به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، در حکمت 8 نهجالبلاغه آمده است: «اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَ يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ: از ويژگىهاى انسان در شگفتى مانيد كه: با پارهاى «پى» مینگرد و با «گوشت» سخن مىگويد و با «استخوان» مىشنود و از «شكافى» نَفس مىكشد».
اعجبوا: در شگفت شوید؛ از مصدر تعجب از ماده عجب و در لغت به معنای به شگفت آمدن و عبارت است از متأثر شدن نفس در مواجهه با واقعهای که علت و سبب آن پوشیده است و با آشکار شدن سبب تعجب از میان میرود.
دعوت به شگفتی و حیرتافکنی، پیام و روح اصلی این سخن امام را تشکیل میدهد، اما هدف از این تعجبآفرینی و حیرتافکنی چه میتواند باشد؟ تعجب چیست و چه نقش و اهمیتی دارد؟ زمانه امام چه نیازی به آن داشته است؟ آیا هنوز این نیاز باقیست؟ و هنوز این حکمت برای ما زنده است؟ از سوی دیگر امام در این سخن چه مفهومی را مستتر گذارده است؟ اشارات مستقیمش را میبینیم و میفهمیم، اما آیا این همه آن چیزی است که او میخواسته به ما بگوید، آیا پیام نگفته، اما نهفتهای در دل این سخن پنهان است که باید در سفیدیهای بین سطور یافت و خواند؟
از دید روانشناسی، واکنش تعجب در مواقعی بروز پیدا میکند که محرکهای شناخته نشده، مبهم و نامعلوم به طور شدید و ناگهانی وارد عمل شوند؛ برانگیخته شدن بینایی و شنوایی و باز شدن دهان و چشمها و از جا پریدن و ... از علائم اساسی تعجب هستند. از نظر برخی محققین و روانشناسان، تعجب، ویژگیهای ضروری هیجانات پایه را داراست. برخی روانشناسان تعجب را یکی از شش هیجان پایه به حساب میآورند که در ترکیب با پنج هیجان دیگر یعنی ترس، خشم، غم، شادی و خوشآیند، هیجانات پیچیدهتر انسانی را به وجود میآورد، مانند کنجکاوی که از ترکیب دو هیجان پایه تعجب و پذیرش و خوشآیند به وجود میآید و یا جسارت که حاصل ترکیب خشم و تعجب است و یا حسد که از ترکیب غم و خشم به وجود میآید، یا احساس گناه که حاصل ترکیب شادی و ترس است و .... ؛ دایره واژگان احساسی انسان بسته به شدت و ضعف و تعداد و نوع این ترکیبات میتواند بینهایت گسترده باشد و تنوع بینهایت وسیع و سرشار و زیبایی از احساسات انسانی را به وجود بیاورد که در مورد هیچ موجود دیگری امکان آن وجود ندارد.
از سوی دیگر نتایج برخی تحقیقات ارتباط و همبستگی معناداری را میان تعجب و حیرت با از خودگذشتگی و تعاون نشان داده است. به عقیده این پژوهشگران، برانگیخته شدن تعجب و حیرتِ انسان در مقابل یک وضعیت یا پدیده و سخنِ غیر منتظره، احساس سهیم بودن در چیزی بزرگتر از یک فرد را در شخص به وجود میآورد که میتواند انسان را از خودمحوری خارج کند. همچنین بر هم زدن آرامش درونی و افزایش و تقویت انگیزه، از دیگر کارکردهای این عکسالعمل احساسی در مواجهه با وضعیت های غیر منتظره میباشد که به آن اشاره شده است.
بسیاری تعجب را نقطه آغاز علم شمردهاند. از قول افلاطون گفته شده که حیرت، خاصِ جویندگان دانش است و فلسفه با همین حیرت آغاز میشود و یا گوته، شاعر و اندیشمند آلمانی تعجب و حیرت را عالیترین وضعیت انسانی میشمارد که به او مرزها و حدودش را گوشزد مینماید. از سوی دیگر، بین تعجب عالمانهای که از مواجهه با پدیدههای طبیعی رخ مینماید و دانشمندان را به هیجان میآورد و به اکتشافات علمی منجر شده است، با تحیر عابدانهای که از مواجهه انسانی عارف حاصل میآید و به ایمان و خشیت میانجامد، تفاوتها و حد و مرزها و داد و ستدهایی است. مختصر آنکه تعجب و شگفتی عالمانه میتواند زمینه و مقدمه آن تحیر عارفانه قرار گیرد و به آن دست دهد. آنچه تحت عنوان تعارض این دو بیان میشود، ناشی از عدم شناخت درست آنهاست؛ علم را که از تعجب زاده میشود، افسونزدا و حیرتزدا مینامند. ادعا میشود به مجرد اینکه علت و قوانین پدیدهها شناخته شوند، دیگر آن تعجب اولیه که از نادانستن علتها حاصل میشد، از بین خواهد رفت و دایره حیرت کوچک و کوچکتر میشود و دین که در این دایره فرض میشود و جوهر آن را حیرت انسان مینامند، هر بار مجبور به عقبنشینی بیشتری میشود.
