به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خوزستان، 26 مردادماه روزی است كه در تقويم جمهوری اسلامي با عنوان بازگشت آزادگان به وطن مزين شده.
به گفته فرجيان، مديركل بنياد شهيد و امور ايثارگران خوزستان، استان خوزستان معادل 6 درصد تعداد كل آزادگان كشور را تشكيل مي دهند؛ 43 هزار و 6 آزاده در سراسر كشور هستند كه از اين تعداد 2 هزار و 755 نفر در خوزستان به سر مي برند.
محمد آقانيا يكي از آزادگاني است كه سال 69 به وطن بازگشته است. در گفت و گويي ساده و صميمي از روزهاي ابتدايي اسارتش در عراق گفت.
23 تیرماه سال 61 در عملیات رمضان و در منطقه حسینیه اسیر شدم. در منطقهای در عراق محاصره شده بودیم. حدود 97 ماه اسیر بودم. بعد از اسارت یک هفته در منطقه نظامی به نام زبیر مستقر بودیم. بعد از آن به سمت بصره رفتیم. آنجا هم یک هفته مانديم که ما را به سمت استخبارات عراق راهی کردند. یک هفته نیز آنجا ماندیم. بعد از آن بود که به وصول 1 رفتیم. اردوگاه موصل 1 حدود 15 خوابگاه داشت که هر کدام از آنها حدود 200 نفر را در خود جاي داده بودند. دقیقاً هر نفر سه وجب فضای خواب داده بودند. به همراه یک پتو که بعد از یک مدت به ما لباس رسيد. در مورد خورد و خوراک اینکه روزی یک وعده غذا داشتیم. روزهای اولی که در اردوگاه بودیم و وارد نبودیم، تا ساعت 10 صبح منتظر غذا میماندیم. ساعت 10 که میشد ماشین غذا مقداری گوشت، برنج و ... به ما میداد. دست به کار میشدیم و شروع به آشپزی میکردیم.
حوالی عصر وعده غذایی صبح، ظهر و شبمان یکی میشد و غذا میخوردیم. بعد از مدتی تصمیم گرفتیم مقداری از غذا را برای روز بعد ذخیره کنیم و یک روز از نیروهای عراقی پیش بيفتيم. البته همین کار حدود یک سال طول کشید تا ما توانستیم ذخیرهای برای روز بعد داشته باشیم. تا دو سال اول فقط یک وعده غذا داشتیم تا اینکه کم کم از سهمیه غذایمان کنار میگذاشتیم. تقسیم غذا به گونهای بود که بتوانیم دو وعده غذا برای خوردن داشته باشیم. به این دلیل بود که هم معدههایمان کوچک شده بود و هم اینکه از غذا افتاده بودیم. روزهایی بودند که مقداری از برنج را نگه میداشتیم که بتوانیم آشی برای صبحانه آماده کنیم. تمهیدات غذایی نیز همه مخفی و به دور از چشم نیروهای عراقی بود. یادم میآید آن روزها و برای اینکه روحیه خود را نبازیم کلاسهای آموزشی برگزار میکردیم. تئاتر، زبان و ... که همگی به دور از چشم نیروهای عراقی بود. هر کس هر کاری بلد بود به دیگران یاد میداد و واقعاً به کمک هم میرسیدیم.
روزها سپري شدند تا اينكه چهارشنبه 24 مرداد سال 69 آزاد شدیم. ساعت 10 صبح همان روز رادیو عراق اعلام کرد که صدام شرایط تبادل اسرای جنگ عراق و ایران را قبول کرده و عملیات تبادل به زودی آغاز میشود. شور و شادی بین بچهها ایجاد شد.
خیلیها باور نمیکردیم همچین اتفاقی رخ میدهد تا اینکه دو روز بعد جمعه 26 مرداد 69 بود که هیأتی از صلیب سرخ وارد اردوگاه شدند. نامنویسی اسرا آغاز شد. از ساعت 8 صبح کار ثبتنام آغاز شد. در این حالت بود که باورمان شد به وطن باز خواهیم گشت. نیروهای صلیب سرخ به ما اطلاع دادند اولین گروهی هستیم که تبادل خواهیم شد. در مرحله اول اردوگاه موصل 1 که هزار و 600 نفر را در خود جای داده بود شاهد حضور نیروهای صلیب سرخ بود و هزار نفر ثبتنام شدند.
ظرفیت اردوگاه موصل 1 کمتر از هزار و 600 نفر بود ولی توانسته بود تعداد بیشتری از اسرا را در خود جای دهد. بعد از ثبت نام سوار اتوبوس شدیم و به طرف مرز حرکت کردیم. حدود سه ساعتی در مرز و برای سپری کردن مراحل اداری ماندیم. آن طرف مرز اتوبوسهای ایرانی منتظر ما بودند. اینجا بود که وارد خاک ایران شدیم. از مرز خسروآباد. جالب اینکه بیشتر رانندگان اتوبوسهای ایرانی از مقامات و مسئولان ایرانی بودند. مثلاً یادم میآید کمک راننده اتوبوس ما محمودی آستانه نماینده مردم شازند و اراک بود.
بعد از مرز به پادگان الله اکبر اسلام آباد کردستان وارد شديم. سه روز آنجا قرنطینه بودیم بعد به کرمانشاه آمدیم. به سمت تهران راهی شدیم. 9 صبح وارد تهران شدیم. به زیارت مرقد امام خمینی(ره) رفتیم. بعد از آن به طرف بیت رهبری رفتیم و دیداری با مقام معظم رهبری داشتیم. بعد از آن نیز با هواپیماهای نظامی به سمت اهواز آمدیم.
اسرای استانهای خوزستان و فارس با هواپیماهای مشترکی به شهرهای خودشان بازگشتند. از هواپیما که پیاده شدیم مردم پشت فنس آمده بودند. همین که هواپیما به زمین نشست کنترل مردم غیرممکن شد و به سمت فنس هجوم آوردند. در دنیا سابقه نداشت و این کاری ممنوع بود ولی مردم وارد باند شدند. دچار هیجان شدیدی شده بودند. بعد از آن به سمت مصلای اهواز رفتیم. آنجا بود که به سمت خانههای خود راهی شدیم.