنگ دینی بود و طبیعتاً وقتیکه انقلاب اسلامی قرار بود رخ دهد، با نگاه دینی و اسلامی از طرف یک فقیه جامعالشرایط و با نگاه بسیار دقیق به مسائل فرهنگی و توجه دادن مردم به این مسائل رخ داد؛ لذا اصل این کار، انقلاب فرهنگی بود تا انقلاب سیاسی و در واقع مبنای انقلاب ایران، فرهنگی بود.
بر این مبنا، ضرورت پیدا میکرد که در نهاد بسیار عظیم فرهنگی کشور که دانشگاهها باشند، تحولات عظیمی رخ دهد و همچنین در سایر نهادهایی که وابسته به مسائل فرهنگی بود، همانند آموزش و پرورش. چون در دانشگاههای ما سیستم حاکم، سیستمی غربی و اروپایی بود و فرهنگ زمان سابق، فرهنگی غیردینی و در واقع در بخشی از مسائل، حتی ضد دینی بود و لازمه یک انقلاب اسلامی این بود که در بخش فرهنگ و در دانشگاهها که مرکز تعلیم و تربیت بودند و در همه نهادها و ارگانها نفوذ و رسوخ داشتند و اساساً اداره کشور به دست دانشگاهیان و تحصیلکردهها بود، باید تحولات عمیقی رخ میداد و لذا حضرت امام(ره)، با این نگاه، این ضرورت را تشخیص دادند و اجرایی کردند.
- به نظر شما اهداف این انقلاب فرهنگی تا چه اندازه محقق شده است؟
در بُعد اجرایی، حقیقت این است که در سالهای اولیه انقلاب با وجود شخصیتهای انقلابی بسیار شناختهشده که دغدغه دینی بسیار داشتند و ارزشها را به معنای واقعی کلمه، پاس داشته و به آن اعتقاد داشتند، شاید بتوان گفت تحولات عظیمی رخ داد، اما متأسفانه در ادامه نتوانست به نتیجهای که حضرت امام(ره) در نظر داشتند، برسد. حتی به یاد دارم، وقتیکه موضوع وحدت حوزه و دانشگاه مطرح میشد، یکی از مسائل مورد بحث، همین انقلاب فرهنگی بود که آیا این انقلاب فرهنگی، واقعاً در دانشگاه رخ داده و این وحدت علمی به معنای واقعی کلمه در بین حوزه و دانشگاه به وجود آمده است یا خیر و این صحبت بهصورت خیلی جدی از منظرهای مختلف مطرح شد، اما متأسفانه، روزبهروز، آنچه در ذهن حضرت امام خمینی(ره) بود و اشاره میفرمودند: باید با انقلاب فرهنگی، تحول عظیمی در نهاد دانشگاه و دانشگاهیان رخ دهد، رخ نداد که این امر، علل مختلفی میتواند داشته باشد و جای بحث و گفتوگوی بیشتری دارد.
- شما به موضوع وحدت حوزه و دانشگاه اشاره کردید. اساساً تلقی حضرت امام(ره) از وحدت حوزه و دانشگاه چه بود و اساساً قرار است چه اتفاقاتی بر اثر وحدت حوزه و دانشگاه رخ دهد؟
چون حضرت امام(ره) نقش استعمار در دانشگاهها را بسیار پررنگ میدیدند، بنابراین معتقد بودند باید دانشگاهها از حالت استعماری بیرون بیاید و به حالت دینی برگردد، نه اینکه صرفاً درس و کتابها عوض شود؛ چراکه این مسئله، بخشی جزئی از کار بود، بلکه هدف اصلی حضرت امام(ره)، تحول روحی و معنوی در قشر دانشگاهیان بود وگرنه وقتی قرار است آمار، فیزیک، معماری و ... بخوانیم، دیگر آمار و فیزیک اسلامی و غیر اسلامی، معنایی ندارد، اما در علوم انسانی، مسئله اسلامیسازی پررنگتر است.
لذا به نظرم سخن حضرت امام(ره) این نبود که دروس حوزوی، ترمی شود و دروس دانشگاهی هم همانند دروس حوزوی شود، بلکه حرف ایشان این بود که در نهاد دانشگاه، دانشجو و اساتید دانشگاه، تحولات عظیمی رخ دهد و این نهادی که گسسته بود و دانشگاهیان علیه حوزویان و حوزویان هم علیه دانشگاهیان سخن میگفتند و ساواک هم به آن دامن میزد، وجود نداشته باشد، بلکه حوزه و دانشگاه، با یکدیگر همراه، همدل و مأنوس باشند و تجربیات هم را به یکدیگر منتقل کنند و از آن تجربیات خوب استفاده کنند و این نظریات آسیبشناسی شود و وحدت به معنای واقعی رخ دهد که همدلی و همراهی و کمک دو طرف به وجود بیاید، نه اینکه مثلاً چند درس معارف در دانشگاه گذاشته شود و دروس حوزه هم ترمی شود و چنین وضعیتی را وحدت حوزه و دانشگاه تلقی کنیم.
بنده معتقدم نظر حضرت امام(ره) چنین مواردی نبود، بلکه همانگونه که عرض کردم، هدف ایشان تحول معنوی و روحی و روانی در قشر دانشگاهی و ایجاد این الفت و انس معنوی بود که درگذشته ازهمگسسته شده و حوزه و دانشگاه از هم جداشده بودند و به تعبیر حضرت امام(ره)، حوزه و دانشگاه باید «ید واحده» باشند و برای یکدیگر احترام متقابل قائل باشند.
- بهعبارتدیگر، هدف ایشان این بود که بهجای اینکه هر یک از این دو نهاد بر دیگری تسلط پیدا کند، نوعی همکاری بین آنها پدید بیاید؟
بله، دقیقاً هدف همین بود.
- شما بهدرستی هم اشاره کردید که هدف از تحولاتی که حضرت امام خمینی(ره) به آن اشاره داشتند، تحول در علوم انسانی بود. در طول سالیان پس از انقلاب اسلامی، اقداماتی در راستای بومیسازی و اسلامیسازی علوم انسانی در کشور صورت گرفته است، دستاوردهای چنین اقداماتی را از جانب نهادهای متولی این امر چگونه ارزیابی میکنید؟
واقعیت این است که بنده اِشراف چندانی بر آنچه متولیان این امر انجام دادهاند، ندارم و خدایناکرده اگر سخنی بگویم، ممکن است ناصواب باشد، اما بهصورت کلی باید عرض کنم که علم، اسلامی و غیر اسلامی ندارد و همانگونه که عرض کردم، نمیتوانیم از فیزیک یا کامپیوتر اسلامی و غیر اسلامی سخن بگوییم، اما مثلاً در فلسفه، دارای فلسفه غربی و اسلامی هستیم که جایگاه هرکدام مشخص است. در اینجا مقصود این نیست که همه کتب فلسفه غرب، بیاعتبار است و همه آن را باید کنار بگذاریم. اگر اینگونه باشد، باید نظریات اینهمه فیلسوف را که در جهان هستند و نظریات آنها، کاربرد هم دارد، کنار بگذاریم.
یا در مسئله اخلاق، دارای اخلاق اسلامی و غربی هستیم، اما وقتی درباره علم اخلاق سخن میگوییم، موضوع متفاوت خواهد شد. طبیعی است که در اسلام، معیارهایی برای اخلاق وجود دارد که این معیارها ممکن است در جهان غرب نباشد. بنابراین بهطورکلی سخن بنده این است که ما باید در علومی وارد شویم که اسلام حرف برای گفتن دارد. مثلاً بگوییم اسلام در اقتصاد، ربا را حرام و فلان معامله را جایز میداند یا فلان معاملات جهانی را درست یا نادرست میداند، بنابراین میتوانیم معیارهای کلی را بیان کنیم.
حتی در علوم تجربی هم معیارهای کلی را میتوانیم بیان کنیم. مثلاً فقیه میتواند بگوید پزشک باید معیارهای اسلامی را رعایت کند و بیش از این سخنی برای گفتن ندارد. در علوم مختلف، وضعیت به همین شکل است، اما آن بخشی که اسلام در آن حرف برای گفتن دارد، مانند فلسفه، کلام، اخلاق و امثالهم، طبیعی است که ممکن است سرفصلهای درسی ما متفاوت از غربیها باشد، اما این سخن بدان معنا نیست که نباید نظرات آنها خوانده شود.
حتی در زمینهٔ روانشناسی و جامعهشناسی، حدیث و روایت داریم، اما علم آن را نداریم. علم روانشناسی و علم جامعهشناسی باید خواندهشده و حرفهای دینی هم زده شود و مورد اصلاح قرار گیرد تا مثلاً به روانشناسی دینی برسیم یا از بُعد دینی، روانشناسی را بررسی کنیم.