نکته اینجاست که حیرت و علم درگیر نیستند که حیرت یا خشیت، حالت علم است، همانطور که غرور نیز میتواند حالتی دیگر برای آن باشد. خشیت و حیرتی که برای این انسان به وجود میآید، اتفاقا با افزایش علم بیشتر میشود. او که با استفاده از تلسکوپهای قویتر در مقابل جهان گستردهتر و بزرگتری قرار میگیرد، حالت خشیت بیشتری پیدا میکند، تا او که جهانش از محدوده خانه و حداکثر محلهاش فراتر نمیرود. دین برخاسته از حیرت نیست، بلکه پاسخی است به آن! و از احساس تنگنا و غربت آدمی تغذیه میکند. کار اصلی دین و نقش دین پس از آن حیرتها و عجزها آغاز میشود، تا تو را که در مقابل این عظمت شگرف درمانده شدهای و در پیشگاه این بیکرانگی بزرگ مبهوت و میخکوب گشتهای، نجات دهد. اینجاست که این حیرت میشود سوخت حرکت انسان و دین پاسخی بعد از این حیرت و برای این حرکت.
توجه به روزگار و عصر امام (ع) نیز در شناخت دلایل تأکید ایشان بر این عنصر ترکیب شوندهای که از سایر احساسات ما ترکیبات رشددهنده و متحولکنندهای میسازد، از خشم، جسارت و از طبع و طبیعتهای پذیرا، کنجکاوی بیرون میکشد و به علم و خشیت میرساند، بسیار روشنکننده خواهد بود. علی(ع) در خطبه 32 نهجالبلاغه این شرایط را چنین یادآور میشود:
«أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ وَزَمَنٍ كَنُودٍ يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً وَيَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَلَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا وَلَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا: مردم! ما در روزگارى به سر مىبريم ستيزنده و ستمكار، و زمانهاى سپاس ندار، كه نيكوكار در آن بدكردار به شمار آيد، و جفاپيشه در آن سركشى افزايد. از آنچه دانستيم سود نمىبريم، و آنچه را نمىدانيم نمىپرسيم، و از بلايى، تا بر سرمان نيامده، نمىترسيم».
جامعهای که در آن معیارها برعکس شده است و اهداف گم شدهاند و بازگشت به جاهلیت رخ داده است، نیکوکاران، بدکردار شناخته میشوند و برعکس، جامعهای که در آن ظالم به سرکشی خود میافزاید و بازار علم کساد است و لذا کسی از علمش سود نمیبرد و در نتیجه از آنچه نمیدانند، پرسش نمیکنند؛ این است که این بیحاصلی علم و آگاهی باعث میشود تا از علوم جدید برای دانستن نادانستهها نیز چشم پوشند و آیا این چنین مردمی در مقابل حوادث سنگینی که در راه دارند، هیچ پیشبینی و برنامهای میتوانند داشته باشند؟ غفلت و روزمرگی که از گم شدن اهداف و گم شدن ملاکها آغاز شده و به بیارج و مقداری علم انجامیده است، علمی که باید چراغ راهنمای آنان میبود در مقابل حوادث و پدیدههای سنگین در راه.
آری! علی در مواجهه با این مردم راه را در حیرتافکنی و بر هم زدن آرامش مرگباری میبیند که به آن خو کردهاند و آنچنان که در خطبه شقشقیه برشمرده است، در سه دوره قبل از او، سیاهی کور و خشونت و اشرافیت هر کدام بر این سیاهی و خبط و شماس و تلون، افزوده است.
علی دست در کار بازآفرینی مجدد پایههای انسانی آنها شده است. تعجب و حیرت را به آنها تجویز میکند، باشد تا راه سؤال باز شود و کنجکاوی و سؤال جایگاه یابد و علم جوانه بزند، اما قبل از آن و بیش از آن، احساسات ناچیز شده و کاهش یافتهشان فربهی و وسعت یابد. کار دشواری در پیش داشته، اما مانند ما از آخر شروع نکرده است، که به سراغ ریشهها رفته و وقتی کمبود را یافته، در کار ایجاد آن شده است. شاید همین سخنان نطفه تمدن درخشان علمی مسلمانان در ادوار بعد از اوست، ریشه آن پیشرفتها را باید در همین جاها پیدا کرد.
اما آنچه در سفیدیهای این سطور میتوان خواند و آنچه تحیری عارفانهاش نامیدیم و در پس این شگفتیهای مورد اشاره است، شاید این باشد که حال که از پیه، دیدن حاصلت شده است و از پارهای گوشت، تکلم و از استخوانی، شنیدن؛ پس دریاب که خداوند بر هر امر دیگری نیز قادر و تواناست، «و هو علی کل شی قدیر»، و این همان مواجهه با امر قدسی است که پس از این تعجب عالمانه به تو هدیه میکند.
یادداشت از داریوش اسماعیلی، معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان