روزی اصحاب پیامبر (ص) به خانه ایشان آمدند. خانه پر از جمعیت بود و دیگر جایی برای تازه واردها وجود نداشت. یکی از مسلمانان به نام جریر آمد و دید خانه پر از جمعیت است. پس درآستانه آن خانه روی زمین نشست. پیامبر(ص) وقتی که او رادید لباس خود رادرآورد و به دست گرفت و نزد جریر انداخت و فرمود: این جامه را در زمین پهن کن و روی آن بنشین. جریر که در مقابل آن محبت سرشار و پراحساس پیامبر(ص) سخت شرمنده و احساساتی شده بود آن جامه را گرفت وبر صورتش افکند و آن را بوسید.
اجر مهمانی
معاذبن جبل گوید: روزی مهمانی بر من وارد شد و من چیزی درخانه جز مقداری نان خشک و آب گوشت نداشتم که با خجالت آنها را نزد او گذاشتم. سپس از پیامبر(ص) سوال نمودم که آیا این کار اجری هم داشته است؟ حضرت (ص) فرمودند: اگر تمام فرشته های آسمان جمع شوند قادر نخواهند بود که ثواب این اطعام و اکرام را ذکر کنند.
امام باقر(ع) فرمودند: خداوند قربانی کردن و اطعام کردن را دوست دارد.
امام صادق (ع) فرمودند: هرگاه کسی برادر مسلمانش را گرامی بدارد همانا خداوند عزوجل را گرامی داشته است.
مهمان و لطف خدا
عاصم بن حمزه می گوید: روزی نزد حضرت علی(ع) رفتم و او را محزون و ناراحت دیدم. علت راجویا شدم. حضرت فرمودند: هفت روز است بر من میهمانی وارد نشده است ومی ترسم که لطف خدا ازمن بر داشته شده باشد.
مهمانی بدون تکلف
حارث اعور یکی از اصحاب امیرمومنان علی (ع) خدمت حضرت رسید و عرض کرد: ای امیرمومنان دوست دارم با خوردن غذا در خانه ما مرا سرافرازکنی! حضرت فرمود: به شرط آن که خود را به خاطر مهمانی من به دردسر نیندازی. آن گاه به خانه حارث تشریف برد و حارث قطعه نان خالی برای حضرت آورد .چون شروع کردند به خوردن آن قطعه نان حارث با نشان دادن چند درهم که درگوشه لباسش پنهان کرده بود گفت: اگر به من اجازه دهید با این پولی که دارم چیزی غیر نان برای شما تهیه کنم. امام فرمود: این نان چیزی است که در خانه موجود بود {وآوردنش دردسری نداشت} اما چیزدیگر مایه تکلف است و من به شرط عدم تکلف دعوتت را پذیرفتم.
میزبان قرض میکند
ابورافع پیشکار پیامبر (ص) گفت: روزی مهمانی برای پیامبر(ص) آمد. حضرت به من فرمود: به فلان یهودی بگو برای ما مهمان آمده آردی قرض دهد درماه رجب به او برمی گردانیم. نزد او رفتم و پیغام پیامبر(ص) را رساندم. اوگفت: چیزی به عنوان رهن نزدم بگذار تا آرد بدهم. من سخن او را به پیامبر(ص) رساندم. پیامبر(ص) فرمود: به خدا قسم من در آسمان و زمین به امانت داری معروف هستم. اگر آرد می داد حتما به او باز می گرداندم. آن گاه زره خود را داد و فرمود: زره را نزدش رهن بگذار و آرد بگیر و بیاور!
سر سفره امام مجتبی(ع)
عربی که صورتش خیلی زشت بود سر سفره امام حسن(ع) آمد و از روی حرص تمام غذا را خورد. امام حسن که کرامتش برای همه معلوم بود از غذا خوردن عرب خوشش آمد و از او پرسید: تو عیال داری یا مجردی؟ گفت: عیالمندم فرمود: چند فرزند داری؟ گفت: هشت دختر دارم که آنها از من پرخورترند. امام تبسم کرد و به او ده درهم انعام داد و فرمود: این قسمت تو و همسر و هشت دخترت باشد.