به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از استان مرکزی، هفته سالمند است و شعارهای حمایت مسئولان. در حالیکه باد پاییز و تغییر رنگ برگ درختان، برای سالمندان یادآور گذر عمر است و پایان دوران مشقتهای جوانی، از گوشه و کنار پیاده رو صدایی جلب توجه میکند.
شاید صدها نفر این ناله را شنیده باشند: «پسرم به حق مظلومیت سیدالشهدا مرا کمک کن»، زنی سالخورده است و معلول، با چهرهای پریشان که نشان از سختی روزگار دارد، لیوان کاغذیاش را جلو میآورد و دوباره جملهاش را تکرار میکند. قبل از آنکه دست در جیبم کنم کنارش مینشینم میپرسم با این وضع جسمی گدایی چرا؟ انگار سالهاست که منتظر چنین سؤالی است اشک در چشمانش حلقه زد و برایم از دردهایش گفت. از اینکه شوهرش 7 سال پیش فوت کرده و با 3 بچه امروز مجبور به گدایی است.
از او پرسیدم آیا از جایی حمایت میشوی؟ با کمی تامل و گلایه گفت: چه حمایتی؟ تحت پوشش بهزیستی هستم، ولی تنها کاری که برای من انجام داده تأمین هزینه پوشک است، تنها راه امرار معاشم 45 هزار تومان یارانه و گدایی است. من مادرزادی معلول به دنیا آمدم اما در 3 سال اخیر در اثر شکستگی پا حتی نمیتوانم امور شخصی مانند نظافت را انجام دهم. به بهزیستی مراجعه کردم تا شاید کمکی کنند اما در جواب فقط و فقط این را شنیدم: بودجه ما بیشتر از این نیست.
از همان ابتدا که خودم را خبرنگار معرفی کردم اصرار داشت نامش را جایی منتشر نکنم، در عوض نام مستعار سیده را برای گزارش دردهایش پیشنهاد داد. سیده در حالیکه لیوان کاغذیاش را بالا آورده بود ادامه داد: مردم فکر میکنند با دادن اسکانسهای پاره یا سکه 25 تومانی کمک بزرگی به من میکنند اما اگر خیلی شانس بیاورم روزی 7 هزار تومان از این کار عایدم میشود.
این بانوی سالخورده از برخورد نامناسب بعضی از مردم گلایه میکند و میگوید: شما بگویید، با این گرانی، آیا سکههای 25 تومانی دردی از من دوا میکند؟ اسکانسهای پاره که حتی تاکسی هم از من قبول نمیکند، به چه کار من میآید؟ بچههایم نیز وضع مالی خوبی ندارند نمیتوانند از من نگهداری کنند، بارها گفتند که از این کار دست بردار و آبروی ما را نبر، اما شما بگویید آیا این حرفها برای من نان میشود؟ خوشبختانه صاحبخانهام اجاره نمیگیرد اما پول آب و برق هم برای من سخت است.
اشک در چشمانش جاری شد، انگار یاد روزهای جوانیاش افتاده بود، هنوز هم آرزوهایی دارد؛ اینکه سواد دار شود و بتواند قرآن بخواند و اینکه ماهیانه حداقل 100 هزار تومان مستمری و توان پرداخت هزینههای درمانش را داشته باشد.
میگوید از این کار خسته شده و اگر کمک حالی، پیدا شود دست از گدایی بر میدارد، از ترسهایش میگوید از اینکه چند ماه دیگر فصل سرما فرا میرسد و رفت و آمدش سخت میشود.
این بانوی سالخورده که نگران سرد شدن هوای اراک است ادامه داد: پارسال هوا خیلی سرد بود، نانی هم در خانه نداشتم، پس راهی خیابان شدم ولی سخت سرما خوردم، پول درمان هم نداشتم، این شهر خیریه زیاد دارد اما کسی حالی از من نپرسید و سراغی از من نگرفت انگار تنهای تنها شدهام.
سیده فقط یک خواسته از مسئولان دارد؛ اینکه در سالهای پایانی عمرش، به خاطر یک لقمه نان، نگذارند در گرما و سرما راهی خیابان شود، در حالیکه اشک بر گونههایش جاری شده بود تکرار میکرد؛ من گدا نیستم، روزگار من را مجبور به این کار کرده است حداقل بگذارید آخر عمری بدون ترس از نداری و گرسنگی زندگی کنم.
گفتوگویم با سیده همزمان شده بود با حرکت هیئت عزاداری که نوای «مظلوم حسینم» را تکرار میکرد با یک دنیا ترس و درد در هوای پاییزی اراک رهایش کردم و شمارهای از او گرفتم به امید اینکه خیری پیدا شود.