به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، پیوند میان دین و آزادی دو مقوله مهم و بحثبرانگیزی است که ذهن متفکران و روشنفکران دینی را متوجه خود ساخته است و در دوره معاصر، شاید بتوان آیتالله نائینی، آیتالله سید محمود طالقانی و مهندس مهدی بازرگان را از پیشگامان این امر مهم دانست. روشنفکران دینی درصدد هستند تا ضمن تعریفی از آزادی و دین، پیوند و تعاملی را بین آن دو ایجاد کنند و از طرفی نواندیشان دینی معتقد هستند که گوهر ایمان قائم بر آزادی اندیشه و اراده انسان است.
آیتالله سید محمدعلی ایازی؛ قرآن پژوه و استاد حوزه و دانشگاه از کسانی است که پیش از این کتابی با عنوان «آزادی در قرآن» تالیف کرده است. خبرنگار ایکنا در اصفهان، گفتوگوی کوتاهی درباره موضوع دین و آزادی با این قرآن پژوه و استاد حوزه و دانشگاه داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید:
ایکنا: موضوع بحث درباره رابطه و نسبت دین و آزادی است، ابتدا بفرمایید شما چه تعریفی از مقوله آزادی دارید و اینکه آزادی را چگونه معنا میکنید؟
ایازی: آزادی به این معناست که انسان حق اختیار داشته باشد، تا جایی که به آزادی و حق انتخاب دیگران آسیب نرسد. آزادی در مفهوم اولیه به این معناست و همانطور که میدانیم، ابعاد مختلفی اعم از اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دارد و متناسب با مضافها تعریف میشود.
ایکنا: با مطالعه قرآن و متون دینی، چه دیدگاهی راجع به آزادی استنباط میشود؟
ایازی: اصولا جایگاه دین، جایگاه عقیده است و عقیده به قلب انسان و نه جوارح او مربوط میشود. قهرا قلب انسان به گونهای نیست که بتوان در آن تصرف کرد. در رابطه با جوارح، میتوان قسمتی از بدن شخصی را گرفت و وی را وادار به انجام کاری کرد، اما برای مثال نمیتوان کسی را مجبور کرد که فردی دیگر را دوست داشته باشد یا دشمن بدارد. این مربوط به استدلال و برهان یا عاطفه انسان است و به همین دلیل دین هیچگاه نمیتواند با اجبار، اکراه، تهدید و امثال اینها موجب عقیدهمندی شخصی شود. از این جهت، رابطه دین و آزادی اینگونه است که انسان باید شوق و علاقه پیدا کرره و قانع شود که مسئلهای خوب یا بد است، به همین دلیل در آیه 256 سوره بقره آمده است: «لا إِکْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ..»، در دین اکراه نیست، نه اینکه بخواهد بگوید در دین اکراه نکنید، ساختار دین به گونهای نیست که بتوان کسی را به اجبار به یک امر دینی ملتزم کرد.
ایکنا: آیا اینگونه بهانه به دست افراد داده نمیشود تا اگر امری دینی به مذاق آنها خوش نیامد، آن را نپذیرند؟
ایازی: در اینجا بحث عقیده و اعتقاد مطرح است، اینکه انسان دریافت و درکی داشته باشد، به همین دلیل گاهی ممکن است آن دریافت و درک غلط باشد، ولی راهی غیر از منطق و استدلال وجود ندارد، البته بماند که انسان برای انتخاب یا کنار گذاشتن یک چیز، نباید فقط با ذائقه خود این کار را انجام دهد، بلکه باید عقل و منطق و دلیل و برهان را به کار گیرد؛ اما در رابطه با دیگران، نمیتوان کسی را مجبور به پذیرش یک دیدگاه کرد یا او را به خاطر انتخاب عقیدهای مؤاخذه کرد، این کار اثری هم ندارد. زمانی میتوان اثرگذار بود که بتوان مخاطب را قانع کرد، در غیر این صورت، ممکن است مخاطب در ظاهر به گونهای خود را نشان دهد که برخلاف درونیات اوست؛ به همین دلیل آیه 99 سوره یونس میفرماید: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ»، یعنی مشیت الهی در آفرینش انسان این نبوده که همه مردم به سمت حق و حقیقت پیش روند، « وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا»، اگر خدا میخواست مشیتش تعلق بگیرد، این کار را انجام میداد، ولی مشیتش تعلق نگرفت، به همین دلیل میفرماید که خدا نخواست، آیا شما میخواهید کسی را به داشتن عقیدهای مجبور کنید؟
ایکنا: آیا در عمل، امکان ایجاد تعامل میان دین و آزادی وجود دارد؟
ایازی: مسلما اگر آزادی به طرز صحیح در جامعه شکل بگیرد، ولو کسانی هم باشند که نظریاتی مخالف دین ابراز کنند، همین موجب رونق و تعالی دین میشود. زمانی که کسی ایرادی به دین وارد میکند، این ایراد دو حالت بیشتر ندارد، یا ایراد او وارد است و یا ایراد او وارد نیست. اگر ایراد او وارد باشد، باید تفسیر از دین به گونهای بیان شود که آن ایراد برطرف گردد. اگر ایراد وارد نیست، میتوان وارد نبودنش را توضیح داد و باعث میشود تا دین رونق بیشتری بیاید. بنابراین دین میتواند تعامل خوبی با آزادی برقرار کند و آزادی وسیله رونق و تعالی دین شود و با خرافات، بدعتها و مسائلی که متعلق به دین نیست، ولی به ظاهر به دین نسبت داده شده، مبارزه شود.
