از نخستین باری که مسلمانان کلمه «شیعه» را از زبان رسول خدا(ص) شنیدند، تا امروز که هزار و چهارصدسال از شکلگیری این مکتب جریانساز میگذرد، مذهب تشیع فراز و نشیبهای بسیاری به خود دیده و از پستی- بلندیهای فراوانی عبور کرده است. از همان دورانی که پیامبر(ص) در میان امت حضور داشتند، منافقینی که چهره سیاه خود را در پس نقاب اسلام پنهان ساخته بودند و در حلقه صحابه حضور داشتند، با هم پیمان بستند که نگذارند این درخت هدایت ریشه بگیرد و خلافت امت واحده، در دست امیرالمومنین(ع) و فرزندان او گردش پیدا کند.
در همین راستا تمام همت خود را به کار گرفتند و از هیچ تلاشی مضایقه نکردند تا اینکه امیرالمومنین(ع) را از مسند خلافت بلافصل رسول اکرم(ص) کنار زدند و خود بر آن مسند جا خوش کردند. اما خیانتها به اینجا خلاصه نشد و مأموریتی دیگری در دستورکار قرار گرفت. مأموریت دوم این بود که نام و یاد امیرالمومنین(ع) و فرزندان صالحش را از ذهنها بزدایند و او را علاوه بر مسند خلافت، از منصب الهی ولایت، امامت و فضیلت نیز پایین بکشند.
به همین خاطر گردآوری و نشر احادیث رسول خدا(ص) را ممنوع اعلام کردند تا از این طریق، طومار بلندبالای فضائل اهل بیت(ع) که سالیان سال از لسان پیامبر(ص) روایت شده بود به فراموشی سپرده شود. بعد از گذران سه تندباد بنیانکن که شجره اسلام را از شاخ و برگ تهی ساخت و به تعبیر امیرالمومنین(ع)، شریعت نبوی را چنان ظرف واژگون زیر و زبر ساخت، زعامت امت در اختیار شایستهترین مردمان قرار گرفت. مدتی نگذشت که فرقسر بنیانگذار عدالت و راستی در جامعه اسلامی با تیغ جهل و ضلالت شکافته شد.
از آن پس راه ستمگری نسبت به شیعیان هموار شد و دولت بنیامیه تا جایی که میتوانست از اجرای ظلم و ستم در حق اهل بیت(ع) و شیعیان ایشان فروگذار نکرد. این آزارها فقط متوجه جسم و جان اهل بیت(ع) نبود، بلکه انحطاط اخلاقی و تطوّر اندیشههای اعتقادی و انحراف باورهایی که پیامبر اسلام(ص) با تلاش بسیار در جان مسلمانان نهادینه ساخته بود، آسیب دیگری بود که بنیانهای مذهب تشیع را دچار تزلزل ساخت.
همان زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) از طریق سیاست تقیه، از آزارهای دستگاه خلافت نسبت به خود کاستند و در زمانی که بنیامیه جامه خلافت را از تن به در میکرد و بنیعباس آن را بر اندامخود میپوشاند، ائمه هدایتگر فرصت را مغتنم شمردند و به بازسازی نظام عقیدتی شیعه اهتمام کردند. در آن دوران که عصر طلایی مذهب تشیع به شمار میآید، شیعه بار دیگر نفس کشید و زخمهایی عمیقی در طول خلافت بنیامیه متحمل شده بود را قدری التیام کرد.
همینکه بنیعباس غاصبانه بر مرکب خلافت سوار شد، رشته ظلم و جنایت بر علیه خاندان عصمت، از سر گرفته شد و با قدرت و شدت بیشتری امتداد یافت. در آن دوران که به مراتب از دوران بنیامیه سیاهتر و هولناکتر بود، بدترین و جانسوزترین ستمها بر علیه سادات و شیعیان روا داشته شد و پیشوایان هدایتگر، عمر شریف خود را در بازداشت و حبس و حصر و تبعید به سرمیبردند.
ورود اندیشههای فلسفی و شکلگیری نحلههای فکری و کلامی در زمان بنیعباس، سیلی از آرای و اندیشههای اعتقادی را در عالم اسلام به راه انداخت. اگر درایت اهل بیت(ع) و حضور پررنگشان در مناظراتی که میان صاحبان اندیشههای گوناگون شکل میگرفت نبود، ساختمان اعتقادی شیعه از اساس فرو میریخت. به هر صورت این مکتب قریب دو قرن و نیم دوام آورد و در دست امام دوازدهم به ودیعت سپرده شد.
آغاز غیبت صغری و تجربه شرایطی که شیعیان برای نخستینبار آن را درک میکردند، بیش از هر زمان مبانی و باورهای راستین شیعی را در معرض خطر تطوّر و نابودی قرار داد. در آن دوران حساس که والی و صاحب مکتب تشیع در پس پرده غیبت قرار داشت، عالمان و محدثینی که امام عصر(عج) آنان را جانشینان خود در میان امت معرفی کرده بودند، نگذاشتند رایت هدایت بر زمین بماند و مردم از حول محور حق متفرق شوند.
در آن عصری که بیم انحطاط مبانی مذهب تشیع به خوبی احساس میشد، شیخ کلینی، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی، سیدرضی و شیخ طوسی که همه از افتخارات جهان تشیع به شمار میروند و میانشان رابطه استاد-شاگردی برقرار است، در کنار هم جریانی را تشکیل دادند که میتوان از آن به عنوان جریان احیای اندیشه شیعی نام برد. این شش عالم مخلص، زنجیره مستحکم و دژی پولادین را تأسیس کردند که زمینه اعتلای دوباره مذهب تشیع را در عرصههای فقهی، حدیثی و کلامی فراهم ساخت.
از آن زمان به بعد، همواره این عالمان شیعی بودند که نگذاشتند پرچم تشیع بر زمین بماند و این رسالت الهی را از نسلی به نسل دیگر انتقال دادند. عالمانی که گرمای طاقتفرسا و فقر دامنگیر حوزه علمیه قم و نجف را تحمل کردند تا نکند اندیشههای بیگانه در گستره اعتقادی شیعیان رخنه کند. در زمانه ما نیز عالمانی چون علامه عسکری نگذاشتند سنگر دفاع از حقانیت اهل بیت(ع) تهی بماند و با تمام وجودشان در این مسیر بیکران حاضر شدند.
مصطفی شاکری