فلسفه احکام و اقتضاء زمان و مکان
کد خبر: 3637776
تاریخ انتشار : ۱۳ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۸:۳۷
حکمت‌های امیر(ع)؛ برداشت هجدهم

فلسفه احکام و اقتضاء زمان و مکان

گروه معارف: براساس حکمت 18 نهج‌البلاغه، هر انسانی مواجهه شخصی با احکام و آداب دارد و باید اقتضائاتش در اجرا یا عدم اجرای آن احکام و آداب را به رسمیت شناخت و محترم دانست و هر زمانی نیز اقتضائات اجتماعی و سیاسی و تاریخی و ... مخصوص به خود دارد که آنها نیز باید دخیل دانسته شوند.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، در حکمت 18 نهج‌البلاغه آمده است: «وَ سُئِلَ [عليه السلام] عَنْ قَوْلِ الرَّسُولِ (ص)؛ غَيِّرُوا الشَّيْبَ وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ؛ فَقَالَ(ع): إِنَّمَا قَالَ(ص) ذَلِكَ وَ الدِّينُ قُلٌّ فَأَمَّا الْآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ وَ ضَرَبَ بِجِرَانِهِ فَامْرُؤٌ وَ مَا اخْتَار».
از امام(ع) پرسيدند كه رسول خدا(ص) فرمود: موها را رنگ كنيد و خود را شبيه يهود نسازيد، يعنى چه؟ فرمود: پيامبر(ص) اين سخن را در روزگارى فرمود كه پيروان اسلام اندك بودند، اما امروز كه اسلام گسترش يافته و نظام اسلامى استوار شده، هر كس آنچه را دوست دارد، انجام دهد.
قُلٌّ: اندك، كم، يعنى پيروان اسلام اندك بودند.
نطاق: كمربند پهن؛ لباسی که هنگام پوشیدن به دلیل درازی و پهنا روی زمین کشیده می‌شود.
اتَّسَعَ نِطَاقُهُ: كنايه از گسترش و توسعه است.
جران البعیر: سینه و جلوی گردن  شتر كه به هنگام استراحت بر زمين مى‌گذارد، مجازا به معناى ثبوت و استقرار است.
 ضرب بالجران: استعاره برای پابرجایی و پایداری دین به لحاظ شباهت آن به شتری است که پس از پیمودن مسافتی طولانی و طی شدن اضطراب راه، در جایی آرام گرفته و با آرامش بر روی زانوهایش نشسته است! 
چه درس‌هایی در سخن پیامبر(ص) و در شرح و تفسیر آن از سوی امام(ع) وجود دارد؟ صرف‌نظر از موضوع سخن، آیا در نحوه سؤال و پاسخ امام به آن نیز می‌توان ویژگی‌هایی را سراغ گرفت؟
آنچه از سخن پیامبر اکرم(ص) شاید بتوان برداشت کرد، تأکید ایشان بر حفظ هویت مؤمنین و پرهیز از استحاله در دیگران است که آن را در قالب هشدار از تشبه به آنان بیان نموده‌اند. دینی که حرف تازه آورده است و گروندگان به آن، نباید و حق ندارند این تازگی را در پشت یکسانی با گذشته گم و ناپدید کنند، برای مردمی که به ظواهر عادت کرده‌اند و مبنای قضاوتشان دیده‌هایشان شده، نباید وسیله سوء برداشت فراهم کرد و به اشتباهشان انداخت؛ شاید فلسفه برخی از دستورات و آداب دینی دیگر نیز تأکید بر همین استقلال هویتی و ساخت و حراست از آن باشد، خصوصا این تأکیدات در زمان شکل‌گیری و آغاز نهضت و حرکت اسلام ضرورت بیشتر و اهمیت افزون‌تری داشته است، چرا که از طرفی نوکیشان و تازه‌ واردان این دین جدید در معرض تزلزل‌ها و شک و تردیدهای اولیه ناشی از ترک عقاید گذشته و پذیرش دین جدیدند و از سوی دیگر، فشارها و تضییقات محیط پیرامونی برای بازگرداندن آنان، به این شک و تردیدها دامن می‌زند.
از طرف دیگر روح جوانی موجود در این دین جدید است. نباید احساس پیری و فرسودگی و سستی و سکون از آن به مشام برسد. در این دین خبری از پیری و پیرسالاری نیست و تنها عامل برتری، تقواست؛ دین جدید در آغاز فتح و گسترش باید حس جوانی و حرکت و قدرت کند، نه خمودگی و پیری و سکون؛ باید از ظاهر گروندگان‌اش نیز همین پیام به دیگران مخابره و ارسال گردد تا دشمنان  هم به طمع نابودیشان نیفتند و تا تمسخرشان نکنند و جوانان نیز برای خود در آن، جایی ببینند و به آن جذب شوند که مستعدترند و حضورشان قدرت و پایداری بیشتری به دین می‌دهد.
همچنین تشبه ظاهری به دیگران به باطن نیز سرایت خواهد کرد و مگر این همه تبلیغات پوشش و لباس و ظاهر و مدل‌های مختلف آرایش سر و صورت و مو و.... بدون تکیه بر ویژگی‌های روانشناسانه و بدون مبانی علمی  و عاری از اهداف همسان‌سازی فرهنگی جوامع و تبدیلشان به بازارهای مصرف بوده است؟ حال در چنین شرایطی از فشار و وسوسه و دسیسه، اگر جاذبه پیام جدید و حرف تازه‌ای نیز نباشد و ظواهر هم تداعی‌گر انحرافات و ظلم‌های سابق شوند، دیگر چه انتظاری می‌توان داشت؟ 
این است که رسول(ص) نه تنها با محتوای پیام جدید و نو و تازه، دعوتش را پیش می‌برد، بلکه با توجه به ظرایف روان‌شناسانه گرویدگان و مرددین و نوگروندگان و اجتماع و جامعه مادی و ظاهربین محیط دعوتش، به ظواهر نیز اهمیت می‌دهد؛ در پیشبرد دعوت توحید پیامبر نه تنها بر محتوا، بلکه بر شکل و ظواهر نیز تأکید می‌کند و این ناشی از شناخت عمیق او از جامعه و مردم محیط دعوتش است. امری که در بدایت امر از سوی گروهی شاید ظاهرگرایی به حساب آید، اما با تعمق در ریشه و فلسفه آن اهمیتش روشن می‌گردد. آری توجه به جزییات و واقعیات سخت موجود برای عبور از آنها و نیل به اهداف بلندِ ناموجود؛ گاه می‌توان به ظواهر و شکل و قشر و پوسته‌ها و جزئیاتشان پرداخت، اما چنان عمیق و درست که تو را به لُب و مغز و محتوا برساند و گاه می‌توان محتواهای عالی و عمیق و بلند را گرفت و چنان سطحی و قشری با آنها برخورد کرد که همه را از آن فراری داد؛ همین کاری که ما با معارف بلندمان کرده‌ایم و می‌کنیم! اینها روح جاری پشت این سخنان است.
اما این بار علی(ع) در مورد این سخن پیامبر مورد سؤال قرار می‌گیرد، امری که نشان می‌دهد یا تغییری در ظاهر ایشان نسبت به آن سخن دیده می‌شده که سؤال برانگیز شده، کما اینکه پس از رحلت پیامبر(ص) نیز همین موضوع به گونه‌ای دیگر سؤال برانگیز شده بود و امام(ع) به آن پاسخ داده است (حکمت 465) و یا در ظاهر جامعه تغییری در حال وقوع بوده و گروهی را بر آن داشته تا از ایشان نسبت به آن سؤال کنند. در هر صورت رجوع این سؤال به امیرالمؤمنین(ع) خود تا حدی می‌تواند لحن و نوع سؤال کنندگان را روشن کند. گروهی نگران تغییرات جامعه شده‌اند، برای آنها همه سخنان پیامبر همچون خود ایشان قداست داشته است، به این معنا که تغییر و تبدیل در آن را برنمی‌تافته و از آن به هراس افتاده‌اند.
نکته بعد نوع مواجهه و پاسخی است که علی(ع) به این پرسش می‌دهد، در هر دو بار، یک بار پس از رحلت پیامبر(ص)، زینت بودن خضاب و مغایرتش با سوگواری پیامبر را به عنوان علت عدم خضاب کردن محاسن خویش ذکر می‌کند و این بار تغییر شرایط زمانیِ سخن پیامبر و زمان سؤال را پیش می‌کشد؛ در آن یک، تغییر وضعیت‌ها و اقتضای موقعیت‌ها و این بار، تغییر زمان و از بین رفتن علت آن اقتضائات و بلا موضوع شدن آنها را بیان می‌کند. اقتضای فرد سوگوار زینت نیست و این توجیه رفتار خود ایشان است، هر انسانی مواجهه شخصی با احکام و آداب دارد و باید اقتضائاتش در اجرا یا عدم اجرای آن احکام و آداب را به رسمیت شناخت و محترم دانست و هر زمانی نیز اقتضائات اجتماعی و سیاسی و تاریخی و ... مخصوص به خود دارد که آنها نیز باید دخیل دانسته شوند. اقتضائات زمان و مکان و فرد و جامعه باید به حساب آورده شوند، البته برخی از احکام ثابت‌اند و منقضی نمی‌شوند، اما همان‌ها نیز در شکل اجرایشان به شدت تابع زمان و مکان و شرایط فرد هستند.
علی(ع) با این پاسخ خویش بر این اقتضایی بودن انگشت تأکید می‌گذارد. او بیش از بیان احکام، فلسفه احکام را بیان می‌کند و با آن، فلسفه اجرا یا عدم اجرای آن را تعلیل می‌کند؛ بیش از چگونگی، چرایی احکام را بیان می‌کند، چیزی که امروز نیز بیش از همه چیز به آن احتیاج است. وضعیت جامعه تغییر کرده و در این تغییراتی که در ظاهر آن هر روزه شاهدیم، راهی که علی(ع) برای بیان احکام و ترویج دین پیش گرفته، بیان فلسفه احکام و دلیل‌ها و چرایی‌هاست.
راه سختی است، اما تنها راه همین است. ما بیش از احکام به فلسفه احکام، بیش از فقه به فلسفه فقه و فلسفه عبادات و فلسفه تعلیم و تربیت و فلسفه سیاسی و... احتیاج داریم؛ آن هم با شناخت زمان و زبان این عصر؛ این یعنی من به فهم تو احترام می‌گذارم و از تو فقط اطاعت محض و کور طلب نمی‌کنم. تو را و سؤال تو را به رسمیت می‌شناسم و خود را مکلف می‌دانم تا به تو توضیح بدهم، این نیز روح این سخن علی(ع) است.


یادداشت از داریوش اسماعیلی، معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان

captcha