«مرگ‌ آگاهی»؛ اکسیر اخلاقی شدن
کد خبر: 3639047
تاریخ انتشار : ۱۵ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۰
حکمت‌های امیر؛ برداشت نوزدهم

«مرگ‌ آگاهی»؛ اکسیر اخلاقی شدن

گروه معارف: باید عنان اسب سرکش آرزوهای بی‌پایان را کشید و یاد مرگ قوی‌ترین اکسیر به هوش آوردنِ این موجودِ سرخوشِ سودا زده است! تا آن چنان که راه یافتگان گفته‌اند صدای پای مرگ را از آهنگ طپش قلب‌ها‌یمان نزدیکتر حس کنیم و در ضیافت زندگی، خوش آمد مرگ را که به پیشواز میهمانان آمده است، بشنویم!

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، در حکمت 19 نهج‌البلاغه، آمده است «مَنْ جَرَى فِى عِنَان أَمَلِهِ عَثَرَ بِأَجَلِهِ؛ هر که همراه آرزوی خویش تازد، مرگش به سر در اندازد». 
عنان: افسار؛ زمام؛ مهار
امل: آرزو 
اجل: مهلت؛ مدت؛ مرحله؛ مرگ
این جهان، جهان ترکیب‌ها و مدت‌ها و مرحله‌هاست و چون در حرکت می‌باشد زمان مند است و ساکنینش زمانبندی شده‌اند و چون با تدریج آمیخته شده، امورش مرحله دار است و تولد و سررسید (اجل) و مرگ دارد؛ این‌ها برخی ویژگی‌های این جهان ماست که با نگاهی به آن می‌توان حرکت را از ماده تا حیات و از آن تا گیاه و حیوان و شعور و اختیار و اراده و ... دید و در هر یک، تمامی مراحل شان را از تولدها و مدت‌ها و زمان‌ها و مهلت‌ها و سررسیدها و مرگ‌ها دریافت. استعدادهای انسان از این جهان بزرگتر است و در آن نمی‌گنجد؛ مراحلی دیگر و تولدی دیگر در پیش داریم و مرحله‌ای دیگر و زندگی بزرگتری خارج از رحم این جهان در انتظار ماست!
اما انسان گاه این ذات ذو مرحله‌ای جهان را نمی‌بیند و نگاهش در همان جایی که هست متوقف می‌شود و سررسیدها و آجال را فراموش می‌کند و اسیر رویاهای طولانی و بی پایان می‌شود؛ دور و درازی و بی انتهایی این آرزوهاست که درست در مقابل اجل دار بودن دنیا قرار می‌گیرد و امام (ع) به زیبایی این دوگانه متضاد را در کنار هم می‌نشاند تا از دل این تضاد، حکمتی را بیرون کشد و موعظه‌ای را فراهم آورد.
انسان گاه به دلیل موفقیت‌ها و پیروزی‌ها و شادی‌ها و لذتی که در زندگی است و گاه به دلیل زیاده‌روی در مصرف امید به آینده (که البته مصرف به‌مقدار لازم آن شرط ادامه حیات انسان است و بی آن هیچ کاری انجام نمی‌شود) نگاهش قفل و گردنش خشک می‌شود و نمی‌تواند سرش را بچرخاند و گذشته و آینده پدیده‌ها و حوادث و دادن‌ها و گرفتن‌ها، یافتن‌ها و از دست دادن‌ها و تولدها و مرگ‌ها را با هم ببیند؛ این است که به سرمستی آرزوها و خیال پردازی‌های بی‌پایان دچار می‌شود و مهلت‌هایش را فراموش می‌کند و فرصت‌هایش را از دست می‌دهد؛ تا آنگاه که مهلتش به پایان می‌رسد و مرگِ آن مرحله فرا می‌رسد و او را غافلگیر می‌کند!
این مراحل گاه در سیر زندگی‌ماست از کودکی یا جوانی که در بی‌خبری می‌گذرانیم‌شان و فرصت‌های آن‌ها را قدر نمی‌دانیم تا پایان عمرمان فرا می‌رسد و گاه موقعیت‌ها و جایگاه‌هایی است که در آن واقع می‌شویم و باز آن‌ها را همیشگی و می‌پنداریم و تمام نشدنی تا قدرت و حکومتی می‌یابیم آن را ابدی دانسته فرصت‌های آن را در خواب و آرزوهای سرمستانه هدر می‌دهیم تا به تغییری و حادثه‌ای و ... اجل آن موقعیت‌مان فرا می‌رسد و دست‌های مان خالی است و کارنامه های‌مان بی مقدار و ناچیز و حسرت‌بار!
یادِ پایان؛ راه فرار از این دام است. باید عنان اسب سرکش آرزوهای بی‌پایان را کشید و یاد مرگ قوی‌ترین اکسیر به هوش آوردنِ این موجودِ سرخوشِ سودازده است! تا آن چنان که راه یافتگان گفته‌اند صدای پای مرگ را از آهنگ طپش قلب‌ها یمان نزدیکتر حس کنیم و درضیافت زندگی، خوش آمد مرگ را که به  پیشواز میهمانان آمده است بشنویم! «ديدار كننده‌اى است كه هيچ كس او را دوست ندارد و مبارزى كه هرگز شكست نمى‌خورد؛ جنايتكارى كه هرگز بازخواست نمى‌شود! و هم اكنون بندهاى دام خويش را به دست و پاى‌هامان انداخته است...». (از خطبه 230) .
مرگ آگاهی؛ آری تعبیر درستش همین است و راهش نیز: مرگ آگاهی.

یادداشت از داریوش اسماعیلی/ معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان
captcha