ایکنا: به نظر شما در رابطه میان دین و آزادی، یا به عبارت دیگر، نهادینه ساختن آزادی در جامعه، با کدام چالشها و خلأهای فکری مواجه هستیم؟
ایازی: دو نوع چالش را باید در نظر بگیریم. یکی اینکه باید عقیده مخالف را به رسمیت بشناسیم. هر عقیدهای که بخواهد مطرح شود، حال فرقی نمیکند که یک عقیده اسلامی باشد، یا عقاید کسانی که موحدند، ولی مسلمان نیستند و یا عقاید غیرمسلمانان ملحد، در هر صورت باید آن را به رسمیت بشناسیم، اینکه دیگری عقیدهای غیر از ما داشته و حق دارد از آن سخن بگوید. حتی ممکن است در تشیع نیز دو تا عقیده وجود داشته باشد. اگر عقیده مخالف را به رسمیت نشناسیم، عملا آزادی جایگاه خود را پیدا نمیکند. چالش دوم، چالش جامعه است. جامعه باید بپذیرد که با طرح عقیده مخالف، دین از بین نمیرود. در بعضی از کشورها، شبهات زیادی به دین وارد میشود، اما اشکالی نسبت به دینداران به وجود نمیآید. باید بدانیم آن زمان در جامعه مشکل ایجاد میشود، که دین نتواند پاسخگوی شبهات و اشکالات باشد، یا از روش نادرستی در مواجهه با مخاطب استفاده کند، چون گاهی که کسی نظر مخالف میدهد و ما از روش درستی برای رد استدلال او استفاده نمیکنیم، باعث میشود تا او مظلوم واقع شده و حرف باطلش موجه جلوه کند. ما باید این دو مشکل و چالش را در بحث رابطه میان دین و آزادی حل کنیم.
ایکنا: تا کجا میتوان عقیده مخالف را به رسمیت شناخت، تحمل نمود و با تساهل و تسامح نسبت به آن رفتار کرد؟
ایازی: تا جایی که آن عقیده حرف خود را با منطق و استدلال و رسما به صورت شفاف بیان میکند، به نظر من باید به آن رسمیت داد و از این جهت مرزی را تعیین نمیکنیم. اگر به غزوات پیامبر(ص) بنگرید، این مبارزات به خاطر این نبود که مخالفان ایشان مشرک بودند، بلکه آنها مانع ابراز عقیده مسلمانان بودند، خود را صاحب قدرت دانسته و میخواستند مانع مسلمانان شوند، وگرنه اینکه آنها حرف خود را بزنند و مسلمانان نیز به همین صورت، هیچ نگرانی ایجاد نمیکرد. آنها امنیت جامعه را به خطر انداخته و مانع بیان عقیده از جانب مسلمانان میشدند، بنابراین جلوی آنها گرفته میشد و اینجا بود که غزوات پیامبر(ص) رخ داد، وگرنه جنگهای ایشان به خاطر این نبود که آنها مشرک بوده و عقیدهای مخالف دارند و به همین خاطر باید با آنها بجنگد.
ایکنا: اما در این خصوص در سطح جامعه با این مشکل مواجهیم که وقتی افراد با شبههای مواجه میشوند، سریع آن را میپذیرند، به خصوص شبکههای اجتماعی به این مسئله دامن زده است و چون اهل مطالعه نبوده و از افراد کارشناس و متخصص پاسخ شبهات را جویا نمیشوند، خیلی راحت آن را پذیرفته و رواج میدهند، چه باید کرد؟
ایازی: در واقع ما شبهه مخالف را به پدیدهای زیرزمینی تبدیل کردهایم. کسی که در شبکههای اجتماعی بعضی از مطالب را بیان میکند، نمیتواند حرف خود را در مجامع رسمی ابراز نماید و طرف مقابلش نیز بگوید ما هم حرف خود را بیان کرده و استدلال میکنیم تا ببینیم حرف کدامیک درست است. همین شیوههای برخورد با عقاید مخالف، باعث شده تا آنها مظلوم واقع شده و جایگاهی پیدا کنند که زمینه و وسیله پذیرش آنها قرار بگیرد. اگر همین عقاید در منابر، مساجد، دانشگاهها و مجامع علمی مطرح شود و طرف مقابل نیز در برابر آن به استدلال بپردازد، مردم شوق و رغبت پیدا میکنند تا عقاید مختلف را در کنار یکدیگر قرار دهند، اینکه خداوند در سوره زمر میفرماید: «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ»، بشارت باد بر شما که سخنان را میشنوید و بهترین آن را برمیگزینید، به خاطر این است که وقتی زمینه بحث و گفتوگو فراهم باشد، فکر افراد ارتقاء پیدا میکند، جامعه دینی مصونیت مییابد، یعنی قدرت تشخیص و انتخاب پیدا میکند، ولی اگر آزادی داده نشود، عقیده مخالف از راههای زیرزمینی و غیر معمول وارد میشود و چون با نقد و استدلال مواجه نمیشود، روی افراد تأثیر میگذارد و افراد نیز ظرفیت لازم را ندارند، شبیه بدنی که وقتی قدرت و قوت دارد، میتواند به خوبی در برابر بیماریها و میکروبها مبارزه کند، ولی اگر ضعیف باشد، به اندک ویروس یا میکروبی آسیبپذیر میشود. در جامعهای که این مصونیتسازی را پیدا نکرده و ظرفیت شنیدن سخنان مختلف را ایجاد نکند، نتیجه این میشود که افراد تحت تأثیر قرار گرفته و مانند موج به این سمت و آن سمت حرکت میکنند.