به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، در حکمت شماره 14 نهجالبلاغه امام علی(ع) آمده است «وَ قَالَ [عليه السلام] فِى الَّذِينَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ: خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ؛ (درباره آنان كه از جنگ كناره گرفتند) حق را واگذاشتند، باطل را نيز يارى نكردند».
خذلان: خوار فرو گذاشتن - واگذاشتگی – ترک عون و نصرت و یاری.
حق: آن چه ثابت و پایدار است –در مقابل باطل
باطل: آنچه متغیر و نااستوار است –نقیض حق است و چیزی است که نه ثباتی دارد و نه واقعیتی –به قهرمان بطل گفته میشود چون دشمنانش را نابود و باطل میکند.
بیرون از انسان و هوس و وهم و خیال و فکر و عقیده او جهانی وجود دارد و قوانین و نظام مندیهایی که بر آن مستولی است. این جهان بنا به میل و خواست ما قوانینش را عوض نمیکند و بر مدار هوس ما نمیچرخد که با این علم ناقص و امیال مزاحم و متضاد ما، اگر این گونه بود تاکنون هزارباره درهم فروریخته بود و دیگر چیزی از آن باقی نمانده بود. حق ثابت است و نامتزلزل؛ معیارش ازحدود شناخته میشود و این حدود را اندازهها و قدرها تعیین میکنند که وقتی میخواهیم حق کسی یا چیزی را به او بدهیم باید ببینیم چه میزان آورده است یا چه اندازه انجام داده و یا چه قدر بوده است. حق به عنوان معیار، به شناخت قدر و اندازهها مبتنی است و شناختن این قدرها و اندازهها در جهان هستی که بر حق استوار است متضمن علمی است محیط بر جهان و هستی و انسان. بنابراین باید به علم روی آورد،علم اندازهها و قدرها و علمی محیط بر هستی؛ یعنی به وحی و حاملانش.
در سوره عصر به تواصی به حق سفارش شده، حقی که معیار سنجش است و تشخیص عمل صالح با آن ممکن میشود، تا به همراه ایمان و صبر، انسان را از خسارتهای وجودیش نجات دهد؛ بنابراین اگر حق توصیه کردنیست حتما قبلش دست یافتنی بوده است و الا چه جای توصیه داشت؟ بنابر این آنچه باید معیار عملهای ما باشد بیش از لذت و فایده و سود و... باید حق بودن و تطابقش با حقیقت باشد.
این است که علی(ع) در این کلام بر معیارحق و باطل در عرصه جنگی که برخی از سرشناسان در آن شرکت نکردهاند تاکید میکند. او میتوانست این عدم همراهی را در قالب سیاسی و یا نتایج تاریخی و منطقهای و یا در ارتباط با دشمنان امت و.... تحلیل کند اما به جای اینها همه او بر معیار حق و باطل انگشت میگذارد تا نشان دهد این معیار، معیار اصلی است. علی(ع) یک سیاستمدار نیست و یا یک انقلابی و یا یک حاکم، او بیشتر و بزرگتر از اینهاست او یک امام است،امام هدایت مردم و پیشوای رشد انسانها؛ حکومت را هم به همین دلیل برعهده گرفته است و الا برایش پشیزی ارزش قائل نبود. این است که برایش حق ارزش دارد. نمیگوید با من همراهی نکردید میگوید حق را فرو گذاشتید. بنابراین از نظر علی(ع) حق معیاریست که آن بزرگان مانند عبدالله ابن عمر یا سعد ابن ابی وقاص و یا اسامه ابن زید و ...میتوانستهاند بیابندش و اما فرو نهادهاند و به همین جهت این لحن شماتت آمیز اما محترمانه را متوجهشان نموده است.
از طرف دیگر این حکمت، حاوی نکته بسیار مهم دیگری نیز هست؛ امری که امروز بسیار راهگشاست؛ منطق حاکم بر این کلام، بسیار بلند و زیباست! امام ضمن اینکه مرز حق و باطل را در هم نمیآمیزد و آنها را دست یافتنی و شناختنی میداند اما این گونه نیست که اگر گروهی حق را یاری نکردند، حتما آنها را در جبهه باطل ببیند! در نظر امام (ع)، منطق آنان که معتقدند، اگر گروهی با ما نیستند لاجرم برمایند، راهی ندارد؛ میتوان با حق نبود اما در جبهه باطل نیز قرار نگرفت و یاور آن به شمار نیامد! منطق خشن و خشونت آفرین صفر و یک خصوصا در عرصه اجتماع با این نگاه امام رنگ میبازد! نگاه امام (ع) به طیف خاکستری در بین حق و باطل معتقد است و این به پاسخها و موضع گیریهایش در مقابل افراد و گروهها، انعطاف میدهد.برای شناخت مقاصد کلام امام گاه باید به شخصیت ایشان نیز نگاه کرد و گاه از کلامش میتوان تا حدی به شخصیت فراتر از زمانش دست یافت، شخصیتی که انسان و ساختار وجودی او را میشناسد و به پیچیدگیها و عواطف و احساسات و تفکر و اراده و انتخاب آزاد او احترام میگذارد و با رعایت همه این ویژگیها و با حفظ همه آن چیزی که ما را انسان کرده است به دنبال هدایت ماست و امکان بازگشت و توبه را در همه حال باز میگذارد؛ آیا میشود شیفته او نشد؟
یادداشت از داریوش اسماعیلی/ معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان