به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، خانم جوانی، چادرش را روی سرش کشیده بود و آرام زیرلب زمزمهکنان گریه میکرد و نجوای یا علی اصغر(ع) سر میداد. معلوم بود با دل شکسته آمده بود و از دامان دردانه حسین(ع) حاجتش را بگیرد. گوشه به گوشه شبستان، اشکها و نالهها گره خورده بود به صدای یا حسین و یا حضرت علی اصغر. مادران با اشکهای گریان شیرخوارههایشان را در آغوش کشیده بودند و برایشان لالایی میخواندند. اینجا مصلی امام خمینی(ره)، همایش شیرخوارگان حسینی است. همه با شیرخوارهایشان آمده بودند تا باری دیگر با امام زمان(عج) عهد و پیمان ببندند.
مراسم ساعت 9 صبح در مصلی امام خمینی(ره) با حضور مادران شیرخواره آغاز شد و همزمان با این مراسم در ۳۵۰۰ نقطه در ایران و ۵ قاره جهان هم شاهد گردهمایی هستیم. مادران شیرخوارههایشان را به آغوش کشیده بودند. آن طرفتر، کودکانی بودند که در خواب ناز بودند و چه معصومیت عجیبی در صورتشان هویدا بود. مادران دلشکسته آرام آرام اشک از چشمانشان جاری بود و میتوانستم حدس بزنم که وقتی به صورت معصوم شیرخوارهشان نگاه میکنند یاد رباب میافتند که چگونه شهادت دردانهاش را تحمل کرد و چه لحظههای سختی برایش رقم خورد. رباب چه صبورانه در آنچه که خداوند برایش مقدر کرده بود، تحمل میکرد.
سویی دیگر، پیراهن سبزرنگ با پیشانیبند یا امام زمان(عج) به شیرخوارگان هدیه داده میشد تا همه یک رنگ و یک شکل در مراسم شرکت کنند و به آرمانهای امام عصر لبیک بگویند.
مداحیها آغاز شد، شبستان شور گرفت و مادران با دل رباب هم نوا شدند و اشک میریختند. مادران شیرخواره با رباب همدردی میکردند تا نکند این مادردل شکسته، دلش برای شهادت علی اصغرش، شکستهتر شود. فضای عجیبی شبستان را فراگرفته بود و انگار شبستان مصلی هم دلش برای حال رباب میسوخت و دیوارهایش هم ناله میکردند.
در بین مادران، خانمهای جوانی بودند که آمده بودند تا نسخه مادرشدنشان را به امضا برسانند و سال آیندهاش با نذری به شبستان بیایند. این را زهراسادات افضلی میگفت. سال پیش مقابل تلویزیون نشسته و درحال تماشای برنامه زنده همایش شیرخوارگان حسینی از مصلی بود. دلش شکست. او 11 سال از مادر بودن محروم بود. زهرا سادات میگفت: وقتی مادران را دیدم که شیرخوارههایشان را در آغوش کشیده بودند و لالایی میخواندند به خدا گفتم خدایا فرزندی بر من عطا کن تا سال آینده دست پر با نوزادم به مصلی بروم و امسال سه ماه باردار هستم و آمدهام تا نذرم را ادا کنم.
آن طرفتر دختر هفت سالهای کنار مادرش نشسته بود. فاطمه دختردردانه خانوادهای بود که خداوند او را پس از بیست و دوسال به خانوادهاش بخشیده بود و حالا مادرش نذر کرده بود تا هرسال با دخترش به این مراسم بیایند.
امروز مادران آمدند تا با رباب همدردی کنند؛ فرزندانشان را آوردند تا تقدیم امام زمان(عج) کنند و بگویند آقا فرزندان ما و سربازان شما. آنها امروز فرزندانشان را آوردند تا بگویند مظلومیت حضرت علی اصغر(ع) هیچگاه فراموش نخواهد شد و واقعهگویی شهادت ایشان، ظرفیت بیمانندی برای جلب توجه انسانها بر واقعه عاشورا و تسخیر قلوب آزادگان در جهان دارد.