انسان؛ موجودی تشکیکی!
کد خبر: 3636338
تاریخ انتشار : ۰۸ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۰
حکمت‌های امیر(ع)/ برداشت شانزدهم

انسان؛ موجودی تشکیکی!

گروه معارف: براساس حکمت 16 نهج‌البلاغه، برخی انسان‌ها به دلیل شکنندگی روحی، تاب عتاب و شنیدن نصیحت را نداشته و در برخورد با آنها، باید همراهشان شد و مهربانی ورزید.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، در حکمت 16 نهج‌البلاغه آمده است: «ما کل مفتون يعاتب: هر فريب خورده را سرزنش نتوان کرد».
فتنه: در فرهنگ زبان فارسی به معنای امتحان کردن،‌ آزمودن،‌ گمراه کردن،‌ ضلالت، اختلاف میان مردم،‌ آشوب،‌ محنت و عذاب است. در روض‌‌الجنان، فتنه این‌‌گونه معنا شده است: «اصل فتنه» امتحان باشد و آزمایش و آن بلیت [بلاهایی] که باطن آدمی به آن پیدا شود را فتنه خوانده و خصلتی و حالتی که به پدید آمدن آن، مردمان به یکدیگر ظلم کنند. علاوه بر این، اصل واژه فتنه به معنای گداختن طلا در آتش به منظور جدا کردن خالصی‌‌ها و ناخالصی‌‌هاست.
مفتون: شیفته؛ دل از دست داده؛ گرفتار در فتنه، در فتنه افتاده (با فتنه‌گر متفاوت است).
عتاب: سرزنش.
جایگاه تاریخی این سخن کجاست؟ حد و مرزش چیست؟ چه درس‌هایی می‌توانیم از آن برای امروزمان بگیریم؟
ابن ابى‏الحدید در شرح نهج‏البلاغه خود مى‏گوید: امام این سخن را به «سعد بن ابى وقاص»، «محمد بن مسلمه»، « اسامه بن زید» و « عبداللَّه بن عمر» فرمود، در آن زمان که آنها از همراهى امام براى جنگ با شورشیان جمل امتناع کردند. اضافه بر این مرحوم شیخ مفید در کتاب خود به نام الجَمل از کتاب جمل ابى مخنف( متوفاى ۱۷۵) داستان مفصلى نقل مى‏کند که چون على علیه السلام مى‏خواست به سوى بصره براى خاموش کردن آتش فتنه طلحه و زبیر حرکت کند، باخبر شد که سه نفر فوق حاضر به همراهى امام در این مسیر نشدند؛ امام علیه السلام فرمود: من شما را مجبور نمى‏کنم که با من بیایید، ولى مگر با من بیعت نکرده‏اید؟ گفتند: بیعت کرده‏ایم. فرمود: پس چرا همراه من نمى‏آیید؟ هر کدام از آنها عذرى براى خود بیان کردند، امام در اینجا فرمود:« لَیْسَ کُلُّ مَفْتُونٍ یُعاتَبُ؛ هر شخص گرفتارى را نباید سرزنش کرد». سپس فرمود: برگردید، خداوند مرا از شما بى‏نیاز خواهد ساخت. (مصادر نهج‏البلاغه، ج ۴، ص ۱۶ با تلخیص)
 با نگاهی به سایر سخنان امام(ع) در می‌یابیم که امام در مواجهه با مسائل از منطق سیاه و سفید مطلق دیدن امور خصوصا در مورد افعال انسان‌ها (با توجه به پیچیدگی‌های فراوان انسان) به شدت پرهیز داشته‌اند و در بین حق و باطل، همواره طیفی از مواضع گوناگون را متصور بوده و آن را ذو مراتب و تشکیکی دانسته‌اند، لذا در مورد مسائل اجتماعی حادث در پیرامون‌شان از جمله فتنه و گرفتاران در آن نیز به همین سیاق سخن رانده‌اند.
شاید با وام گرفتن از واژگان فلسفی صدرایی بتوان گفت، همانطور که وجود امری تشکیکی است و از آنجا که اثر موجودات در محیط پیرامونشان نیز از جنس وجود است، بنابراین آثار وجودی موجودات نیز تشکیکی‌اند!  تشکیکی دانستن آثار وجودی اجتماعی انسان می‌تواند مبنای نگاه منعطف و انسانی به رفتارها و اعمال و آثار افراد گشته و به پرهیز از خشونت ناشی از جزمیت نهفته در منطق صفر و یک مرسوم  بیانجامد؛ در عرصه علم و فناوری نیز  منطق فازی (در مقابل منطق صفر و یک) که طی چند دهه اخیر برای خود جایگاه ویژه‌ای یافته، همین نقش را داشته و به دستاوردهای فراوانی نیز رسیده است. 
با توجه به آنچه گفته شد، به سخنی دیگر از امام نظر می‌اندازیم، سخنی که روشنی‌های بیشتری را بر این حکمت امام می‌تاباند:
ابن جرير طبري در تاريخ خود از عبدالرحمن بن ابي ليلي فقيه که از جمله کساني بود که با ابن اشعث براي جنگ با حجاج همراهي کرد، روايت کرده است که وي در سخنان خود در برانگيختن مردم به جهاد گفت: روزي که با مردم شام ديدار کرديم، شنيدم علي(ع) مي‌فرمود: «اي مومنان! آنکه بيند ستمي مي‌رانند يا مردم را به منکري مي‌خوانند و او به دل خود آن را نپسندد، سالم مانده و گناه نورزيده و آنکه آن را به زبان انکار کرد، مزد يافت و از آنکه به دل انکار کرد، برتر است و آنکه با شمشير به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد، او کسي است که راه رستگاري را يافت و بر آن ايستاد و نور يقين در دلش تافت». (نهج‌البلاغه، حکمت 373)
این سخن  نشان می‌دهد که مراتب مختلف مخالفت و انکار قلبی و سپس لسانی و آنگاه عملی در مقابل ستم و منکر هر کدام بهره‌هایی از سلامت یا اجر و مزد یا رستگاری و یقین داشته، نمی‌توان به صرف عدم اتصاف به هر مرحله عالی‌تر، مراحل پایین و دانی‌تر را طرد نموده و ساکنان آن مراحل را به چوب عتابِ گناه‌کاری ساکنان و سرزنشِ سکوتِ ساکتان و داغ و درفش ناهمرهی یاران بست.
شاید که او عذری داشته است و باید عذرها را شنید و یا امتحانی برایش در کار بوده است و شاید ظرفیت کم و شکنندگی روحی‌اش اجازه عتاب شنیدن به او ندهد و چه بسا از شدت شرمندگی منزوی و منفعل و نابودش کند و یا شاید به سوی جبهه مقابل بلغزاندش و راه بازگشتش را ببندد و بسیاری احتمالات دیگر که همگی مبتنی بر «امکان»های زیاد و متفاوت در شرایط افراد بوده و با به رسمیت شناختن قرارگیری انسان و آثار وجودی او در درجات و مراتب مختلفِ وجودی؛ رعایت این جایگاه‌های بالا و پایین و این ظرفیت‌های کم و زیاد را ضروری می‌نماید که برخی از اینان را حتی در لطف و نصیحت، باید رعایت‌ها کرد.
گفت حافظ لغز و نکته به یاران مفروش       آه از این لطف به انواع عتاب آلوده
 انتظارشان، داروی درد است و جدایی از غم؛ نه تاب جدایی یار دارند و نه تحمل عتاب دوست؛ آنچه روان خسته و غم‌زده آنان را مرهم می‌گذارد، تنها شادی است و وفاداری؛ باید همراهشان شد و شفقت ورزید(معیت و شفقت و وفاداری)؛ اینها رمز تربیت و سازندگی این روحیه‌های ترد و شکننده و غم‌زده ِفراری است.
ای دوست عتاب را رها کن      تدبیر دوای درد ما کن
ای دوست جدا مشو تو از ما     ما را ز بلا و غم جدا کن
اندیشه چو دزد در دل افتاد       مستم کن و درد را فنا کن
شادی ز میان غم برانگیز        در عالم بی‌وفا وفا کن   
(غزلیات شمس)


یادداشت از داریوش اسماعیلی، معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان

captcha